معراج السعادة

عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

- ۳۴ -


فصل: مدح و فضيلت نصيحت و خير خواهى

مذكور شد كه: ضد حسد، نصيحت است.كه عبارت است از: دوست داشتن خير ونعمتى كه صلاح بوده باشد از براى مسلمين.و خلاصه آن خير خواهى ايشان است.و آن‏از «معالى‏» صفات، و «شرايف‏» ملكات است.و هر كه طالب خير و خوبى از براى‏مسلمانان بوده باشد، در هر خيرى كه به ايشان برسد شريك است.يعنى ثواب او مثل‏ثواب كسى است كه: آن خير را رسانيده است.

و از اخبار، ثابت مى‏شود كه: «هر كس به سبب اعمال صالحه، به درجه نيكان نرسدو ليكن ايشان را دوست داشته باشد و در روز قيامت‏با ايشان محشور خواهد شد» . (1)

همچنان كه وارد شده است: «المرء يحشر مع من احب‏» يعنى: «هر كسى محشورخواهد شد با آنكه دوست دارد» . (2)

شخصى به حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - عرض كرد كه: «قيامت چه وقت‏است؟ حضرت فرمود: چه آماده كرده‏اى از براى آن؟ عرض كرد كه: نماز و روزه‏بسيار مهيا نكرده‏ام و ليكن خدا و رسول او را دوست مى‏دارم.حضرت فرمود: هر كه رادوست دارى با او خواهى بود» . (3)

و اخبارى كه در مدح خير خواهى بندگان خدا رسيده، بسيار، و خارج از حيز شماراست. (4)

از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: عظيم‏ترين مردم از جهت‏منزلت در نزد خدا در روز قيامت، راه روترين ايشان است در زمين از جهت‏خير خواهى‏خلق خدا» . (5)

و نيز آن حضرت فرمودند كه: «بايد هر يك از شما خير خواه برادر دينى خود باشد،چنان كه خيرخواه خود است‏» . (6)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: بر مؤمن واجب است‏خير خواهى برادر مؤمن خود در حضور و غياب او» . (7)

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود: «هر كه سعى كند در حاجت‏برادرمؤمن خود، و نصيحت‏خير خواهى او را نكند به خدا و رسول او خيانت نموده است‏» . (8)

و در حديثى ديگر از حضرت صادق - عليه السلام - وارد است كه: «خدا خصم اوخواهد بود» . (9)

شخصى روايت مى‏كند كه: «در خدمت‏حضرت رسالت پناه نشسته بودم، آن جناب‏فرمودند كه: حال، شخصى بر شما وارد مى‏شود كه از اهل بهشت است.پس مردى از انصار درآمد، كه آب وضو از محاسنش مى‏چكيد، سلام كرد و مشغول نماز شد.وفرداى آن روز نيز آن سرور، اين سخن را فرمود.باز همان مرد درآمد.و روز سوم بازبه همين دستور.چون آن حضرت از مجلس برخاستند يكى از صحابه از دنبال آن مردانصارى رفته سه شب در نزد او به سربرد ولى از او بيدارى و عبادتى نديد جز آنكه‏چون به جامه خواب گرديدى ذكر خدا كردى، و همچنان خفته بود تا براى نماز صبح‏برخاستى.و ليكن از وى جز سخن خير نشنيدى.آن صحابه گويد: چون سه شب گذشت‏وى را گفتم كه: من از پيغمبر - صلى الله عليه و آله - در حق تو چنين سخنى شنيدم،خواستم كه: بر عمل و عبادت تو مطلع گردم، ولى از تو عمل بسيارى نديدم، بگو ببينم:

چه چيز ترا به اين مرتبه رسانيده و از اهل بهشت گردانيده است؟ انصارى گفت: غير ازآنچه ديدى از من بندگى به تقديم نمى‏رسد، جز آنكه بر احدى از مسلمانان در خودغشى نمى‏بينم، و بر خير و خوبى كه خداى - تعالى - به وى عطا كرده باشد حسدى‏نمى‏برم. آن شخص گفت: اين است كه تو را به اين مرتبه رسانيده است.و اين صفتى‏است كه: تحصيل آن از ما بر نمى‏آيد» . (10)

مروى است كه: «حضرت موسى - على نبينا و عليه السلام - مردى را در زير عرش‏ديد، آرزوى مقام و مرتبه وى را نموده گفت: يا رب! چرا و به چه عمل بدين مرتبه‏رسيده كه در سايه عرش تو آرميده؟ خداى - تعالى - فرمود كه: وى بر مردمان حسدنمى‏برد» . (11)

و مخفى نماند كه غايت‏خير خواهى و نصيحت آن است كه: آنچه از براى خوددوست داشته باشى از براى برادر دينى خود نيز همان را دوست‏بدارى.

همچنان كه در احاديث‏بسيار به آن تصريح شده.

صفت دوم: اهانت و تحقير نمودن بندگان خدا و مذمت آن

و شكى نيست كه: اين صفت مذمومه در شريعت مقدسه حرام، و موجب هلاكت‏صاحب آن است.

از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «خداى - تعالى - فرمود:

هر كه اهانت‏برساند به يكى از دوستان من، پس كمر محاربه با من بسته است‏» . (12)

و در حديث ديگر از آن سرور منقول است كه: «پروردگار عالم - جل شانه - فرمود: به تحقيق كه با من حرب كرده است هر كه ذليل كند يكى از بندگان مؤمن مرا» . (13)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه پست و حقيركند مؤمنى را - خواه مسكين باشد و خواه غير مسكين - خداى - تعالى - باز نمى‏ايستد ازپست كردن و دشمنى او، تا رجوع كند از آنچه با آن مؤمن كرده است‏» . (14)

و اخبار در اين خصوص بسيار است.

و هر كه نسبت ميان خدا و بنده او را فى الجمله ادراك كند و ربط خاصى كه ميان‏خالق و مخلوق است‏بفهمد مى‏داند كه هانت‏بنده، اهانت مولاى اوست.و تحقيرمخلوقى، فى الحقيقه تحقير خالق اوست.و همين قدر در مذمت اين عمل كافى است.

پس بر هر عاقلى واجب است كه: دايم متذكر اين معنى بوده باشد.و اخبار و آثارى‏را كه در مذمت اهانت‏بندگان خدا وارد شده در نظر داشته باشد.و آنچه در خصوص‏مدح و تعظيم ايشان رسيده است نصب العين خود نمايد.و خود را از اين فعل شنيع‏باز دارد تا موجب رسوائى او در دنيا و آخرت نگردد.

تعظيم و احترام كردن به بندگان خدا و فضيلت آن

و مخفى نماند كه: ضد اين صفت، كه اكرام و تعظيم و احترام داشتن بندگان خدا بوده‏باشد از شرايف اعمال، و فضايل افعال است.

و در حديث قدسى وارد شده است كه: «حق - سبحانه و تعالى - فرمود كه: بايد ايمن‏شود از غضب من هر كه اكرام كند بنده مؤمن مرا» . (15)

و از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هيچ بنده‏اى از امت من‏نيست كه ملاطفت كند با برادر مؤمن خود، به نوعى از ملاطفت، مگر اينكه خدا ازخدمه بهشت‏خدمتكار از براى او قرار مى‏فرمايد» . (16)

و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه خوارى از روى برادرمؤمن خود بردارد خداى - تعالى - ده حسنه براى او مى‏نويسد.و هر كه بر روى برادرمؤمن خود تبسم كند خداى - تعالى - از براى او حسنه ثابت كند» . (17)

و فرمود: «هر كه برادر مؤمن خود را مرحبا گويد، خداى - تعالى - تا روز قيامت مرحبا از براى او مى‏نويسد» . (18)

و فرمود: «هر كه نزد برادر مسلم خود آيد و او را اكرام كند، خداى - تعالى - را اكرام‏كرده است‏» . (19)

روزى آن حضرت به اسحق بن عمار فرمود كه: «اى اسحق! به دوستان من هر قدرتوانى احسان كن، كه هيچ مؤمن احسان به مؤمنى نكرد و اعانت او ننمود مگر اينكه‏صورت ابليس را خراشيد.و دل او را مجروح ساخت‏» . (20)

و از جمله امورى كه آدمى را به اكرام و تعظيم مردم وا مى‏دارد، آن است كه: به‏تجربه ثابت‏شده است كه: هر كه به هر نظرى مردم را مى‏بيند مردم نيز به آن نظر به اونگاه مى‏كنند و او را مى‏بينند.

آرى: هر كس هر چه مى‏كارد مى‏درود.

همينت پسندست اگر بشنوى كه گر خاركارى سمن (21) ندروى

و بدان كه: - همچنان كه مذكور شد - اكرام و اعزاز جميع طبقات مردم، به قدرى كه‏سزاوار ايشان است از جمله اعمال محموده است.و سزاوار آن است كه: انسان بعضى ازاصناف مردم را به زيادتى تعظيم و اكرام، اختصاص دهد، و از آن جمله اهل علم وفضل و صاحبان ورع و تقوى است.زيرا كه در اخبار بسيار تاكيد شديد در اكرام و تعظيم‏اين دو طبقه جليله وارد شده.

احترام پيران

و از آن جمله پيران و ريش سفيدان اهل اسلام است، كه زيادتى اكرام و احترام ايشان‏بر جوانان لازم و متحتم است.

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «هر كه مراعات كند فضل بزرگتراز خود را به جهت زيادتى سن او، و احترام كند او را، خداى - تعالى - او را از ترس‏روز قيامت ايمن مى‏گرداند» . (22)

و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «بزرگ شمردن شيخ پير، و تعظيم‏او، تعظيم و بزرگ شمردن خدا است‏» . (23)

و فرمود كه: «از ما نيست هر كه احترام نكند پيران ما را.و رحم نكند بر صغيران ما» . (24)

و از جمله كسانى كه زيادتى احترام ايشان سزاوار است، بزرگ طايفه، و كريم قوم است.

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «هر گاه كريم قوم، و بزرگ ايشان‏بر شما وارد شود اكرام او كنيد» . (25)

احترام سادات

و از جمله طوايفى كه زيادتى تعظيم و اكرام ايشان لازم، و احترام ايشان متحتم‏است، سلسله جليله سادات علويه است، كه مودت و محبت ايشان، اجر رسالت، و مزدنبوت است.

و از حضرت رسالت پناهى - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «شفاعت من ثابت‏است از براى هر كه اعانت كند ذريه مرا به دست، يا زبان، يا با مال خود» . (26)

و فرمود: «چهار نفر را من شفاعت‏خواهم نمود در روز قيامت، اگر چه به قدر گناه‏تمام اهل دنيا را آورده باشند:

يكى: آنكه اكرام كند ذريه مرا.

دوم: آنكه حاجت ايشان را بر آورد.

3- سيم: آنكه سعى نمايد از براى ايشان در وقتى كه مضطر باشند.

چهارم: آنكه به دل و زبان، با ايشان دوستى و محبت كند» . (27)

و فرمود: «اكرام كنيد خوبان ذريه مرا از براى خدا.و بدان ايشان را از براى من‏» . (28)

و احاديث در فضيلت‏سادات، و اجر اكرام و تعظيم ايشان بى‏نهايت است.و آنچه‏مذكور شد از براى اهل ايمان كافى است.

پى‏نوشتها:


1. رك: بحار الانوار، ج 68، ص 70، ح 127 و 128.

2. بحار الانوار، ج 68، ص 70، ح 128.

3. احياء العلوم، ج 3، ص 172، ح 1.

4. رك: بحار الانوار، ج 74، ص 357، ح 4.و ص 358، احاديث 9- 5.

5. بحار الانوار، ج 74، ص 358، ح 8.

6. كافى، ج 2، ص 208، ح 4.و بحار الانوار، ج 74، ص 358، ح 7.

7. بحار الانوار، ج 74، ص 358، ح 5.

8. كافى، ج 2، ص 362، ح 1.

9. كافى، ج 2، ص 363، ح 4

10. محجة البيضاء، ج 5، ص 325.و الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 548، ح 10 (با اندك تفاوتى) .

11. احياء العلوم، ج 3، ص 163.و محجة البيضاء، ج 5، ص 326.

12. بحار الانوار، ج 75، ص 155، ح 25 و كافى، ج 2، ص 352، ح 7

13. بحار الانوار، ج 75، ص 158، ح 28 و كافى، ج 2، ص 352، ح 6.

14. كافى، ج 2، ص 351، ح 4.

15. بحار الانوار، ج 67، ص 71، ح 36.

16. كافى، ج 2، ص 206، ح 4.و بحار الانوار، ج 74، ص 298، ح 33.

17. بحار الانوار، ج 74، ص 297، ح 30 و كافى، ج 2، ص 205، ح 1

18. بحار الانوار، ج 74، ص 298، ح 31 و كافى، ج 2، ص 206، ح 2.

19. بحار الانوار، ج 74، ص 298، ح 32 و كافى، ج 2، ص 206، ح 3.

20. كافى، ج 2، ص 207، ح 9 و بحار الانوار، ج 74، ص 301، ح 38.

21. مخفف ياسمن، اسم گل خوشبوئى است.

22. بحار الانوار، ج 75، ص 137، ذيل ح 5.

23. كافى، ج 2، ص 165

24. كافى، ج 2، ص 165، ح 2.

25. محجة البيضاء، ج 3، ص 372.

26. جامع الاخبار، ص 140.

27. خصال شيخ صدوق باب الاربعة، ص 196، ح 1.

28. جامع الاخبار، ص 140