معراج السعادة

عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

- ۲۲ -


مقام چهارم: در بيان آنچه متعلق است‏به قوه شهويه از رذايل صفات و كيفيت معالجه آنها، و فضايل ملكات و طريق تحصيل آنها

و دانستى كه حد اعتدال اين قوه، صفت عفت است، كه منشا جميع صفات كماليه‏متعلقه به اين قوه است.و دو طرف افراط و تفريط آن يكى شره است.و ديگرى خمود.

و اينها جنس جميع رذايل متعلقه به اين قوه، و منشا و مصدر همه آنها هستند.و ما اول‏بيان اين دو جنس و ضد اينها را كه عفت است مى‏كنيم و بعد از آن به شرح صفاتى كه درضمن آنها مندرج‏اند مى‏پردازيم.

پس در اين مقام دو مطلب است:

مطلب اول: دو جنس صفات خبيثه متعلقه به قوه شهويه، و ضد آنها

و در آن سه فصل است.

فصل اول: مذمت‏شره و مفاسد شكم‏پرستى

كه طرف افراط قوه شهويه است.و آن عبارت است از: متابعت كردن آدمى قوه‏شهويه خود را در هر چيزى كه ميل به آن مى‏كند و آدمى را به آن مى‏خواند، از: شهوت‏شكم و فرج و حرص مال و جاه و زينت و امثال اينها.

و بسيارى از علماى اخلاق تخصيص داده‏اند آن را به متابعت‏شهوت شكم و فرج وحرص بر اكل و جماع.

و تفسير اول اگر چه به منشايت اين صفت از براى جميع رذايل، كه در طرف افراطقوه شهويه است انسب است وليكن چون اكثر در مقام بيان آن اكتفا به معنى دوم‏كرده‏اند ما نيز به اين طريق بيان مى‏كنيم و مى‏گوييم: كه شكى نيست كه اين صفت، اعظم‏مهلكات بنى‏آدم است.

و از اين جهت‏سيد كائنات فرمود كه: «هر كه از شر شكم و زبان و فرج خودمحفوظ ماند از همه بديها محفوظ است‏» . (1)

و فرمود كه: «واى بر امت من از حلقوم و فرجشان‏» . (2)

و نيز فرمودند كه: «بيشتر چيزى كه امت من به واسطه آن داخل جهنم خواهند شدشكم و فرج است‏» . (3)

و مخفى نماند كه همچنان كه آن سرور خبر داده، هلاكت اكثر مردمان به واسطه اين‏دو چيز است.

اما اول: كه شكم پرستى و حرص بر اكل و شرب باشد از صفات بهايم است.

و از اين جهت‏حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «فرزند آدم هيچ‏ظرفى را پر نكرد كه بدتر از شكمش باشد.و كافى است از براى آدميزاد چند لقمه كه اورا زنده بدارد.و اگر به اين اكتفا نكند و بيشتر بخورد ثلث‏شكم را از براى غذا قرار دهدو ثلث از براى آب و ثلث از براى نفس كشيدن‏» . (4)

و فرمود كه: «نميرانيد دلهاى خود را به بسيار خوردن، و آشاميدن، به درستى كه دل‏مانند زرع است كه چون بسيار آب داده شود مى‏ميرد» . (5)

و نيز فرمود كه: «بهترين شما در نزد خدا از حيثيت منزلت و مرتبه كسانى هستند كه: بيشتر گرسنگى مى‏كشند، و تفكر مى‏كنند در افعال خود و صنايع آفريدگار.

و دشمن‏ترين شما در نزد خدا كسانى هستند كه: بسيار مى‏خوابند، و بسيار مى‏آشامند» . (6)

و فرمود كه: «دشمن‏ترين شما در نزد خدا كسانى هستند كه آن قدر مى‏خورند كه تخمه مى‏شوند و شكمهاى ايشان مملو مى‏گردد. و هيچ بنده‏اى از خوراكى كه خواهش دارد نمى‏گذرد مگر اينكه درجه‏اى در بهشت از براى او حاصل مى‏شود» . (7)

و از آن حضرت مروى است كه: «بد دشمنى است از براى دين، دل جبان، و شكم‏پرخوار، و نعوظ بسيار» . (8)

و نيز از آن جناب مروى است كه: «اسرار ملكوت سماوات داخل نمى‏شود در دل‏كسى كه شكم او پر باشد» . (9)

و در تورات مكتوب است كه: «خدا دشمن دارد عالم فربه را»، (10) زيرا كه فربهى دلالت‏بر غفلت و پرخوارى مى‏كند.

لقمان به پسر خود گفت: «اى فرزند! چون معده پر شود قوه فكر مى‏خوابد.وحكمت و دانائى لال مى‏شود.و اعضا و جوارح از عبادت باز مى‏ايستد» . (11)

و امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «هر گاه شكم سير شد طغيان مى‏كند واقرب وقت، از براى بنده به سوى خدا، وقتى است كه شكم او سبك باشد.و دشمن‏ترين‏حالت از براى بنده در نزد خداوند، حالتى است كه شكم او ممتلى باشد» . (12)

و از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «فرزند آدم را چاره نيست‏از خوراكى كه او را به پاى دارد، پس هر وقت كه يكى از شما چيزى بخورد ثلث‏شكم‏خود را از براى غذا قرار دهد.و ثلث از براى آب.و ثلث از براى نفس.و خود را فربه‏مسازيد مانند خوكهائى كه كفار از براى ذبح كردن فربه مى‏سازند» . (13)

بدن را فربه‏مى‏سازى و روح را لاغر مى‏كنى.

همى ميردت عيسى از لاغرى تو در بند آنى كه خرپرورى

و فرمود كه: «ضرر هيچ چيز از براى دل مؤمن، زيادتر از بسيار خوردن نيست.و پرخوردن باعث دو چيز مى‏شود: يكى قساوت قلب. و ديگرى هيجان شهوت.وگرسنگى نان خورش مؤمن، و غذاى روح، و طعام دل، و صحت‏بدن است‏» . (14)

و شكى نيست در اين كه: بيشتر امراض و بيماريها از شكم پرستى و پرخورى هم مى‏رسد.

صادق آل محمد - عليه السلام - فرمود كه: «هر دردى و مرضى از تخمه حاصل مى‏شود مگر تب‏» . (15)

و فرمود: «با وجود سيرى چيز خوردن، باعث پيسى مى‏گردد» . (16)

زكم خوردن كسى را تب نگيرد ز پرخوردن به روزى صد بميرد

آرى: شكم باعث همه ناخوشيها و آفات، و سرچشمه شهوات است، زيرا كه ازبسيار خوردن، شهوت فرج به حركت مى‏آيد.و «شبق‏» ، (17) شدت مى‏كند.و آدمى‏خواهش تعدد زنان مى‏نمايد.و از تعدد آنها كثرت عيال و اولاد حاصل مى‏شود.وآدمى مقيد به زنجير علايق مى‏گردد.و به حلال و حرام مى‏افتد.و به سبب آنها ميل به‏مال و جاه مى‏كند، تا توسعه در خوراك و زوجات او حاصل شود.و عقب اين، انواع‏حسد و حقد و عداوت و ريا و تفاخر و عجب و كبر پيدا مى‏شود.و تمامى اينها ثمره‏پيروى معده و اهمال امر آن است.بلى:

شكم بند دستست و زنجير پاى شكم بنده كمتر پرستد خداى

و اگر بنده‏اى نفس خود را به گرسنگى ذليل سازد و راه شيطان را مسدود كند به دنيافرو نمى‏رود و كار او به هلاكت نمى‏انجامد.و از اين جهت اخبار بسيار در فضيلت‏گرسنگى وارد شده، و از سيد المرسلين و ائمه دين تحريض و ترغيب به آن رسيده.

حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «جهاد كنيد با نفسهاى خود به‏گرسنگى و تشنگى، پس به درستى كه اجر و ثواب آن مثل اجر كسى است كه در راه خداجهاد كند.و عملى در نزد خدا محبوب‏تر از گرسنگى و تشنگى نيست‏» . (18)

و فرمود كه: «بهترين مردمان كسى است كه كم باشد خوراك و خنده او، و راضى‏باشد از لباس به آنچه عورت او را بپوشد» . (19)

و فرمود كه: «كم چيز خوردن عبادت است‏» . (20)

و مى‏فرمايد كه: «خدا مباهات و فخر مى‏كند ملائكه را به كسى كه خوراك او در دنياكم باشد.و مى‏فرمايد: نگاه كنيد به بنده من كه او را در دنيا مبتلا كردم به غذا و آب، وآنها را به جهت من ترك كرد.شاهد باشيد اى ملائكه من! كه از هيچ خوردنى به جهت‏من نمى‏گذرد مگر اينكه درجاتى در بهشت‏به او عوض مى‏دهم‏» . (21)

و فرمود كه: «نزديكترين مردم به خدا در روز قيامت كسى است كه بسيار گرسنگى و تشنگى خورد.و اندوه او در دنيا بسيار باشد» . (22)

عيسى بن مريم - على نبينا و آله و عليه السلام - فرمود كه: «گرسنگى دهيد جگرهاى خود را، و برهنه و عريان داريد بدنهاى خود را، كه شايد بدين جهت دلهاى شما خدا را ببيند» . (23)

جان برادر! تامل كن در طريقه خلاصه موجودات و سيد كاينات - عليه و آله‏افضل الصلوات - .بعضى از زوجات آن حضرت گفت كه: «حضرت رسول - صلى الله‏عليه و آله و سلم - هرگز سير نشد، بسا بود كه از بس آن حضرت را گرسنه مى‏ديدم دل‏من بر او مى‏سوخت و گريه مى‏كردم و دست‏خود را بر شكم مباركش مى‏كشيدم و به‏آن حضرت عرض مى‏كردم كه: جانم فداى تو باد، هرگاه از دنيا اين قدر اكتفا نمائى كه‏قوت تو باشد و ترا از گرسنگى باز دارد چه ضرر خواهد داشت؟ آن حضرت فرمود كه:

برادران من، از پيغمبران اولوالعزم صبر نمودند بر حالتى كه اشد از اين بود، پس بر اين‏حال گذشتند و از دنيا رفتند و به پروردگار خود حاضر شدند پس خدا اكرام نمود ايشان را،پس من خود را مى‏بينم كه شرم دارم اگر بر رفاهيت‏بگذرانم، كه مرتبه من از ايشان پست‏تر باشد.پس اينكه صبر كنم چند روز كمى در نزد من محبوبتر است كه نصيب وبهره من فردا در آخرت كم بوده باشد.و هيچ چيز در نزد من بهتر و محبوب‏تر از اين‏نيست كه به برادران و دوستان خود ملحق شوم و به ايشان برسم‏» . (24)

مروى است كه: «روزى حضرت فاطمه - عليها السلام - گرده نانى از براى پدربزرگوار خود آورد.حضرت فرمود: چه چيز است؟ عرض كرد قرص نانى است، كه‏خود آن را پخته‏ام و بر من گوارا نبود كه بى‏شما تناول كنم.حضرت فرمود: به خدا قسم‏كه اين اول غذائى است كه از سه روز تا به حال به دهان پدرت رسيده است‏» . (25)

ثمرات گرسنگى

و مخفى نماند كه: از براى گرسنگى ثمرات بسيار و فوائد بى‏شمارى است: دل رانورانى و روشن مى‏گرداند، و آن را صفائى و رقتى مى‏بخشد.و ذهن را تند مى‏كند.وآدمى به واسطه آن به لذت مناجات پروردگار مى‏رسد، و از ذكر و عبادات مبتهج وشادمان مى‏شود. و رحم بر ارباب فقر و فاقه مى‏آورد، و گرسنگى روز قيامت را متذكرمى‏گردد.و شكسته نفسى در او ظاهر مى‏شود.و مواظبت‏بر عبادت و طاعت‏سهل وآسان مى‏گردد.و شهوت معصيت را كم مى‏كند.و خواب را كه باعث تضييع روزگار وعمر، و موجب «كلال‏» (26) طبع، و فوات نماز شب است كم مى‏كند.و آدمى را خفيف‏المؤنه و سبكبار مى‏گرداند، و به آن جهت، فارغ البال و متمكن از تهيه اسباب سفرقيامت مى‏شود.و بدن را صحيح و امراض را دفع مى‏كند.

و كم امرى است كه فايده آن مقابله با فايده گرسنگى نمايد.پس بر مصاحبان شره، وشكم پرستان، لازم است كه: در صدد علاج خود برآيند.و آيات و اخبارى كه درمذمت پرخورى و فوايد گرسنگى رسيده ملاحظه كنند.و طريقه انبياء مرسلين و ائمه‏دين و اكابر علماء و اعاظم عرفاء را تتبع كنند و ببينند كه هر كس كه به جائى رسيده ومرتبه‏اى يافته بى‏زحمت گرسنگى نبوده.و ملاحظه كنند كه: خلاصى از چنگ شهوات‏و ملكات خبيثه، بدون تحمل آن ميسر نگردد.و پستى ماكولات و ماده آنها را به نظردر آورند و ببينند كه آيا شركت و مشابهت‏با ملائكه سماوات بهتر است‏يا مشاركت‏بابهائم و حيوانات؟ زيرا كه: پرخوردن شيوه چهار پايان است، كه به غير از شكم، چيزى‏ندانند.

چو انسان نداند بجز خورد و خواب كدامش فضيلت‏بود بر «دواب‏» (27)

و تامل كنند در مفاسدى كه بر شكم پرستى مترتب مى‏گردد، از ذلت و مهانت وحمق و بلادت، و سقوط حشمت و مهابت، و حدوث انواع امراض.و ياد آورند ازروز تنگى و نيافتن.و ببينند چه فضيلت است در اينكه هر لحظه شكم را پر كنند و دربيت الخلاء تردد نموده آن را خالى نمايند و باز پر سازند، و شب و روز خود را كه مايه‏تحصيل سعادت جاويد است‏به آن صرف كنند.

برو اندرونى بدست آر پاك شكم پر نخواهد شد الا زخاك

تنور شكم دمبدم تافتن مصيبت‏بود روز نايافتن

و چون در آنچه مذكور شد تامل كنند، خود را از افراط در اكل، و مشاركت‏ستوران باز دارند تا به اين معتاد شوند.

مفاسد پيروى از شهوت فرج

و اما دوم: كه پيروى شهوت فرج، و حرص بر مجامعت‏باشد، پس شكى نيست كه‏خود فى نفسه امرى است قبيح و منكر، و در نظر ارباب عقول، مستهجن و مستنكر.

عقل كه كارفرماى مملكت‏بدن است‏به واسطه آن مقهور و «منكوب‏» ، (28) و قوه عاقله كه‏مخدوم قوا و حواس است، خادم و مغلوب مى‏گردد.تا كار به جائى مى‏رسد كه همت‏انسان بر تمتع، از «جوارى‏» (29) و نسوان «مقصور» (30) ، و از سلوك آخرت مهجور مى‏شود.

بلكه بسا باشد كه قوه شهويه چنان غلبه نمايد كه قوه دين را مضمحل و خوف خدارا از دل زايل نموده، آدمى را به ارتكاب فواحش بدارد.و اگر كسى را قوه واهمه‏غالب باشد اين شهوت او را به عشق بهيمى منجر مى‏سازد.و آن ناخوشى‏اى است كه:

عارض دلهاى بيكار، كه از محبت‏خداوندگار خالى، و از همت عالى برى باشندمى‏شود.

و بر كسى كه دشمن خود نباشد لازم است كه: خود را از مبادى شهوت كه فكر ونظر كردن باشد محافظت نمايد و احتراز كند، زيرا كه: بعد از هيجان قوه شهويه نگاه‏داشتن آن صعوبتى دارد.و اين اختصاص به شهوت ندارد، بلكه محبت هر امر باطلى ازجاه و مال و اهل و عيال و غير اينها چنين است.

پس اگر آدمى ابتدا در آنها فكر نكند و ملتفت مبادى آنها نشود، دفع آنها درنهايت‏سهولت و آسانى مى‏شود.و اگر پيش آنها را نگرفت و داخل در آنها شد ديگرنگاهداشتن خود امرى است‏بسيار مشكل.

و مثال آن، مانند كسى است كه: عنان مركبى را در دست داشته باشد و آن مركب‏بخواهد داخل مكانى شود، ابتدا در نهايت‏سهولت مى‏تواند عنان را گرفته مانع آن شود.

و اما كسى كه ابتداء خود را محافظت ننموده، مانند كسى است كه: مركب را رها كندتا داخل جائى شود و بعد دم آن را گرفته بخواهد از عقب بيرون كشد.ببين تفاوت ره ازكجاست تا به كجا! در اول، به اندك التفاتى ممانعت ميسر گردد، در آخر به صد جان‏كندن دست ندهد.

پس كسى كه طالب نجات خود باشد بايد در ابتداى كار، احتياط كند، كه به آخرش مبتلا نشود.و احمق طايفه‏اى هستند كه: با وجود اينكه شهوت ايشان قوى است‏بازدر صدد تناول غذاها و معاجين مقويه باه هستند تا جماع بيشتر كنند.و ايشان مانندكسانى هستند كه مبتلا به چنگ سباع درنده شده باشند و در بعضى اوقات كه آن سباع‏از او غافل شوند حيله‏هايى كنند كه آنها را به هيجان و حمله آورد.و چگونه كسى كه ازعقلا محسوب باشد چنين امرى مى‏كند و حال اينكه علاوه بر مفاسد دينيه كه بر افراطدر وقاع مترتب مى‏شود به تجربه رسيده كه هر كه منقاد اين شهوت گردد و به تهييج زنان و تجديد ايشان و خوردن غذاهاى مقويه و معاجين «مبهيه‏» (31) سعى در قوت و هيجان شهوت نمايد البته لاغر و نحيف، و در اكثر اوقات مريض و ضعيف، و عمر او كوتاه است.

و بسا باشد كه: دماغ او مختل، و عقل او فاسد گردد.و اين شهوت را تشبيه كرده‏اند:

به عامل ظالمى كه پادشاه او را «مطلق العنان‏» (32) كند، و او را از ظلم كردن منع نكند.و اوبه تدريج اموال رعايا را بگيرد تا ايشان را مستاصل كند، و به فقر و فاقه مبتلا سازد.و به‏يكباره همه ايشان هلاك شوند، يا از مملكت پادشاه متفرق شده مملكت را ويران گذارند.

پس هرگاه پادشاه عقل، قوه شهويه را بر مملكت‏بدن مسلط سازد و آن را بر حداعتدال ندارد جميع مواد صالحه، كه از غذا هم مى‏رسد و بايد به جميع اعضا منقسم‏گردد، و بدل ما يتحلل شود، به مصرف خود مى‏رساند و همه را منى مى‏كند، و سايراعضا بى‏غذا مى‏ماند، و به تدريج ضعيف مى‏گردند، و به زودى اجزاى ملك بدن از هم‏مى‏پاشد.

و چون آفات اين شهوت، خارج از حد احصا، و باعث هلاكت دين و دنيا است،اخبار بسيار در مذمت آن وارد شده. (33)

حتى آنكه در بعضى از روايات رسيده كه: «چون ذكر مرد برخاست دو ثلث عقل اومى‏رود» . (34)

و در تفسير قول خداى - تعالى - :

«و من شر غاسق اذا وقب‏»

وارد شده كه يعنى: ازشر ذكر، هرگاه برخيزد يا داخل شود. (35)

و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «خدا هيچ پيغمبرى از گذشتگان رابرنينگيخت مگر آنكه شيطان اميد داشت كه او را به مهلكه زنان افكند و هلاك سازد.و من از هيچ چيز نمى‏ترسم اين قدر كه از زن‏» . (36)

و فرمود كه: «بپرهيزيد از فتنه زنان.و اول فتنه بنى‏اسرائيل به واسطه زنان بود» . (37)

مروى است كه: «شيطان گفت: زن، نصف لشكر من است، و آن از براى من تيرى‏است كه به هر جا مى‏افكنم خطا نمى‏شود.و زن محرم اسرار من، و رسول من است‏» . (38)

زن و اژدها هر دو در خاك به جهان پاك ازين هر دو ناپاك به

عزيزان را كند كيد زنان خوار به كيد زن مبادا كس گرفتار

و شك نيست كه اگر شهوت فرج نبودى زنان بر مردان تسلط نيافتندى.پس افراط دراين شهوت هلاك كننده فرزند آدم است.هان، هان! تا مغرور نگردى به اينكه پيغمبرخدا زنان بسيار خواست.

كار پاكان را قياس از خود مگير گرچه باشد در نوشتن شير شير

آشنايان ره عشق درين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

اگر تمام دنيا از آن او بودى لحظه‏اى دل او را مشغول نساختى، و ساعتى به فكر آن‏نپرداختى.چنان آتش شوق و محبت‏خدا در كانون سينه همايونش افروخته بود كه: اگرگاه گاهى آبى بر آن نريختى، دل او آتش گرفتى، و از آنجا سرايت‏به جسم مباركش‏كردى، و اجزاى وجود مسعودش را از هم پاشيدى.و جنبه تجردش چندان غالب بودكه اگر گاهى خار و خس ماديات به دامن او نياويختى يكباره از عالم ماديات گريختى،و طاير روحش به اوج عالم قدس پرواز نمودى.

به اين جهت، آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ايشان‏مشغول ساختند كه فى الجمله التفاتى به دنيا از براى او هميشه باشد و از كثرت استغراق‏در «لجه بحر» (39) شوق الهى منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد.و به اين جهت‏بودكه: هرگاه كثرت استغراق، او را فروگرفتى و از باده انس سرشار گشتى، دست مبارك برران عايشه مى‏زد و مى‏فرمود:

«كلمينى يا حميرا اشغلينى يا حميرا»

يعنى: «اى عايشه با من سخن گوى، و مرا مشغول‏دنيا كن‏» . (40)

و به اين سبب بود كه بعضى از زوجات آن جناب، كه به تقدير رب الارباب به تزويج‏آن حضرت آمده بودند در نهايت‏شقاوت بودند تا به جهت كثرت شقاوت دنيويه آنها غالب باشد و توانند فى الجمله مقاومت‏با جنبه قدسيه آن حضرت نمايند، و روح پاكش‏را به جانب دنيا جذب نمايند.و چون ايشان آن سيد انس و جان را مشغول ساختندى‏فى الجمله آن حضرت به اين عالم التفات مى‏كرد، وليكن چون جبلت آن حضرت، انس‏با پروردگار بود، و التفات به خلق، عارضى بود كه از براى بقاى حيات، خود را به آن‏مى‏داشتند هروقت كه مجالست او با اهل دنيا به طول مى‏انجاميد دلتنگ مى‏شد وشكيبائى در او نمى‏ماند و مى‏فرمود:

«ارحنا يا بلال‏»

يعنى: اذان بگوى، و ما را از اشتغال به دنيا راحت انداز. (41)

و مخفى نماند كه معالجه افراط در اين شهوت بعد از تذكر مفاسد و يادآورى معايب‏آن، اين است كه: قوه شهويه را به گرسنگى ضعيف كنى.و آنچه باعث هيجان شهوت‏مى‏شود، از: خيال زنان و تصور ايشان و نگاه كردن و سخن گفتن و خلوت نمودن با آنهااحتراز كنى.و اقواى اسباب هيجان اين شهوت، اين چهارتا است.و از اين چهارتا، تاثيرنظر كردن و خلوت نمودن بيشتر است.و از اين جهت‏خداى - تعالى - فرمود:

«قل للمومنين يغضوا من ابصارهم‏»

يعنى: «به مؤمنين امر كن كه ديده‏هاى خود رابپوشند» . (42)

و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «نظر كردن، تير زهر آلودى است‏از تيرهاى شيطان، هر كه خود را از آن نگاهدارد به جهت‏خوف خدا، خدا او را عطا فرمايد ايمانى كه حلاوت آن را در دل خود بيابد» . (43)

و از يحيى بن زكريا پرسيدند كه ابتداى زنا و منشا آن چيست؟ گفت: «نگاه كردن و آرزو نمودن‏» . (44)

يعنى خيال و تصوركردن.

و حضرت داود - عليه السلام - به پسر خود فرمود كه: «اى فرزند من! در عقب شيرراه برو ولى در عقب زن راه مرو» . (45)

و ابليس لعين گفته است كه: «نگاه كردن كمان قديم من است.و تيرى است كه هرگزآن را خطا نمى‏كنم‏» . (46)

و چون نظر كردن باعث هيجان شهوت مى‏شود، شريعت مقدسه، حرام كرد نظركردن هر يك از مرد و زن را به ديگرى.و حرام نمود شنيدن مردان و زنان سخنان يكديگر را مگر در حال ضرورت.و همچنين حرام شد نظر كردن مردان به پسران «امرد» ، (47) اگر از شهوت باشد.و از اين جهت، بزرگان دين و اخيار در اعصار احتراز مى‏نمودند از نظر كردن به روى پسران امرد.و به اين سبب بود كه سلاطين اسلام، كه‏پناه مذهب و دين، و «حصن حصين‏» (48) شرع و آئين‏اند، و حكام ديندار و علمائى كه‏حكم ايشان نافذ بود، در اعصار و «امصار» (49) از تردد زنان در كوچه و بازار بدون‏حاجت و ضرورت، و از اجتماع ايشان در عيدگاهها و مساجدى كه موجب نظر كردن‏به مردان و مظنه فتنه و فساد مى‏بود منع مى‏نمودند.

پس كسى كه در صدد محافظت دين و دنياى خود باشد بايد از نظر كردن به نامحرم وتصور ايشان و تكلم و خلوت با زنان اجتناب تمام نمايد.

فصل دوم: مذمت‏خمود و فوايد نكاح

و آن عبارت است از: كوتاهى كردن در تحصيل نمودن قدر ضرورت از قوت، به‏جهت‏سد رمق، و سستى از قدر لازم در شهوت نكاح، به حدى كه منجر به برطرف شدن‏قوت، و تضييع عيال، و قطع نسل شود.و شكى نيست كه: آن در شرع مذموم وناپسنديده است، زيرا كه: تحصيل شناخت پروردگار، و سعى در عبادت آفريدگار، وكسب فضائل و دفع رذائل، موقوف به قوت بدن و صحت تن است. پس كوتاهى دررساندن غذائى به بدن، كه قوت را محافظت نمايد، آدمى را از تحصيل سعادات محروم‏سازد.و همچنين اهمال قوه شهوت نكاح، آدمى را از فوايد بسيار محروم مى‏گرداند،زيرا كه: خداوند عالم اين قوه را بر بنى‏آدم مسلط گردانيد تا نسل باقى ماند، و وجود اين‏سلسله دائمى باشد.پس كسى كه آن را مهمل گذارد و ترك نكاح كند ثمره اين قوه راضايع كرده و از فوايد بقاى نسل محروم شده است، كه يكى از آنها: موافقت اراده‏خداست، كه بقاى نوع انسان باشد.و بسيار شدن بندگان، و بسيار شدن كسانى كه پيغمبرآخر الزمان به واسطه آنها مباهات و افتخار مى‏كند.و تبرك جستن به دعاى خير فرزندصالح بعد از مردن.و وصول به شفاعت اطفال صغيرى كه پيش از پدر و مادر مى‏ميرند،و غير اينها از فوايد.با وجود اينكه قطع كردن رشته‏اى كه از آدم ابو البشر متصل شده وآن را به ديگرى نسپردن، خود قصورى است ظاهر و روشن.

و از براى نكاح و تزويج نيز فوايد بسيارى است كه كسى كه آن را ترك مى‏كند، آن فوايد از او فوت مى‏شود.از جمله آنها: حافظت‏خود از شر شيطان، و شكستن «سورت‏» (50) شهوت، و فارغ شدن از تدبير منزل، و نگاهبانى خانه، و امر طبخ و فرش وجاروب كردن، و اسباب زندگانى را آراستن، و ظروف و جامه شستن، و امثال اينها ازآنچه آدمى را از تحصيل علم و عمل باز مى‏دارد.

و از اين جهت‏سيد رسل - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «بايد هر يك از شما فرا گيرد زبانى ذاكر، و دلى شاكر، و زنى پارسا، كه اعانت كند او را بر امر آخرتش‏» . (51)

زن خوب فرمان بر پارسا كند مرد درويش را پادشا

برو پنج نوبت‏بزن بر درت چو يارى موافق بود در برت

همه روز گر غم خورى غم مدار چو شب غمگسارت بود بركنار

دلارام باشد زن نيكخواه وليكن زن بد خدايا پناه

سراندر جهان به به آوارگى وگرنه بنه دل به بيچارگى

به زندان قاضى گرفتار به كه در خانه بينى بر ابر و گره

سفر عيد باشد بر آن كدخدا كه بانوى زشتش بود در سراى

در خرمى بر سرائى ببند كه بانگ زن از وى برآيد بلند

و باز از جمله فوايد تزويج و نكاح آن است كه: آدمى به سبب آن زحمت و رنج‏مى‏كشد، و رياضت‏بر خود قرار مى‏دهد، در سعى كردن در حاجات اهل و عيال، وبذل جهد نمودن در تحصيل مال حلال، و اصلاح ايشان نمودن، و آداب دين را به‏ايشان آموختن، و تربيت اولاد كردن، و صبر بر اخلاق زنان و بدخوئى ايشان.و هر يك‏از اينها فضيلتى است‏بى‏پايان، و ثوابى دارد بى‏كران.

و به اين جهت‏سيد عرب و عجم فرمود كه: «كسى كه زحمت كشد در تحصيل نفقه‏عيال، مانند كسى است كه: در راه خدا جهاد كند» . (52)

و فرمود كه: «هر كه نماز او نيكو، و عيال او بسيار، و كم مال باشد، و غيبت مسلمين‏را نكند با من در بهشت‏خواهد بود، مثل اين دو انگشت من كه با يكديگرند» . (53)

و فرمودند كه: «بعضى از گناهان هست كه هيچ چيز كفاره آن نمى‏شود مگر زحمت در طلب معيشت‏» . (54)

و فرمود كه: «هر كه را سه دختر باشد و به ايشان نفقه دهد و احسان نمايد تا آنها از تربيت پدر مستغنى شوند خداى - تعالى - بهشت را بر او واجب مى‏كند» . (55)

و شكى نيست در اينكه خمود از شهوت و ترك نكاح، باعث‏حرمان از همه اين‏فوايد مى‏شود.

و بدان كه همچنان كه اين فوايد از براى نكاح هست، از براى آن آفات و بليات‏بسيار نيز هست، مانند: احتياج به مال، و صعوبت تحصيل قوت حلال، - به خصوص‏در امثال اين زمان - و كوتاهى در حقوق زنان، - به خصوص با تعدد ايشان - و صبر براخلاق آنها، و تحمل بدخوئى و آزارشان، و تفرقه خاطر به جهت تحصيل آنچه به آن احتياج مى‏شود، و امثال آنها.

و غالب آن است كه: بدين جهت صاحبان عيال به دنيا فرو مى‏روند و از ياد خداغافل مى‏شوند، و از كارى كه براى آن خلق شده‏اند باز مى‏مانند.پس سزاوار به حال‏هر كسى آن است كه: مجتهد نفس خود باشد، و احوال خود را ملاحظه كند.و فوايدو مفاسدى كه مذكور شد به نظر در آورد و ببيند كه در حق او كدام طرف بهتر است و به‏آن رفتار كند.اما چه سود! تا آدمى مبتلا نشده است «غايله‏» (56) آن را بر نمى‏خورد و بعد از آنكه گرفتار شد چاره نمى‏تواند كرد.

فصل سوم: عفت، ضد شره و خمود

دانستى كه ضد اين دو جنس، صفت «عفت‏» است.و آن عبارت است از: مطيع ومنقاد شدن قوه شهويه از براى قوه عاقله، تا آنچه امر فرمايد در خصوص اكل و شرب و نكاح و جماع، متابعت كند.و از آنچه نهى فرمايد اجتناب نمايد.و آن حد اعتدال‏است، كه در شرع و عقل پسنديده است.و دو طرف افراط و تفريط آن مذموم و ناپسند است.

پس گمان نكنى كه آنچه وارد شده است در فضيلت جوع و گرسنگى، افراط در آن‏ممدوح باشد.چگونه مى‏تواند چنين باشد! و حال اينكه غرض از خلقت انسان، بندگى‏كردن است و آن موقوف است‏بر قوت، و نشاط طبع.و شكى نيست كه گرسنگى بسيارقوت را زايل، و نشاط را باطل مى‏كند.پس مراد از آن: اندك خوردن است‏به حدى كه‏آدمى ثقل غذا را نفهمد و حيوانيت‏بر او غالب نشود و هميشه راغب به غذا بوده باشد.

نه به حدى كه از قوت بيفتد و مزاج را فاسد كند، زيرا كه آن خارج از حد اعتدالى است كه‏مقصود شارع است.و غير از معنى عفت است، كه در اخبار بسيار، مدح آن وارد شده.

حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود كه: «افضل عبادات عفت است‏» . (57)

و حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: «هيچ عبادتى افضل از عفت‏شكم و فرج نيست‏» . (58)

و به اين مضمون از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - نيز روايت‏شده است.

و بدان كه: - همچنان كه اشاره به آن شد - اعتدال در چيز خوردن، آن است كه:

اين قدر چيزى بخورد كه ثقل معده و الم گرسنگى هيچ يك را نفهمد.بلكه از ياد شكم بيرون رود و از آن متاثر نگردد، زيرا كه: مقصود از خوردن، زنده بودن و قوت عبادت است.و ثقل طعام آدمى را كسل، و از عبادت مانع مى‏شود و الم گرسنگى نيز دل او را مشغول مى‏كند و از كار باز مى‏دارد.

پس سزاوار آن است كه چنان چيزى خورد كه اثرى از اكل در او نباشد تا شبيه به‏ملائكه گردد، كه ايشان نه از ثقل معده متاثر، و نه از گرسنگى متضرر مى‏گردند.

و از اين جهت‏خداى - تعالى - فرمود:

«كلوا و اشربوا و لا تسرفوا»

يعنى: «بخوريد و بياشاميد و اسراف مكنيد» . (59)

و اين به نسبت‏به اشخاص و احوال و غذا مختلف مى‏گردد.و معيار آن است كه: تابسيار رغبت نداشته باشد نخورد، و هنوز رغبت او باقى باشد دست‏بكشد.و بايد كه غرض او از چيز خوردن، لذت يافتن نباشد، بلكه قوت يافتن از براى عبادت معبود مقصود او باشد. و در صدد تحصيل غذاهاى گوناگون نباشد، بلكه اقتصار كند به نان خالى، گاهى از گندم و گاهى از جو.و اگر به نان، خورش ضميمه نمايد به يكى اكتفا كند.

و بر گوشت‏خوردن مداومت نكند، و بالمره هم آن را ترك نكند.

حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود كه: «هر كه چهل روز گوشت را ترك‏كند خلق او بد مى‏شود.و هر كه چهل روز بر گوشت‏خوردن مداومت كند دل او را قساوت مى‏گيرد» . (60)

و حد اعتدال آن است كه: شبانه روزى يك دفعه چيزى بخورد.و بهتر آن است كه:

آن در وقت‏سحر بعد از فراغ از نماز شب، يا بعد از عشاء باشد.و اگر يك دفعه نتواند،دو دفعه بخورد: يكى صبح و ديگرى در عشاء و در وقت چيز خوردن «بسم الله‏» بگويد.و بعد از آن خدا را حمد و شكر كند.و در اول و آخر دست‏بشويد.

و در حديث وارد است كه: دست‏شستن در ابتدا، فقر را زايل كند.و ابتداى اكل وانتهاى آن را به نمك كند.و از براى اكل و شرب، آدابى ديگر هست كه در كتب‏احاديث مذكور است. (61)

بدان كه: عرفا ترغيب بسيار در گرسنگى وجوع كرده‏اند. (62)

و قواعد بى‏شمار براى آن ذكر كردند و تصريح كرده‏اند كه: كشف اسرار الهيه ورسيدن به مراتب عظيمه، بر آن موقوف است.و حكايتهاى چند در صبر بر گرسنگى نقل‏كرده‏اند.

و از بعضى ذكر نموده‏اند كه: يك ماه، يا دو ماه، يا يك سال، چيزى نمى‏خوردند.واين امرى است وراى آنچه در اخبار رسيده.و غير از آنچه عامه مردم به آن تكليف‏شده‏اند.اگر خوب باشد از براى قومى مخصوص خواهد بود و تكليف هر كس نيست.

بلى: اگر نفس به مرتبه سركشى رسيده باشد و به هيچ گونه اطاعت ننمايد، و رام كردن‏آن به زجر دادن به گرسنگى بسيار، موقوف باشد، چاره از آن نيست.

و اما جماع: پس حد اعتدال آن، آن است كه: اقتصار كند بر آن به قدرى كه نسل‏منقطع نگردد.و از وسوسه شيطان فارغ شود.و خطرات شهوات از دل او بيرون رود.ومنجر به ضعف بدن و اختلال قوا نگردد.

پى‏نوشتها:


1. اتحاف السادة المتقين، ج 7، ص 450.و بحار الانوار، ج 66، ص 315، ذيل ح 7، (با اندك تفاوتى) .

2. بحار الانوار، ج 66، ص 337، ح 33.

3. بحار الانوار، ج 66، ص 314، ح 5.

4. بحار الانوار، ج 66، ص 330 ذيل ح 3.

5. محجة البيضاء، ج 5، ص 147.بحار الانوار، ج 66، ص 331، ح 7، (با اندك تفاوتى).

6. محجة البيضاء، ج 5، ص 146 و احياء العلوم، ج 3، ص 69.

7. محجة البيضاء، ج 5، ص 150.و احياء العلوم، ج 3، ص 71.

8. بحار الانوار، ج 66، ص 335، ح 20.و كافى، ج 6، ص 269، ح 3.

9. تنبيه الخواطر، ص 81.

10. محجة البيضاء، ج 5، ص 148.و احياء العلوم، ج 3، ص 70.

11. احياء العلوم، ج 3، ص 73.و محجة البيضاء، ج 5، ص 151.

12. كافى، ج 6، ص 269، ح 4.

13. كافى، ج 6، ص 269، ح 9

14. بحار الانوار، ج 66، ص 337، ح 33.

15. بحار الانوار، ج 66، ص 336، ح 29.

16. بحار الانوار، ج 66، ص 331، ح 8.

17. آرزومندشدن به جماع و همبسترشدن.

18. محجة البيضاء، ج 5، ص 146.و ارشاد القلوب ديلمى، ص 199- 206.

19. تنبيه الخواطر، ص 81.و محجة البيضاء، ج 5، ص 146.

20. محجة البيضاء، ج 5، ص 146

21. محجة البيضاء، ج 5، ص 147 و احياء العلوم، ج 3، ص 70.

22. محجة البيضاء، ج 5، ص 147 و احياء العلوم، ج 3، ص 70.

23. محجة البيضاء، ج 5، ص 148 و احياء العلوم، ج 3، ص 70.

24. محجة البيضاء، ج 5، ص 149 و احياء العلوم، ج 3، ص 71.

25. محجة البيضاء، ج 5، ص 149.

26. خستگى.

27. چهارپايان

28. مغلوب.

29. جمع جاريه، كنيزكان.

30. منحصر

31. معجون و داروهاى تقويت كننده نيروى شهوت.

32. آزاد، افسار گسيخته.

33. رك: فروع كافى، ج 8، ص 138.

34. محجة البيضاء، ج 5، ص 176.و احياء العلوم، ج 3، ص 86.

35. فلق، (سوره 113) آيه 3

36. جامع السعادات، ج 2، ص 10.

37. حقائق فيض، (ره) ص 69.

38. فيض القدير، ج 5، ص 436.

39. ميانه دريا.

40. جامع السعادات، ج 2، ص 11

41. جامع السعادات، ج 2، ص 11.

42. نور، (سوره 24)، آيه 9.

43. بحار الانوار، ج 104، ص 38، ح 34.

44. محجة البيضاء، ج 5، ص 180.و احياء العلوم، ج 3، ص 87.

45. محجة البيضاء، ج 5، ص 180.و احياء العلوم، ج 3، ص 87.

46. محجة البيضاء، ج 5، ص 180.و احياء العلوم، ج 3، ص 87

47. كسى كه هنوز صورتش مو در نياورده باشد.

48. پناهگاه و دژ محكم و استوار.

49. شهرها.

50. شدت.

51. كنز العمال، ج 3، ص 257، خ 6432.

52. كافى، ج 5، ص 88.

53. كنز العمال، ج 15، ص 875، خ 43478.

54. جامع السعادات، ج 2، ص 14.

55. احياء العلوم، ج 2، ص 30.و محجة البيضاء، ج 3، ص 71.

56. شر و فساد

57. كافى، ج 2، ص 79، ح 3.

58. كافى، ج 2، ص 80، ح 8.

59. اعراف، (سوره 7)، آيه 30.

60. وسائل، ج 17، ص 14، ح 25

61. ر.ك: مكارم الاخلاق، ص 134، باب 7.

62. رك: سير و سلوك علامه بحر العلوم، ص 150