معراج السعادة

عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

- ۶۵ -


مقصد ششم: بعضى از آداب حج

بدان كه: حج، اعظم اركان دين و عمده چيزهايى است كه آدمى را به حضرت‏رب العالمين نزديك مى‏سازد.و آن اهم تكليفات الهيه و اصعب عبادات بدنيه است.

تارك آن از خيل يهود و نصارى محسوب، و از بهشت‏برين محجوب است.و اخباردر فضيلت آن، و ذم تارك آن مشهور، و در كتب اخبار، مسطور است.و شرايط و آداب ظاهريه آن وظيفه علم فقه، و در آن علم شريف مذكور.و در اينجا در چند فصل‏اشاره به بعضى از اسرار خفيه و آداب باطنيه آن مى‏نماييم.

فصل اول: بعضى از اسرار آداب باطنيه حج

بدان كه: غرض اصلى از خلقت انسان، شناختن خدا و وصول به مرتبه محبت و انس‏به او است.و آن موقوف است‏بر صفاى نفس و تجرد آن.پس هر چه نفس انسانى‏صاف‏تر و تجرد آن بيشتر شد انس و محبت او به خدا بيشتر مى‏شود.و حصول صفاى‏نفس و تجرد آن موقوف است‏بر دورى از شهوات طبيعيه و بازداشتن آن از لذات شهويه‏و ترك متاع و زخارف دنيويه و صرف جوارح و اعضا به جهت‏خدا در اعمال شاقه ومداومت‏به ياد خدا و متوجه ساختن دل به او.

از اين جهت‏خداى - تعالى - قرار عباداتى را فرمود كه متضمن اين امور هستند، زيرابعضى از عبادات، بذل مال است در راه خدا كه باعث دل كندگى از متاع دنيوى مى‏گردد،چون: زكوة و خمس و صدقات.و بعضى متضمن ترك شهوات و لذات است، چون: روزه.و بعضى ديگر مشتمل بر ياد خدا و متوجه ساختن دل به او و صرف كردن اعضا درعبادت او است، چون: نماز.و از ميان عبادات، حج مشتمل بر همه اين امور است‏بازيادتى، زيرا در آن است ترك وطن و مشقت‏بدن و بذل مال و قطع آمال و تحمل‏مشقت و تجديد ميثاق الهى و طواف و دعا و نماز.

يا اشتمال آن به امورى است كه: مردمان به آنها انس نگرفته‏اند و عقول، سر آنها رانمى‏فهمند، مثل: زدن سنگريزه، و «هروله‏» ميان صفا و مروه، زيرا به امثال اين اعمال‏كمال بندگى، و غايت ذلت و خوارى ظاهر مى‏شود.زيرا كه: ساير عبادات، اعمالى هستندكه: بسيارى از عقول، علت آنها را مى‏فهمند و به اين جهت طبع را به آنها انس، و نفس راميل حاصل مى‏گردد.

و اما بعضى از اعمال حج، امورى است كه: عقول امثال ما را راهى به فهميدن سر آنهانيست.پس به جا آوردن آنها نيست مگر به جهت محض اطاعت امر و بندگى مولاى‏خود.و در چنين عملى اظهار بندگى بيشتر است، زيرا بندگى حقيقى آن است كه: در فعل‏آن سببى به جز اطاعت مولا نباشد.

بنده‏ايم و پيشه ما بندگى‏ست بندگان را با سببها كار نيست

مى‏نخواهد كار بنده علتى جز كه فرموده‏ست مولا خدمتى

و از اين جهت‏بود كه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود: «در حج، به‏خصوص «لبيك بحجة حقا تعبدا و رقا» .يعنى: «خداوندا! اجابت تو را به حج كردم از راه بندگى و رقيت‏» (1) .

و در عبادات ديگر شرايع اين را نفرموده.پس چنين عبادتى كه‏عقل كسى به جهت آن نرسد در اظهار بندگى كامل‏تر است.پس تعجب بعضى از مردمان‏از اين افعال عجيبه ناشى از جهل ايشان است‏به اسرار عبوديت و بندگى.و اين سر درقرار داد حج است‏با وجود اينكه هر عملى از اعمال آن نمونه حالى از حالات آخرت يامتضمن اسرار ديگر است، همچنان كه اشاره به آن خواهد شد.

علاوه بر اينها اينكه: عبادت حج لازم دارد اجتماع اهل عالم را در موضعى كه‏مكرر نزول وحى در آنجا شده بعد از اين روح القدس كه ناموس اكبر است‏به آنجافرود آمده و ملائكه مقربين به آنجا آمد و شد نموده‏اند و به خدمت رسول اعظم‏رسيده‏اند.و سابق بر آن منزل خليل رب جليل بوده و ملائكه ملكوت در آنجا بر اونزول كرده‏اند.بلكه آن مكان مقدس سرزمينى است كه: پيوسته منزلگاه خيل انبيا از آدم‏تا خاتم، و هميشه مهبط وحى و محل نزول كروبيان بوده.و در آنجا سيد انبيا متولدگشته و قدم همايون او و ساير انبيا به اكثر آن سرزمين رسيده.و خداوند ذوالجلال آن‏را خانه خود ناميده، و به جهت عبادت و تخفيف گناه بندگان خود بر پاى داشته، واطراف و حوالى حرمخانه خود و حرمگاه آن قرار داده.و عرفات را مثل ميدانى درابتداى حرمخانه خود كرده.و ذيت‏حيوانات را و كندن درختان و نباتات را به جهت‏اكرام خانه خود در آنجا حرام نموده.و آن را به طريق پاى تخت پادشاهان مقررفرموده، كه زيارت كنندگان، از راههاى دور، و ولايات بعيده، ژوليده مو و غبار آلوده‏قصد آنجا كنند تا تواضع از براى صاحب خانه خود نموده باشند، با اعتراف ايشان كه اومنزه از زمان و مكان است.

و شكى نيست كه: اجتماع در چنين موضعى مكرم با وجود اينكه باعث‏حصول‏الفت و مصاحبت مردمان و رسيدن به خدمت‏خوبان كه از اطراف عالم به جهت‏حج‏مى‏آيند و سرعت اجابت دعوات است، موجب ياد آمدن پيغمبر - صلى الله عليه و آله - و بزرگى او و سعى و اهتمام او در ترويج دين الهى و نشر احكام خدايى مى‏شود.و اين‏سبب رقت قلب، و صفاى نفس مى‏گردد.

فصل دوم: امورى كه هنگام توجه به حج‏بايد مراعات شود

كسى كه اراده حج مى‏كند، در وقت توجه به جانب حج مراعات چند امر رابايد بكند:

اول اينكه: نيت‏خود را از براى خدا خالص كند به نحوى كه شايبه هيچ غرضى ازاغراض دنيويه در آن نباشد.و هيچ باعثى بر حج، جز امتثال امر الهى نداشته باشد.پس‏نهايت احتياط كند كه مبادا در خفاياى دل او نيتى ديگر باشد از ريا و يا احتراز از مذمت‏مردم به سبب نرفتن حج، يا خوف از فقر و بر تلف شدن اموال، - چونكه مشهور است‏كه: تارك الحج مبتلا به فقر و ادبار مى‏شود - .يا قصد تجارت و شغل ديگر، زيرا همه‏اينها عمل را از قربت و اخلاص، خالى مى‏كند.و مانع از مراتب ثواب موعود مى‏گردد.وچه احمق كسى است كه: متحمل اين همه اعمال شاقه كه واسطه تحصيل سعادت ابدى‏گردد به جهت‏خيالات فاسده كه به جز خسران فايده ندارد.

دوم آنكه: از گناهانى كه كرده توبه خالص كند.و حق الناس كه در ذمه او باشد خودرا برى‏ء الذمه سازد.و دل از همه علايق بكند، تا دل او بالكليه متوجه خدا شود.و بايدچنان تصور كند كه: از اين سفر برنخواهد گشت.و وصيت‏خود را مضبوط سازد و آماده‏سفر آخرت گردد، زيرا اصل اين سفر نيز از جمله تدارك خانه آخرت است.و بايد دروقت‏بيرون آمدن از براى سفر حج و قطع علاقه از وطن و اهل و عيال و مال و اموال،ياد آورد زمانى را كه: قطع علاقه از اينها خواهد نمود به جهت‏سفر آخرت.

سوم آنكه: در وقت اراده سفر، متذكر عظمت‏خانه و صاحب خانه گردد، و به يادآورد كه: او را در اين وقت، ترك اهل و عيال و مفارقت از مال و جاه و دورى دوستان‏و مهاجرت از اوطان را اختيار كرده به جهت قصد امرى رفيع الشان عظيم القدر.

يعنى: زيارت خانه‏اى كه خدا آن را مرجع مردم قرار داده.

پس بداند كه: اين سفر، مثل ساير سفرهاى دنيا نيست.و متذكر گردد كه: چه امرى‏اراده كرده است و رو به چه جايى آورده و قصد زيارت كه را دارد.و بداند كه: اومتوجه است‏به زيارت آستانه حضرت مالك الملك و از جمله كسانى است كه منادى‏پروردگار او را صلاى دعوت داده و او به جان و دل قبول نموده.پس قطع علايق وتبرك خلايق كرده رو به خانه رفيع القدر عظيم الشان آورده تا دل خود را فى الجمله به‏ملاقات خانه تسلى دهد و آن را وسيله وصول به غايت آمال، كه لقاى جمال جميل‏ايزد - متعال - باشد، سازد.

چهارم آنكه: دل خود را فارغ سازد از هر چيزى كه در راه يا مقصد، دل او رامشغول مى‏سازد و خاطر او را پريشان مى‏كند، از: معامله و تجارت و نحو اينها، تا دل اومطمئن بوده متوجه ياد خدا باشد.

پنجم آنكه: سعى كند كه توشه سفر و خرجى راه او از ممر حلال باشد.و در آن‏وسعت دهد اما نه به حدى كه به اسراف منجر شود.و مراد از «اسراف‏» ، آن است كه: انواع اطعمه لذيذه را صرف نمايد، همچنان‏كه طريقه خوش گذرانان اهل روزگار است.

و اما بذل كردن مال بسيار به اهل استحقاق، پس آن، اسراف نيست.

همچنان كه رسيده است كه: «هيچ خيرى در اسراف نيست.و هيچ اسرافى درخير نيست‏» .

ششم آنكه: در اين سفر هر نقصان مالى يا اذيت‏بدنى كه به او برسد به او خرسند ودل شاد گردد، زيرا آن، از علامات قبول حج اوست.

هفتم آنكه: با رفقا و اهل سفر خويش خوش خلقى نمايد و گشاده رو و شيرين كلام‏باشد.و با ايشان تواضع كند.و از كج‏خلقى و درشت گويى غايت اجتناب نمايد.وفحش نگويد.و سخن لغو از او سرنزند.و سخنى كه رضاى خدا در آن نيست نگويد.وبا كسى جدال و خصومت نكند.

حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «حج مبرور، هيچ جزائى نداردمگر بهشت.شخصى عرض كرد: يا رسول الله! مبرور كدام است؟ فرمود: آن است كه: باآن، خوش كلامى و طعام دادن باشد» . (2)

و بايد بسيار اعتراض با رفيق و جمال و غير اينها از هم سفران نكند.بلكه با همه،هموارى كند.و با راه روان خانه خدا فروتنى و خفض جناح نمايد.و حسن خلق را پيشه‏خود كند.و حسن خلق، همين نيست كه: اذيت او به كسى نرسد، بلكه اگر اذيتى ازديگرى به او رسد متحمل شود.

هشتم آنكه: ژوليده و غبار آلوده باشد و خود را در راه، زينت نكند.و ميل به‏اسبابى كه باعث فخر و خودنمايى است ننمايد.و اگر تواند پياده راه رود، خصوصا درمشاعر معظمه، يعنى: از مكه و منى و مشعر و عرفات.به شرطى كه: مقصود او از پياده‏رفتن، صرفه اخراجات نباشد، بلكه غرض او زحمت و مشقت در راه خدا باشد.و اگرمقصود صرفه باشد سوارى بهتر است اگر وسعت‏باشد.و همچنين از براى كسى كه‏پياده روى باعث ضعف او از عبادت و دعا شود سوارى بهتر است.

فصل سوم: اسرار باطنيه مقدمات و اعمال حج

بدان كه: آدمى چون به قصد حج از وطن خود بيرون برود و داخل بيابان گردد وگريوه‏ها و عقبات را مشاهده كند و رو به خانه خدا آورد بايد متذكر گردد بيرون رفتن‏خود را از دنيا و گرفتارى به گريوه‏هاى عالم برزخ و محشر، تا ملاقات حضرت داور.و از تنهايى راه، ياد تنهايى قبر كند.و از تشويش «قطاع الطريق‏» و درندگان صحرا، ياد هول‏موذيات عالم برزخ نمايد.و چون ميقات رسد و جامه احرام پوشد، به فكر پوشيدن‏كفن، افتد و ياد آورد زمانى را كه: به كفن خواهند پيچيد و با آن جامه به حضورپروردگار خواهند برد، زيرا جامه احرام، شبيه به كفن است، و چون احرام بست و زبان‏به «لبيك اللهم لبيك‏» گشود بداند كه: معنى اين كلام اجابت نداى پروردگار است اگرچه بايد اميدوار به قبول لبيك او باشد.اما از رد آن نيز خوفناك باشد و بترسد كه: مباداجواب او رسد كه «لا لبيك و لا سعديك‏» .پس بايد متردد ميان خوف و رجاء باشد و ازخود و عمل خود نوميد، و به فضل و كرم الهى اميدوار باشد.و بداند كه: وقت لبيك‏گفتن، ابتداى عمل حج است و محل خطر است.

مروى است كه: «حضرت امام زين العابدين - عليه السلام - چون احرام بست و برمركب سوار شد رنگ مبارك او زرد شد و لرزه بر اعضاى شريفش افتاد، نتوانست كه‏لبيك گويد.عرض كردند كه: چرا لبيك نمى‏گوييد؟ فرمود كه: مى‏ترسم كه پروردگار من‏گويد: «لا لبيك و لا سعديك‏» .پس چون زبان به تلبيه گشود و لبيك گفت‏بيهوش گشته ازمركب بر زمين افتاد، او را به هوش آوردند و سوار كردند.و لحظه به لحظه چنين مى‏شدتا از حج فارغ گرديد» . (3)

و چون صداى مردمان به تلبيه بلند شود متذكر شود كه: اين اجابت نداى پروردگاراست كه فرموده است:

«و اذن فى الناس بالحج‏ياتوك رجالا».

خلاصه معنى آنكه: «نداكن مردمان را كه به حج‏حاضر شوند» . (4)

و از اين ندا به ياد نفخ صور و برآمدن مردم از قبور افتد، كه كفنها در گردن به‏عرصات قيامت ايشان را مى‏خوانند.

و چون داخل مكه شد به فكر افتد كه: حال، داخل حرمى‏گرديد كه هر كه داخل آن‏شود در امن و امان است.و اميدوار شود كه: به اين واسطه از عقاب الهى ايمن گردد.ودل او مضطرب باشد كه: آيا او را قبول خواهند كرد و صلاحيت قرب حرم الهى راخواهد داشت‏يا نه، بلكه به دخول حرم، مستحق غضب و راندن خواهد شد و از اهل اين‏مضمون خواهد بود:

به طواف كعبه رفتم، به حرم رهم ندادند كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آيى

و بايد اميد او در همه حالات غالب باشد، زيرا شرف خانه، عظيم است، و صاحب‏خانه كريم، و رحمت او واسع، و فيض او نازل، و حق زيارت كنندگان خود را منظوردارد.و كسى كه پناه به او آورد رد نمى‏نمايد.

و چون نظر او به خانه افتد مستشعر عظمت آن گردد، و چنان تصور كند كه: گوياصاحب خانه را مى‏بيند.و اميدوار شود كه: چنان كه به ملاقات خانه فايز شد به ملاقات‏صاحب خانه نيز مشرف خواهد شد.و شكر خدا را به جا آورد كه: به اين‏موهبت كبرى رسيد.

و چون شروع به طواف نمايد، دل خود را از تعظيم و محبت و خوف و رجاء مملوسازد و بداند كه: در حال طواف، شبيه است‏به ملائكه مقربين كه پيوسته در حول عرش‏اعظم طواف مى‏نمايند.و بداند كه: مقصود كلى، طواف دل است‏به ياد پروردگار خانه.

پس ابتدا و ختم طواف را به ياد او كند.و روح طواف و حقيقت آن طواف دل است درحضرت ربوبيت و خانه مثال ظاهرى است در عالم جسمانى.و خانه در عالم ملك وشهادت نمونه‏اى است از حضرت ربوبيت در عالم غيب و ملكوت.

و آنچه رسيده كه: «بيت المعمور در آسمان در مقابل خانه كعبه است و طواف‏ملائكه بر آن چون طواف بنى آدم است‏بر كعبه‏» (5) .

دور نيست كه اشاره به اين مشابهت‏باشد.

و چون رتبه اكثر نوع انسان از طواف خانه اصلى قاصر است امر شد به ايشان كه: متشبه به انسان شوند در طواف خانه مكه.

«فان من تشبه بقوم فهو منهم‏».

يعنى: «هر كه خود را شبيه به قومى كند از ايشان‏محسوب است‏» .

پريشان نيستى مى‏گو پريشان.

و چون به نزد حجر الاسود آيد كه آن را ببوسد متذكر اين شود كه: آن به جاى دست‏خداست در زمين و عهود بندگان در آن است.

از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «حجر الاسود دست‏خداست در ميان خلق، كه آن بندگان مصافحه مى‏كنند با او چون مصافحه بنده با آقا يادخيل كسى با كسى‏» . (6)

از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «چون خداى - تعالى - عهود از بندگان خود گرفت امر فرمود به حجر الاسود تا آن را فرو برد.پس، از اين جهت در نزد آن مى‏گويند: «امانتى اديتها و ميثاقى تعهدته‏» .يعنى: امانت‏خود را ادا كردم وپيمان خود را نگاهداشتم، تا حجر الاسود به اين شهادت دهد» . (7)

و فرمود كه: «ركن يمانى درى است از درهاى بهشت كه از روزى كه گشوده شده‏است هرگز بسته نشده است‏» . (8)

و بايد قصد آدمى در وقت‏بوسيدن اركان و چسبانيدن خود به مستجار بلكه هرجزئى از خانه، طلب قرب باشد از راه محبت و شوق به خانه و صاحبخانه.و تبرك‏جستن باشد به رسيدن بدن به خانه.و اميد داشتن به اينكه: به اين وسيله بدن او از آتش‏جهنم محفوظ بماند.

و چون چنگ در دامن خانه كعبه زند نيت آن كند كه: دست در دامن خدا آويخته‏و طلب مغفرت و امان مى‏كند مثل تقصير كارى كه دست در دامن بزرگى زند.و چنان‏قصد كند كه: ديگر مرا ملجا و پناهى نيست.و به جز عفو و كرم تو راه به جايى ندارم.ودست از دامن خانه تو بر نمى‏دارم تا مرا ببخشى و مرا امان عطا فرمايى.

و چون به ميان صفا و مروه به جهت‏سعى آيد بايد متذكر شود كه: اينجا شبيه است‏به ميدانى كه در بارگاه پادشاهى واقع باشد كه بندگان در آنجا آمد و شد مى‏كنند گاهى‏مى‏آيند و زمانى مى‏روند و به جهت اظهار اخلاص خدمت، و اميد نظر رحمت درآنجا تردد مى‏نمايند.مثل كسى كه: به خدمت پادشاهى رسيده‏باشد و بيرون آمده باشدو نداند كه پادشاه در حق او چه حكم خواهد فرمود. پس در دور خانه آمد و شدمى‏كند كه شايد در يك مرتبه بر او ترحم كند.و در وقت آمد و شد در آنجا، ياد آوردآمد و شد خود را در عرصات محشر ميان دو كفه ميزان اعمال خود.

و چون به عرفات حاضر شد نظر به ازدحام خلايق كند و ببيند كه: مردمان به لغتهاى‏مختلفه صداها بلند كرده‏اند و هر يك به زبانى به تضرع و زارى مشغول‏اند.و هر كدام به‏طريقه امام و پيشواى خود آمد و شد مى‏كنند، ياد آورد عرصه قيامت و احوال آن روزپر هول و وحشت را.و پراكندگى مردمان را در آنجا به طور حيران و سرگردان.و هرامتى به گرد پيغمبر و امام خود جمع شده و چشم شفاعت‏بر او انداخته‏اند.پس چون به‏اين فكر افتاد دست تضرع بردارد و با نيت‏خالص به درگاه خدا بنالد كه خدا حج او راقبول كند و او را در زمره رستگاران محشور سازد.و چنان داند كه: نوميد نخواهد شد،زيرا روز، روز شريف، و موقف، موقف عظيمى است. و بندگان خدا از اقطار زمين درآنجا جمع‏اند و دلهاى همه به خدا منقطع است.و همتهاى همه مصروف دعا و سؤال است.و دستهاى همه به درگاه پادشاه بى‏نياز بلند است.و همگى چشم بر در فيض ورحمت او انداخته و گردنها به سمت لطف و كرم او كشيده.و البته چنين موقفى از نيكان‏و اخيار خالى نيست، بلكه ظاهر آن است كه: ابدال و اوتاد ارض در خدمت‏صاحب عصر در آنجا حاضرند.

پس دور نيست كه: از حضرت ذو الجلال به واسطه دلهاى پاك و نفوس مقدسه،رحمت‏بر كافه مردمان فايض شود.و چنان گمان نكنى كه همه اين خلايق آنجا جمع‏اندو با هزار اميدوارى راه دور و دراز پيموده‏اند و اهل و وطن را دور افكنده وكربت غربت‏برخود قرار داده و رو به درخانه چنين كريمى آورده‏اند خداوند كريم همه‏را نااميد كند! و سعيشان را نابود سازد! و بر غريبى ايشان ترحم نكند! زنهار! زنهار! درياى رحمت از آن وسيع‏تر است كه در چنين حالى تنگى كند.

و از اين جهت رسيده است كه: «بدترين گناهان آن است كه آدمى به عرفات حاضرشود و چنان گمان كند كه خدا او را نيامرزيده‏» . (9)

و چون از عرفات برگردد و دوباره داخل حرم شود از اينكه خدا باز او را اذن دخول‏حرم داده تفال زند كه خدا او را قبول فرموده و خلعت قرب بر او پوشانيده و از عذاب‏خود او را ايمن ساخته.

و چون به منى آيد و متوجه «رمى جمرات‏» گردد، نيت او از رمى جمرات، بندگى وقصد امتثال امر الهى باشد.و خود را متشبه كند به حضرت خليل الرحمن در وقتى كه دراين مكان، شيطان بر او ظاهر گرديد.پس خداى - تعالى - او را امر فرمود كه: آن لعين رابا سنگ ريزه براند.و چنان قصد كند كه: سنگ ريزه‏ها را بر روى شيطان مى‏اندازد وپشت او را مى‏شكند.و چون ذبح قربانى كند، ياد آورد كه اين ذبح، اشاره به آن است‏كه: به سبب حج، بر شيطان و نفس اماره غالب گشتم و ايشان را كشتم و از عذاب الهى‏فارغ گشتم.پس در آن وقت، سعى كند در توبه و بازگشت از اعمال قبيحه كه سابق‏مرتكب بود تا در اين اشاره صادق باشد.و فى الجمله شيطان و نفس اماره را ذليل‏كرده باشد.

و از اين جهت رسيده است كه: «علامت قبول حج، آن است كه: حال آدمى بعد ازحج، بهتر از سابق گردد» .

و در خبرى ديگر وارد است كه: «از علامت قبول حج، ترك معاصى است كه سابق‏مى‏كرد.و بدل كردن همنشينان بد را به همنشينان خوب، و مجالس لهو و غفلت را به مجالسى كه در آن ياد خدا مى‏شود» . (10)

و از حضرت امام به حق ناطق، جعفر بن محمد الصادق - عليه السلام - حديثى وارداست كه متضمن عمده اسرار و دقايق حج است.و خلاصه آن اين است كه فرمود:

«چون اراده حج كنى پس دل خود را خالى كن از هر چه آن را از خدا مشغول مى‏كند،و پرده ميان تو و خدا مى‏گردد.و همه امور خود را به خدا واگذار.و در جميع امورخود بر او توكل كن.و سر تسليم بر قضاى او نه.و وداع كن دنيا و استراحت و خلق را.وحقوق مردم را كه بر ذمه توست ادا كن.و اعتماد مكن بر زاد و راحله و رفقا و خويشان‏و جوانى و مال خود، كه بر هر كدام اعتماد كنى وبال تو مى‏شود.و چنان مهياى سفر شوكه اميد بازگشتن نداشته باشى.و با رفقا نيكو سلوك كن.و اوقات نمازهاى واجبى وسنتهاى نبوى را مراعات كن.پس به آب توبه خالص از همه گناهان غسل كن.و جامه‏صدق و صفا و خضوع و خشوع را در بر كن.و از هر چه ترا از ياد خدا باز مى‏دارد و ازاطاعت او مانع مى‏گردد احرام بند.يعنى: بر خود حرام كن و لبيك گو.يعنى: اجابت كن‏نداى خدا را اجابتى صاف و صادق، و پاك و خالص از براى خداى - تعالى - و چنگ‏در عروة الوثقى زن.و در دل خود با ملائكه در حول عرش طواف كن، چنان كه با جسم‏خود با مسلمين در دور خانه طواف مى‏كنى.و به هروله از هوا و هوس خود فرار كن.واز حول و قوه خود بيزار شو.چون به منى رسى تمناى هرچه از براى تو حلال نيست ازدل بيرون كن.و در عرفات، اعتراف به تقصيرات خود كن.و عهد يگانگى خدا كه درنزد توست تازه ساز.و در هنگام ذبح قربانى، حلقوم هوا و هوس و طمع را قطع كن.و دروقت انداختن جمرات، شهوات نفسانيه و خساست و دنائت و صفات ذميمه را از خودبينداز.و چون سر خود را تراشى همه عيوب باطنيه و ظاهريه را از خود بتراش.و چون‏در حرم خدا داخل شوى و پا به خانه خدا نهى در كنف امان الهى و ستر و حفظ او داخل‏شو.و تعظيم صاحب خانه و جلال و عزت او را در دل خود ثابت كن.و در «استلام‏حجر» به جهت عظمت و سلطنت او خاضع شو.و چون طواف وداع كنى ماسواى خدا راوداع كن.و چون به صفا رسى باطن و ظاهر خود را از براى لقاى الهى صاف كن، و درعهد و حبت‏خود ثابت‏بايست تا روز قيامت.و بدان كه: خداى - تعالى - حج را واجب‏نكرده و آن را نسبت‏به خود نداد.و پيغمبر - صلى الله عليه و آله - شريعت مناسك رانياورد مگر از براى اشاره كردن به مرگ و بعث و قبر و حشر و قيامت‏» . (11)

پى‏نوشتها:


1. محجة البيضاء، ج 2، ص 197

2. محجة البيضاء، ج 2، ص 191

3. محجة البيضاء، ج 2، ص 201.

4. حج، (سوره 22)، آيه 27

5. محجة البيضاء، ج 2، ص 202.

6. بحار الانوار، ج 99، ص 225، ح 22. (با اندك تفاوتى)

7. بحار الانوار، ج 99، ص 226، ح 26.

8. بحار الانوار، ج 99، ص 220. (با اندك تفاوتى)

9. بحار الانوار، ج 99، ص 263، ح 44

10. رك: محجة البيضاء، ج 2، ص 196.

11. مصباح الشريعة، باب 22، ص 142.