دفتر اول آداب زندگى اسلامى
(ترجمه فارسى مكارم الاخلاق)

حسن بن فضل بن حسن طبرسى
مترجم : عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۳۵ -


(و صداها در برابر خداوند خاشع گشت ) (و بر دلهاشان پرده كشيديم ..) (و چون خداى را در قرآن به يكتايى بخوانى مشركان به تو پشت كنند و فرار نمايند) (و به هنگام خواندن قرآن تو ميان تو و كسانى كه آخرت را باور ندارند پرده اى قرار مى دهيم ) (و در برابر و پشت سرايشان سدى قرار داديم كه نمى بينند) (امروز بر دهانشان مهر مى زنيم و دستهايشان حرف مى زنند و پاهايشان به اعمال خود شهادت مى دهند) (و اگر همه ثروت زمين را خرج مى كردى نمى توانستى ميانشان الفت افكنى ولى خداوند بين آنها الفت افكند كه او عزيز و حكيم است ).
حرز حضرت رضا (عليه السلام)
اين حرز در جيب باشد: (بسم الله الرحمن الرحيم ، اگر متقى باشى به خدا از شر تو پناه مى برم ) (ساكت شويد و حرف نزنيد) (به يارى سمع و بصر خدا سمع و بصر تو را مى گيرم ، و قوت تو را به يارى قوت حق ، تسخير مى نمايم )... (جبرئيل در طرف راست و ميكائيل در طرف چپ و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در جلوى روى من نگهبان من باشند و خداوند بر من احاطه دارد و تو را از من براند...) و آية الكرسى را بنويسد... و با خود نگاه دارد.
حرز ديگرى از امير المؤمنين (عليه السلام)
بسم الله الرحمن الرحيم ، به نام خدا و به يارى خدا، خداوندا! به يارى تو از بلاها مى گريزم ، و بر تو توكل مى كنم و كار خود را به دست تو مى سپارم ، خداوندا! با پناهنده شدن به تو ضعف و ناتوانى ام را به نيروى تو جبران مى كنم ، در حالى كه از تو يارى مى طلبم ، و عليه كسانى كه بر من قهر و غلبه مى جويند و بر كوبيدن من و ظلم بر من اقدام مى نمايند از تو كمك مى خواهم ، خداوندا! در پناه تواءم و آن كس كه به پناه تو رود شكست نخورد، خداوندا! به نيروى خود هر كه را كه قصد كوبيدن مرا دارد بكوب و به قدرت خود آن كس را كه مى خواهد مرا خوار سازد به خوارى از سرم بگردان ، و هر كه خواهد مرا درهم شكند او را با آن شدت خود درهم شكن ، خداوندا! مرا پناه ده تا محفوظ گردم ، و خداوندا! در همه اين مراحل ، پوشش خود را بر من قرار ده كه هر كس در پوشش تو قرار گيرد، در امن و حفاظ باشد، و هيچ حول و قوه اى جز از طرف تو نيست ، سپاس خدايى را كه فرزند ندارد و در سلطنت خود داراى شريك نمى باشد و به واسطه ضعف و ذلت ، همكارى نمى خواهد و ندارد و او را تكبير گوى ، كيست غير از خدا كه از خود نقشه اى و اراده اى و درك كارش قوتى داشته باشد؟ و همه حول و قوه و اراده من از خداوند واحد بى نيازى است كه نزايد و زاييده نشده و همسرى ندارد، هر مالكى مملوك خداست و هر قدرتمندى اسير قدرت خداست ، و هر ستمگرى از عدالت خدا فرار نتواند و هر مسلطى مقهور سطوت خداست ، و هر چيزى در قبضه قدر خداست ، هر جبارى در جنب عظمت خدا كوچك است ، و هر معاند و دشمنى ذليل بطش ‍ خداست ، بر عليه هر دشمنى خدا را پناه مى گيرم و دراءت فى نحر كل عاق بالله و به اجازه خدا او را ميان خود و هر اشرافى با سطوت و جبار با نخوت و هر قدرتمند صاحب رياستى و يا هر حسود و كار شكن و هر بد انديش و حيله گرى و هر كه با سخنان گمراه كننده ، و يا نيرنگ زبان انگيز و يا سخن چينى و بدگويى كه به ضرر من كار مى كند و يا كسى را به ضرر من يارى مى نمايد، مانع و سپر قرار مى دهم .
و براى جلوگيرى از شر هر طاغى و متكبر و يا مغرور و متجاوز و هر كس ‍ ديگر... براى خود و ذريه ام از قرآنى كه خود فرستاده اى و كسى مانند آن نتواند آورد كه بر پايه عدل و عزيز و جليل مى باشد و هيچ چيز نتوانسته و نخواهد توانست آن را از بين ببرد و باطل نمايد و از جانب خداوند حكيم و حميد نازل گشته سپرى و مانعى مى سازم ، خداوند بر دل و گوش آنان مهر زد، و بر ديدگان بصيرتشان پرده كشيد و براى كافران عذابى دردناك خواهد بود، بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و آل او درود باد.
حرز ديگر
براى رفع تب بنويسند: بسم الله الرحمن الرحيم ، بسم الله النور، باسم الله نور النور، باسم الله نور على نور، باسم الله الذى هو مدبر الاءمور، باسم الله الذى خلق النور من النور، (الحمدلله الذى خلق النور من النور)، و انزل النور على الطور، فى كتاب مسطور، فى رق مشنور، بقدر مقدور على نبى محبور، الحمدلله الذى هو بالعز مذكور، و بالفخر مشهور، و على السراء و الضراء مشكور، و صلى الله على محمد و آله الطيبين .
اين حرزى است كه آن را فاطمه (عليها السلام ) به سلمان آموخت ، سلمان گويد: بيش از هزار تن از مردم مدينه و مكه را سراغ دارم كه به وسيله اين حرز به اذن خدا از گرفتارى دائمى تب ، شفا يافتند، و چون اين كتاب گنجايش حرزهاى طولانى را ندارد و به همين مقدار بسنده كرديم .
باب دوازدهم : در نوادر، كه در پنج فصل است .
فصل اول : در حقوقى كه از حضرت زين العابدين (عليه السلام) روايت شده است
ثابت بن دينار ثمالى گويد كه حضرت زين العابدين (عليه السلام) فرمود: حق بزرگ خدا بر تو اين است كه او را بپرستى و هيچ چيز را شريك او قرار ندهى كه اگر اين كار را به اخلاص انجام دهى خداوند به عهده گرفته كه كار دنيا و آخرتت را كفايت كند.
و حق نفس بر تو اين است كه او را در راه طاعت خداوند بكار گيرى .
و حق زبان آن است كه از فحش نگهش بدارى و به گفتار نيك عادتش دهى و سخنان بيهوده و زيادى را ترك كنى و به وسيله آن به مردم نيكى كنى و به آنها به خوبى سخن بگويى .
و حق گوش آن است كه آن را از شنيدن غيبت و محرمات مصون بدارى .
و حق چشم آن است كه آن را از حرام بپوشى و به وسيله آن ببينى و عبرت بگيرى . و حق دست آن است كه آن را به حرام دراز نكنى .
و حق پا آن است كه به آن به محل حرام نروى و با اين پاها بايد از صراط بگذرى مواظب باش كه كارى نكنى كه در آنجا بلغزد و به آتش درافتى .
و حق شكم آن است كه آن را ظرف حرام نسازى و با سيرى غذا نخورى .
و حق عورت تو آن است كه از زنا و ديد مردم ، مصونش بدارى .
و حق نماز آن است كه بدانى نماز وسيله ارتقاء به سوى خداست و به هنگام نماز در پيشگاه حق ايستاده اى ، و وقتى به اين امر توجه داشته باشى در نماز ذليل و حقير و اميدوار و خائف و مسكين و زارى كن خواهى بود و با سكون و با وقار او را تعظيم كنى و با دل به او توجه مى كنى و همه حدود و شرايط آن را مواظبت مى نمايى .
و حق حج آن است كه حج بر خدا وارد شدن و از گناهان فرار كردن و به پناه او رفتن است و در حج توبه تو قبول است و فريضه اى را كه خدا بر تو واجب كرده انجام داده اى .
و حق روزه آن است كه بدانى كه روزه پرده اى است كه خداوند بر زبان و گوش و چشم و شكم و فرج تو كشيده تا از جهنم نگهت بدارد، و اگر روزه نگيرى پرده الهى را دريده اى .
و حق صدقه آن است كه آن ذخيره توست نزد خداوند عزوجل و وديعه اى كه نياز نيست آن را علنى كنى و بر صدقه پنهانى مطمئن تر از صدقه آشكار باش و بدان كه صدقه در دنيا دردها و بلاها را بر مى گرداند و در آخرت آتش ‍ را از تو برطرف مى سازد.
و حق هدايت آن است كه با آن خدا را بخواهى نه خلق او را و جز توجه به خدا و نجات روح خود را در روز ملاقات حق اراده نكنى .
و حق سلطان اين است كه بدانى كه تو وسيله امتحان اويى و به واسطه تسلطى كه خدا به او داده و به وسيله تو آزمايش مى شود، و بر قداست كه خود را در معرض سخط در نياورى كه خود را به دست خود به هلاكت افكنده باشى و در گناه زيانى كه تو مى رساند، شريك گردى .
و حق كسى كه تو را به علم تربيت مى كند اين است كه نسبت به وى تعظيم روا دارى در برابرش توقير كنى و روبرويش بنشينى و خوب به سخنش ‍ گوش فرا دهى و صدا به رويش بلند نكنى و اگر كسى از او سؤ الى كرد تو جواب ندهى تا خود او پاسخ گويد، و در مجلس درس او حرف نزنى و كسى را پيش او غيبت نكنى و اگر به بدى يادش كنند از او دفاع نمايى و عيوبش را بپوشانى ، و مناقبش را آشكار كنى ، و با دشمنش همنشينى نكنى كه اگر اين ها را مراعات نمودى ملائكه شهادت مى دهند كه تو علم را از او براى خدا خواسته اى نه براى مردم .
و اما حق آن كس كه رئيس و امر توست آن است كه او را اطاعت كنى و جز در چيزهايى كه موجب خشم خداست با او مخالفت ننمايى كه در چيزى كه معصيت خالق است اطاعت مخلوق روا نيست .
و اما حق رعيت بر سلطان آن است كه نسبت به آنان با عدالت رفتار كنى و برايشان چون پدر مهربان باشى و لغزشهايشان را نديده بگيرى و در عقوبتشان عجله مكنى و بر قوتى و استيلايى كه خدا به تو بر آنها داده است خدا را سپاس گويى .
و اما حق شاگردان و رعيت علمى تو آن است كه بدانى خداوند تو را در علومى كه به تو داده و از خزائن دانشى كه به روى تو گشوده است و سرپرست آنها ساخته است كه اگر در تعليم مردم نيكو عمل كنى و تكبر و بزرگ منشى و ايذاء ايشان را روا مدارى خداوند بر فضل خود نسبت به تو بيافزايد، و اگر علم خود را از آنها بازگيرى يا اگر از تو دانش طلبند تكبر ورزى ، برخداست كه علم و ارزش و رونق تو را باز ستاند و مقامت را از آن ها ساقط گرداند.
و اما حق زن و همسر، آن است كه بدانى كه خداوند او را وسيله آرامش و اءنس تو قرار داده است و او نعمتى است از خدا براى تو بنابراين احترام ش ‍ كنى و به او به رفق و مدارا عمل نمايى ، و اگر چه حق تو بر او بيشتر و واجب تر است ولى حق او اين است كه بر او مهربان باشى كه اسير توست و لباس و غذايش را فراهم آرى و اگر نادانى كرد او را عفو كنى .
و اما حق غلام تو آن است كه بدانى كه او بنده خدا و با تو از يك پدر و مادر (آدم و حوا) است و از آن رو مالك او نيستى كه او را ساخته باشى و يا رزقى برايش خلق كرده باشى بلكه خداوند او را براى تو آورد و مسخر تو گردانيد، و تو را امين بر او ساخت ، و او را به تو امانت داد تا نيكى هايى كه به او مى كنى براى تو ذخيره گرداند، پس چنان كه خدا با تو نيكى مى كند تو نيز با او نيكى كن ، و اگر از او ناراحتى دارى عوضش كن ، ولى اين مخلوق خدا را عذاب مكن و لا قوه الا بالله .
و اما حق مادر تو آن است كه بدانى تو را نه ماه به شكم حمل نمود و از ميوه دلش به تو خورانيد كه هيچ كس چنين كارى را نكرده است و با همه جوارح خود تو را پرورانيد و براى اطعام تو از گرسنگى خود، باك نداشت و تو را سيراب كرد و خود تشنگى كشيد و تو را پوشانيد و به خاطر تو از خواب شيرين گذشت و در سرما و گرما تو را پرورانيد تا براى او باشى و تو قدرت سپاس او را ندارى مگر به يارى خدا و توفيق او.
و اما حق پدر آن است كه بدانى او اصل و ريشه توست كه اگر او نبود تو نبودى و هرگاه در خود ماده عجيبى ديدى بدان كه پدر اصل آن نعمت بوده است و خدا را از اين جهت حمد و او را سپاسگزارى باش و لا قوه الا بالله .
و اما حق فرزند آن است كه بدانى كه او از وجود تو و منسوب به توست و در دنيا در خير و شر خود منتسب به توست و تو در تربيت و در حسن ادب و توجه او به خدا و يارى بر طاعت او مسئولى ، و مانند كسى در تربيت او بكوش كه مى داند در احسانها و نيكوكاريها با او شريك است ، و در بدهاى او مورد عقاب خواهد شد.
و اما حق برادر آن است كه بدانى او قدرت بازو و عزت توست و او را وسيله معصيت خدا و كمك به ظلم قرار مده و در يارى عليه دشمنش و خير خواهى او كوتاهى مكن در صورتى كه از خدا اطاعت مى كند وگرنه خدا را از او بزرگ تر بشمار و و لا قوه الا بالله .
و اما حق مولاى تو كه تو را آزاد كرده آن است كه بدانى او از مال خود خرج تو كرد و از ذلت و وحشت بردگى به عزت آزاد كرد و تو را از زندانى رهانيد و مالك نفس خودت ، گردانيد و براى عبادت خدا فارغ البلال كرد، و بدانى كه او در زندگى و مرگ تو، از همه كس بر تو احق و اولى است و يارى او به جان و هر چه به تو نياز دارد بر تو واجب است و لا قوه الا بالله .
و اما حق بنده اى كه آزاد كرده اى اين است كه بدانى خداوند آزادى او را وسيله نجات تو از جهنم قرار داده و پاداش آن در دنيا آن است كه اگر خويشى نداشته باشد تو ميراث او خواهى برد در برابر مالى كه براى آزادى او صرف كردى و در آخرت بهشت خواهد بود.
و اما حق كسى كه به تو خيرى كند آن است كه او را شكر كنى و خوبى اش را به ياد داشته باشى و درباره اش به خير سخن گويى و به خلوص برايش دعا كنى كه در اين صورت او را در نهان و آشكار تشكر كرده اى و اگر روزى قدرت پيدا كردى خوبى هايش را جبران كنى .
اما حق مؤ ذن آن است كه بدانى او تو را به ياد خدا مى اندازد و به انجام بهره اخروى مى خواند و به انجام واجب الهى كمك مى كند او را مانند كسى كه به تو احسان كرده است شكرگزار باش .
و اما حق امام جماعت بر تو اين است ، كه بدانى كه او سفارت بين تو و خداوند عزوجل را به گردن گرفته و از طرف تو سخن مى گويد و براى تو دعا مى نمايد و هول مقام در پيشگاه خدا را از گردن تو بر مى دارد كه اگر نماز نقصى داشته باشد مربوط به او مى شود نه تو، و اگر كامل باشد تو شريك او مى باشى و او را براى آن پاداش بيشترى ندارد، و خود را وسيله حفظ تو و سپر بلا گردان تو قرار داده است پس به همين اندازه از او شاكر باش .
و اما حق همنشين تو اين است كه با او به نرمى رفتار كنى و در رد و بدل كردن سخن با وى انصاف را رعايت نمايى و جز با اجازه او از مجلس بر نخيزى و هر كس كنار تو بنشيند اجازه داشته باشد كه بى اذن تو برخيزد و لغزش هايش را فراموش كنى و خيرات او را به خاطر آورى و جز حرف خير به او نگويى .
اما حق همسايه تو آن است كه در پشت سرش آبرويش را نبرى در صورتى كه در حضورش محترمش بدارى و اگر مورد ستم قرار گرفت ياريش كنى و در كارهاى شخصى و پنهانى او، جستجو مكنى و اگر از او چيزى ناشايسته اى سراغ دارى آن را پرده پوشى كنى و اگر مى دانى كه نصيحت تو را مى پذيرد در تنهايى او را نصيحت كنى ، و در موقع پيش آمد سختى او را رها مكنى ، و از لغزشش بگذرى ، و محترمانه با او معاشرت داشته باشى ولا قوه الا بالله .
و اما حق رفيق و همراه تو آن است كه با تفضل با او رفتار كنى و او را گرامى بدارى همانطور كه او تو را محترم مى دارد، و مگذارى كه در كار خوب و احسان بر تو پيشى گيرد، و اگر پيشى گرفت آنرا جبران كنى ، و او را دوست بدارى چنان كه تو را دوست مى دارد، و از انجام معصيت خدا، بازش ‍ بدارى ، و براى او رحمت باشى ، نه عذاب و رنج و لا قوه الا بالله
اما حق شريك آن است كه اگر غيبت كرد از او كفايت كنى و اگر حاضر بود رعايت حالش را بنمايى ، و بدون مشورت او حكمى نكنى و مستبد به راءى نباشى ، و بدون مشورت او براى خود، كار نكنى ، و در هيچ كار خرد و كلان او به وى خيانت روا مدارى ، كه شركا مادام كه به هم خيانت نكنند دست خدا با آنهاست ، و لا قوه الا بالله .
و اما حق مال تو بر تو آن است كه جز از راه حلال كسب نكنى ، و جز در راه صحيح و مناسب خرج و مصرف ننمايى ، و كسانى را كه بر اين مال تو را مدحى نمى گويند بر خود ترجيح مدهى (يعنى مال را به جاى اين كه براى آخرت خود انفاق كنى براى ورثه مگذار كه بعد از مرگ تو هرگز از تو مدح و تشكر نخواهند كرد كه براى آنها مال نهاده اى ). و به وسيله مال ، خدا را اطاعت كن ، و در مصرف مال راه بخل پيش مگير كه تو حسرت و ندامت برى با وزر و وبال آن كه به گردن دراى و لا قوه الا بالله .
و اما حق طلبكار تو كه از تو مطالبه مى كند، اگر مى توانى طلب او را بده و اگر در تنگى و ندارى هستى با سخن نرم و ملايم او را، راضى كن و با لطف و خوشى او را باز گردان .
و حق معاشر و خليط آن است كه او را گول نزنى و با او غش روا مدارى و در كار او خدا را در نظر بگيرى .
و حق كسى كه با تو مخاصمه دارد و مدعى توست ، اگر در ادعاى خود راست مى گويد خودت عليه خود شاهد او باش و با او ستم روا مدار و حقش را كاملا ادا كن و اگر دروغ مى گويد با مدارا با او رفتار كن و خدا را به خشم مياور و لا قوه الا بالله .
و حق خصم تو (كه با او مخاصمه دارى ) آن است كه اگر حق با توست به خوبى با وى معامله كنى و حقش را انكار نكنى ، و اگر ادعاى تو عليه او باطل است از خدا بترسى و توبه كنى و از ادعاى خود باز گردى .
و حق مشورت كننده با تو آن است كه اگر راءى خوبى برايش در نظر دارى آن را بازگويى وگرنه او را به آدم آگاه و خبيرى راهنمايى كنى .
و حق طرفى كه با او مشورت مى كنى آن است كه اگر راءى او با راءى تو موافق نبود، او را متهم نكنى و اگر با راءى تو موافق باشد خدا را حمد گويى .
و حق خواهنده نصيحت از تو آن است كه حق نصيحت را درباره اش ادا كنى ، و با مهر و مدارا با وى عمل نمايى .
و حق نصيحت كننده تو اين است كه با وى تواضع كنى و به گفته هايش ‍ گوش فرا دهى ، و اگر سخن به درستى گفت خدا را شكر كنى و اگر نه او را متهم ندانى و مؤ اخذه نكنى البته در صورتى كه بدانى اشتباه كرده است مگر آن كه مستحق تهمت و مؤ اخذه باشد. به هر حال به اين اشتباه او اهميت مده و لا قوه الا بالله .
و حق بزرگتر آن است كه او را به واسطه بزرگتر بودنش احترام كنى كه اسلام او زودتر از اسلام تو بوده و در وقت مخاصمه با وى روبرو نشوى ، و جلوى او راه نروى ، و اگر با تندى با تو رفتار كرد تو با وى تندى مكن بلكه تندى او را به خاطر حرمت اسلام تحمل كنى .
و حق كوچكتر آن است كه در آموزش با او راه مهر و رحمت پيش گيرى ، و از او بگذرى ، و پرده پوشى نمايى ، و با او با رفق و محبت مدارا كنى و ياريش ‍ نمايى .
و حق سائل اين است كه به قدرى كه نياز دارد به او احسان كنى .
و حق آن كه از او چيزى مى طلبى اين است كه اگر خواسته ات را داد سپاسش گويى و حق احسانش را بشناسى و اگر نداد، عذرش را بپذيرى .
و حق كسى كه تو را براى خدا به چيزى خشنود سازد، اين است كه اول خدا را حمد كنى و سپس از او تشكر نمايى .
و حق كسى كه به تو بدى كند، اين است كه او را عفو نمايى و اگر بدانى كه عفو او زيان انگيز است انتقام گيرى و داد خود پستانى كه خداوند متعال مى فرمايد: (هر كه ستم شود و سپس انتقام گيرد بر او باكى نيست )(169).
و حق هم كيش ها تو آن است كه سلامت آنان را بخواهى و با آنان مهر و رحمت داشته باشى و با بدانشان مدارا كنى ، و با آنها الفت گيرى و براهشان آرى ، و خوبانشان را سپاس گويى و آنها را اذيت نكنى و هر چه را كه براى خود دوست دارى براى آنان نيز بخواهى و هر چه را كه براى خود مكروه مى دارى براى آنان نيز نخواهى و بزرگترهاى آنان را چون پدر خود بشمرى و جوانهاى ايشان را برادر خود بدانى و بيوه زنانشان را چون مادر خود به حساب آرى و كوچكترها را همانند فرزندان خود بدانى .
و حق كفار ذمى آن است كه هر چه خداوند از ايشان پذيرفته است ، بپذيرى و مادام كه به عهده خود با خدا وفا كنند، به ايشان ستم نكنى .
فصل دوم : قسمتى از نواهى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
امام صادق (عليه السلام) از آباء خود از امير مؤمنان (عليه السلام) روايت مى كند كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نهى فرمود از چيز خوردن در حال جنابت و فرمود كه اين كار فقر مى آورد.
و از جويدن ناخن ، و مسواك كردن در حمام و انداختن خلط دهان در مسجد، و از نوشيدن پس مانده موش ، نهى فرمود.
و فرمود كه مساجد را راه عبور قرار مدهيد مگر آن كه در آن دو ركعت نماز گزاريد.
و نهى فرمود از بول كردن زير درخت ميوه دار و در وسط جاده .
و نهى فرمود از غذا خوردن با دست چپ و يا در حال تكيه دادن .
و نهى فرمود از گچكارى مقربه ها و نماز بين قبور.
و فرمود: اگر خواهى در فضاى باز غسل كنى عورت خود را بپوش و از كنار دستگيره ظرف آب مخور كه چرك ها در آنجا جمع شده است .
و نهى فرمود از بول كردن در آب راكد، كه ضررش اين است كه عقل را از بين مى برد.
و نهى فرمود كه با يك لنگه كفش راه بروى با ايستاده كفش بپوشى .
و نهى فرمود كه كسى بول كند در حالى كه عورتش رو به خورشيد يا ماه بوده باشد.
و فرمود: چون به مستراح مى رويد رو به قبله ننشينيد.
و نهى فرمود كه به هنگام مصيبت ، فرياد كنيد.
و از نوحه گرى و گوش به نوحه دادن نهى فرمود.
و زنان را از تشييع جنازه منع فرمود.
و نهى نمود از پاك كردن كلمه اى از قرآن با آب دهان ، يا نوشتن آن به وسيله آب دهان .
و نهى فرمود كه آدمى خواب دروغين بسازد، كه خداوند در قيامت او را دستور مى دهد كه بايد جو را گره بزنى كه هرگز نمى تواند.
و نهى فرمود از كشيدن صورت كه هر كه چنين كند خداوند در قيامت موظفش مى دارد كه به آن روح بدمد كه هرگز نمى تواند. و نهى فرمود از سوزانيدن حيوانى به آتش . و نهى فرمود از ناسزا گفتن به خروس كه خروس ‍ مردم را براى نماز بيدار مى كند.
و نهى فرمود از وارد شدن در معامله برادر مسلمانى .
و نهى فرمود از زياد سخن گفتن در هنگام آميزش كه فرزند لال شود.
و نهى فرمود كه آشغالدان را شب در خانه بگذارند كه جايگاه شيطان است .
و فرمود: كسى شب با دست آلوده نخوابد كه اگر چنين كند و از شيطان به او زيانى رسد كس جز خود را ملامت نكند. و با سرگين و استخوان استنجاء نكند.
و نهى فرمود كه زن بى اجازه شوهر، از خانه بيرون رود، و اگر برود همه ملائكه آسمانها و هر جن و انسى كه اين زن بر او بگذرد، لعنتش كنند تا وقتى كه به خانه باز گردد.
و نهى فرمود كه زن براى غير شوهرش زينت كند، و اگر كند بر خدا حق است كه او را به آتش بسوزاند.
و نهى فرمود كه زن در نزد غير شوهرش با نامحرم بيش از پنج كلمه آن هم ضرورى ، حرف نزند.
و نهى فرمود آنچه زن را كه در خلوت با شوهرش دارد به زنى ديگر بگويد.
و نهى فرمود كه مرد با همسرش رو به قبله و در كنار جاده عمومى آميزش ‍ كند و هر كس چنين كند لعنت ملائكه و هم مردم بر او باد!
و نهى فرمود از بازى با شطرنج و نرد عود و طنبور و مطلق آلات لهو و لعب .
و از غيبت كردن و شنيدن غيبت نهى فرمود.
و نهى از فرمود از سخن چينى كردن و شنيدن آن ، و فرمود هيچ سخن چين هرگز به بهشت نرود.
و نهى فرمود كه به سر سفره مهمانى فاسقان بروى .
و نهى فرمود از قسم دروغ كه خانه ها را ويران مى سازد، و فرمود: هر كه قسم دروغ بخورد كه به وسيله آن مال مسلمانى ببرد خدا را خشمگين ملاقات خواهد كرد، مگر آن كه توبه نمايد.
و نهى فرمود از نشستن بر سر سفره اى كه در آن شراب خورده شود.
و نهى فرمود كه مرد زنش را به حمام بفرستد. و نهى فرمود: از بى لنگ به حمام رفتن .
و نهى فرمود: از سخن گفتن به چيزهايى كه به غير خدا دعوت مى كند.
و نهى فرمود: از سيلى به صورت ديگرى زدن .
و نهى فرمود: از نوشيدن با كاسه طلا و نقره .
و نهى فرمود: از پوشش حرير و ديبا و ابريشم براى مردان ، ولى براى زنان حرام نيست .
و نهى فرمود: از فروختن ميوه قبل از رسيدن (زرد و سرخ شدن ) آن .
و نهى فرمود: كه خرماى نارس را با خرماى رسيده ، و كشمش را با انگور عوض كردن و نظاير اينها (كه ممكن است شبهه ربا پيش آيد و يا خود ربا شود).
و نهى فرمود از فروختن نرد، و خريد شراب ، يا نوشيدن آن و فرمود خداوند لعنت كرده است شراب را، و آن كس كه درختش را كشت كند، و انگورش را بفشرد و كسى كه آن را بنوشد، و يا ساقى آن شود، و فروشنده و مشترى آن را و كسى را كه بهاى آن را مصرف كند و آن كس كه آن را حمل كند و آن كه براى او حمل مى شود و فرمود: هر كه شراب بنوشد تا پنج روز نماز او قبول نشود و اگر بميرد كه قطره اى شراب در شكمش باشد بر خدا است كه كثافات و چرك مردم و سموم جهنم به او بخوراند و آن عبارت است از چرك مردم دوزخ و عورت زنان زناكار دوزخ كه در ديگهاى جهنم جمع مى شود و جهنميان آن را مى خورند و همه امعاء و پوستهايشان را مى گدازد.
و از ربا و شهادت دروغ و نوشتن ربا نهى كرد، و فرمود: خداوند خورنده ربا و كاتب و شاهد آن را نيز لعن كرده . و از بيع سلف نهى كرد (پيش فروش ‍ جنسى كه هنوز به دست نيامده است ).
و از دو بيع در يك بيع نهى كرد (جنسى را به دو طرف بفروشد).
و از فروختن چيزى كه در اختيار تو نيست نهى كرد (همانند فروختن پرنده در هوا).
و نهى فرمود: از فروش چيزى كه تضمين نشده است و قابل تحويل نيست .