دفتر اول آداب زندگى اسلامى
(ترجمه فارسى مكارم الاخلاق)

حسن بن فضل بن حسن طبرسى
مترجم : عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۹ -


از امام ششم (عليه السلام): براى كعبه بهتر از رياط(25) (پرده و ملافه ) سابرى (معرب شاپورى ) كه به زعفران رنگ شده باشد وجود ندارد.
لباس معصفر (عصفر گياهى است كه رنگ زرد از آن مى سازند)
از عبد الله بن عطا: حضرت باقر (عليه السلام) را ديدم كه روپوشى قرمز به تن داشت كه به پوست جا انداخته بود، پرسيدم اين چيست (چرا اين رنگ پوشيده ايد)؟ فرمود: روپوش زنانه (يعنى براى زنان است در خانه پوشيده ام ).
از حكم بن عيينه : بر امام وارد شدم كه روپوشى با گل زرد رنگ شده ، به تن داشت كه اثر رنگ آن به گردنش مانده بود، حضرت فرمود: اى حكم درباره اين لباس چه مى گويى ؟ عرضه داشتم : ما اين گونه جامه ها را براى تازه جوان ها نمى پسنديم اكنون چه مى توانم گفت كه شما پوشيده ايد؟ فرمود: اى حكم ((چه كسى زينت هايى را كه خدا براى بندگانش آفريده و روزى حلال را حرام تواند كرد؟)) اى حكم ! من تازه عروسى كرده ام . از حكم روايت است كه : آن حضرت همواره لباسى قرمز تند را مكروه مى شمرد جز در عروسى .
مالك گويد: بر حضرت باقر (عليه السلام) وارد شدم و روپوش سرخ تندى به تن داشت ، من تبسم كردم ، فرمود: مى دانم چرا خنديدى از اين لباس ‍ مى خندى ؟ ثقيفه همسرم مرا به پوشيدن اين لباس مجبور كرد، بعد فرمود ما با اين جامه نماز نمى خوانيم و شما نيز در لباس سرخگون نماز نگزاريد، بعدا بر حضرت وارد شدم و درباره (ثقيفه ) جويا شدم ، فرمود: طلاقش دادم كه چون با وى خلوت كردم متوجه شدم كه از على (عليه السلام) بيزارى مى جويد و با اين حال نمى توانستم او را نگه دارم .
از حكم بن عيينه است : حضرت باقر (عليه السلام) را ديدم كه جامه اى سرخ به تن داشت ، من نگاه تندى به آن كردم فرمود: اى ابا محمد پوشيدن اين لباس ، اشكالى ندارد و اين آيه را تلاوت كرد: ((بگو چه كسى زينت هايى را كه خداوند براى بندگانش خلق كرده است و روزيهاى حلال را حرام مى كند)).
در لباس گلى و عدسى و كبود و سبز
از حسن بن زيات : به تن باقر (عليه السلام) روپوشى گلى رنگ ديدم . از محمد بن على (عليه السلام) است : بر تن حضرت موسى بن جعفر لباسى به رنگ عدسى ديدم .
از سليمان بن رشيد: بر تن حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) عبايى كبود ديدم .
از ابى العلاء: بر تن حضرت صادق (عليه السلام) در ماه محرم بردى سبز مشاهده نمودم .
از ابان بن تغلب : در آخر روزى از ماه رمضان بر حضرت صادق (عليه السلام) وارد شدم ، فرمود: اى ابان ! جبرئيل در آخر روزى از ماه رمضان بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شد، چون به آسمان رفت ، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه را صدا كرد. حضرت زهرا (عليها السلام ) آمد در حالى كه عبايى به برداشت كه نصف آن را به كمر بسته و نصف ديگر را به سر انداخته بود، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: همسرت على (عليه السلام ) را خبر كن بيايد، چون على (عليه السلام) آمد، پيغمبر على را در دست راست نشانيد و دست در دامن او گذارد، و فاطمه (سلام الله عليها) را در طرف چپ خود نشانيد، دست ديگر را در دامن او نهاد، بعد فرمود: مى خواهيد به آن چه جبرئيل به من گفت : شما را خبر دهم ؟ گفت : آرى ، فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه : من در روز قيامت در طرف راست عرش خواهم بود، و خداوند دو جامه يكى سبز و ديگر گلى به من خواهد پوشاند، و تو يا على نيز از طرف راست عرش ‍ خواهى بود، و خداوند بر تو دو جامه يكى سبز و ديگر گلى خواهد داد، و تو يا فاطمه نيز از طرف راست عرش خواهى بود، و خداوند دو جامه سبز و گلى به تو خواهد پوشانيد.
ابان گويد: من به حضرت گفتم : كه مردم لباس گلى را مكروه مى دارند؟ فرمود: اى ابان ! خداوند چون مسيح را به آسمان برد او را بر بهشتى برد كه هفتاد غرفه دارد، و دو جامه سبز و گلى به او پوشانيد.
ابان گويد: عرضه داشتم نظير اين مطلب را از قرآن ذكر كنيد، فرمود: اى ابان ! ((چون آسمان بشكافد چون فرش قرمز باشد))(26)
فصل چهارم : در لباس خز و حله و غير آن
از عبد الله بن سليمان : از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم كه حضرت زين العابدين (عليه السلام) مردى صرد(27) (سرد سير يا بسيار چارينده ) بود و جامه خز به هزار يا پانصد درهم مى خريد، و چون زمستانى سپرى مى شد آن را مى فروخت و بهايش را صدقه مى داد و اين كار را جز با لباس ‍ خز نمى كرد.
قتيبه ، به حضرت صادق (عليه السلام) گفتم : ما لباس خز مى پوشيم كه ريشه هايش از ابريشم باشد، حضرت فرمود: ابريشم مانعى ندارد اگر مخلوط باشد، حسين (عليه السلام) وقت شهادت جبه خز با تار و پودهاى ابريشم به تن داشت ، گفتم ما لباس و روپوش هاى بربرى مى پوشيم كه پشم آن از مردار است (يعنى گوسفند را بربرها ذبح مى كنند كه مسلمان نيستند)، حضرت فرمود: در پشم كه روح و حيات وجود ندارد مگر نمى بينى كه از گوسفند زنده (كه ذبح نشده ) پشم را مى چينند و مى فروشند(28)؟
روايت است كه حضرت زين العابدين (عليه السلام) دو جامه در تابستان مى پوشيد كه به پانصد دينار خريده مى شد و در زمستان عباى خز مى پوشيد كه آن را در تابستان پنجاه دينار مى فروختند و قيمت آن را صدقه مى دادند.
از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است كه پدرم جامه خز مى خريد به پانصد درهم و پس از پايان سال ، صدقه مى داد، يك بار به او گفتند: بفروشيد و پولش را صدقه كنيد و فرمود: آيا جامه اى را كه در آن نماز گزارده ام بفروشم ؟!
عبدالرحمن بن حجاج گويد: در محضر حضرت صادق (عليه السلام) بودم كه مردى درباره پوست خز از امام سؤ ال كرد، حضرت فرمود: مانعى ندارد. مرد گفت : جانم فدايت اين پوستها از محل ماست و سگ هاى دريايى هستند كه از آب در مى آيند. حضرت فرمود: وقتى از آب بيرون مى آيد مى تواند در خشكى زندگى كند؟ گفت : نه ، فرمود: مانعى ندارد.
از على بن عمران : على (عليه السلام) در رحبه بود و حسين (عليه السلام) نزد او آمد، در حالى كه پيراهنى از خز و حلقه اى از طلا به گردن داشت . على (عليه السلام) پرسيد: اين فرزند من است كه مى آيد؟
گفتند: آرى ، حضرت او را بخواند و پيراهن را برتنش پاره كرد و حلقه را از گردنش در آورد و قطعه قطعه نمود.
در پوشيدن حله
از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است : حله هايى (29) براى على (عليه السلام) آوردند كه در آن حله اى بسيار نيكو بود، حسين (عليه السلام ) عرضه داشت اين حله را به من ده ، حضرت ابا كرد و فرمود: در عوض اين ، دو حله به تو مى دهم ، حسين (عليه السلام) قبول نكرد و فرمود: اين بهتر است ، امام (عليه السلام) فرمود: سه حله عوض آن مى دهم ، حسين (عليه السلام) گفت : اين بهتر است ، همچنين تا پنج حله ، امام حسين (عليه السلام) قبول نكرد، حضرت آن را به وى داد، و فرمود: اما تو اين را مى پوشى و مردم مى گويند اين پسر امير مؤمنان (عليه السلام) است ، و به علاوه وقتى پوشيدى كهنه و چركين مى شود و با قيمت آن مى توانى پنج نفر مسلمان را بپوشانى .
پوشيدن حرير و ديباج
از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است : اسامه خدمت پيغمبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد و جامه اى حرير به تن داشت ، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين جامه كسى است كه نصيبى (در آخرت ) ندارد، بعد امر كرد آن را پاره پاره كردند و براى چارقد، بين زنان قسمت كرد.
از حضرت صادق (عليه السلام): براى مرد شايسته نيست جامه حرير و ديباج بپوشد، ولى خريدن آن دو مانعى ندارد.
روايت شده كه از حضرت صادق يا موسى بن جعفر (عليه السلام) درباره پوشيدن حرير و ديبا سؤ ال شد؟ فرمود: در جنگ مانعى ندارد، گرچه در آن تمثال باشد.
روايت است كه : اسب دهقانى (ارباب و بزرگ زاده ) را براى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آوردند كه سوار شود وقتى پاى در ركاب نهاد، فرمود: ((بسم الله ))، و چون دست بر قربوس گذاشت ، دستش سر خورد، پرسيد: اين ديبا است ؟ گفتند: آرى ، حضرت سوار نشد.
در پوشيدن قسى (30) و غير از آن
از حضرت صادق (عليه السلام)، حضرت على (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا از پوشيدن لباس قسى و انگشتر طلا(31) منع كرد و سوار شدن بر پالان و بر زين سرخ و از خواندن قرائت در ركوع نهى فرمود و نمى گويم كه شما را نيز نهى فرموده است .
فصل پنجم : خودنمايى و تواضع با كوتاه كردن لباس
تكبر و خودبينى با لباس فاخر
از عبد الله بن هلال : حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمود كه برايش ‍ شلوارى بخرم عرضه داشتم كه من جز شلوار گشاد و بلند پيدا نمى كنم ، حضرت فرمود: مقدارى از آن را ببر، و كوتاه كن كه پدرم فرمود: هر چه از غوزك پا بلندتر باشد در آتش است .
از عبد الله بن هلال از آن حضرت : مثل همين حديث نقل شده است و فرمود: هر جامه كه از غوزك پا بگذرد در آتش است .
از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم): شلوار را تا نصف ساق يا غوزك پا بپوش ، به پرهيز كه جامه را به خاطر بزرگمنشى و خودنمايى بلند بپوشى ، كه خداوند خودخواهى را دوست ندارد، و اين در شلوار و پيراهن و عمامه همه صدق مى كند، و فرمود: هر كس لباسش براى بزرگمنشى و خودنمايى به زمين كشيده شود، خداوند در قيامت به وى نظر ننمايد.
از ابى مطر: على (عليه السلام) روزى بر من گذشت ، و پسر عمويم با من بود، حضرت با چوبى كه به دست داشت ، به من زد و فرمود: جامه و شلوارت را كوتاه كن كه به زمين نخورد، پسر عمم گفت : كيست كه پسر عمويم را مى زند؟ على (عليه السلام) فرمود: مى گويم لباست را كوتاه كن كه به زمين نخورد، بعد به قنبر فرمود: از من حمايت نمى كنى چنان كه اين شخص از پسر عمش نمود.
از جابر، از امام پنجم ، از نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم): بوى بهشت از هزار سال راه استشمام مى شود، ولى آن كسى كه لباسش را از خودخواهى به زمين مى كشد، آن را نمى شنود، چون كه فقط كبريائى و بزرگمنشى خاص خداوند رب العالمين است .
از حضرت صادق (عليه السلام): خداوند آدم متكبر و خودخواه ، و آن كس ‍ را جامه بلند براى تكبر مى پوشد و متاع خود را با قسم مى فروشد، دوست ندارد.
از امام باقر (عليه السلام) از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم): سه فرد هستند كه خداوند با ايشان سخن نگويد، و آن ها را تزكيه نخواهد كرد، و براى آن عذابى جانكاه است : آن كس كه دامنش را از خودخواهى رها مى كند، و آن كس كه جنس و متاعش را به دروغ مى ستايد، و مردى كه با چهره گشاده با تو روبرو مى شود، ولى دلش نسبت به تو پر از كينه مى باشد.
باز آن حضرت از نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم): هركس متكبرانه بر زمين راه رود، زمين در زير پايش ، لعنش مى كند.
از بشير نبال : ما با حضرت باقر (عليه السلام) در مسجد بوديم كه مردى سياه با دو جامه يكى شلوار و ديگرى عبا از ما گذشت ، در حالى كه با تبخير راه مى رفت ، حضرت فرمود: اين فرد جبار است ، گفتم جانم فدايت ، اين سائل و گداست ، فرمود: اين جبار است .
از جمله وصاياى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به ابى ذر آن بود: اى ابى ذر بيشتر كسانى كه به دوزخ مى روند متكبراند، مردى پرسيد: يا رسول الله كسى مى تواند از تكبر رهايى يابد؟ فرمود: آرى ، آن كس كه پشمينه پوشد، الاغ سوار شود، گوسفند بدوشد، با مسكينان بنشيند و آن كه آذوقه اش را خود به خانه برد، از كبر پاك مى گردد.
اى ابى ذر! هر كس لباس از روى تكبر به زمين كشد، خداوند در قيامت به وى نظر نكند، اى ابى ذر! هر كس جامه اش را براى خدا كوتاه كند، از كبر برى گردد.
تواضع در جامه
و از امام ششم (عليه السلام): حضرت زين العابدين (عليه السلام) با جامه اى نيكو و عالى از خانه بيرون شد، و با عجله برگشت و فرمود: اى كنيزك ! جامه هميشگى و كهنه ام را بياور كه با اين جامه كه راه رفتم گويا على بن الحسين پيشين نيستم ، و با تاءنى و آرام راه مى رفت ، تو گويى مرغ بر سرش ‍ نشسته ، و شانه ها به چپ و راست حركت نمى داد.
و از آن حضرت : بدن انسان چون جامه نرم پوشد به طغيان آيد.
از حسن صيقل : حضرت صادق (عليه السلام): پيراهن امير مؤمنان را به ما نشان داد و آن پيراهنى بود كه در آن شهيد شد، طولش 12 وجب و عرضش ‍ سه وجب و آستين ها سه وجب بود.
از امام پنجم (عليه السلام): صاحب شما (گويا مراد على (عليه السلام)) است دو جامه سنبلانى (سنبلان نام محلى است ) مى خريد، و غلام خود را مخير مى فرمود: كه هر كدام را بخواهد بردارد، و خود ديگرى را مى پوشيد، و اگر از كف دست و انگشتانش بلندتر بود، مى بريد.
از زراره از امام باقر (عليه السلام) شنيدم : على (عليه السلام) در عراق پيراهن سنبلانى و خشن خريد، به چهار درهم (قران ) و بلندى آستين ها را از سرانگشتها بريد، و پيراهن تا نصف ساق پايش بود، چون پوشيد خداوند را حمد و ثنا گفت ، بعد فرمود: مى خواهيد جامه على (عليه السلام) را به شما نشان دهم ؟ گفتم : آرى ، پس فرمود آوردند، آستين آن را سه وجب و عرضش سه وجب و طولش شش وجب بود.
از اصبغ بن نباته : با حضرت على (عليه السلام) بيرون شديم تا به خرما فروشان رسيديم ، فرمود: سبدهاى خرما را سرهم نچينيد، از آنجا گذشت تا به بازار گوشت فروشان رسيديم ، فرمود: در گوشت ها ظاهر سازى نكنيد، از آنجا گذشت ، تابه بازار ماهى فروشان رسيديم ، فرمود: جرى و مارماهى و ماهى كه در آب مرده باشد نفروشيد، از آنجا گذشت تا به بزازها رسيديم ، حضرت با مردى قيمت دو جامه را طى كرد و قنبر همراهش بود، بعد فرمود: دو جامه به من بده ، مرد گفت : از آنچه دارم يا امير المؤمنين ، (امام چون متوجه شدن او را مى شناسد) از وى گذشت تا به جوانكى رسيد، فرمود: دو جامه به من بده و با جوان چانه زد تا قيمت را پايين آورد و بر هفت درهم تفاهم كردند، جامه اى به چهار درهم را گرفت ، و او سه درهمى را پوشيد، و فرمود: ((سپاس خدايى را كه به من جامه اى داد كه عورتم را بپوشم و خود را به وسيله آن در بين مردم بيارايم )) بعد به مسجد آمد و زمينى پوشيده از ريگ پيدا كرد، و بر آن دراز كشيد، پدر جوانك (فروشند) بيامد، و گفت : پسرم تو را نشناخت ، و اين دو درهم سود جامه هاست بگيريد. حضرت فرمود: نخواهم گرفت ، ما با هم چانه زديم و به اين قيمت رضا داديم .
از ابى مسعده نقل است : على (عليه السلام) را ديدم كه از قصر حكومتى بيرون آمد، من به او نزديك شدم و سلام كردم ، دستش را بر دستم گذارد، بعد رفت به دار فرات رسيد و پيراهنى خريد، به سه درهم و پوشيد.
از وشيكه روايت است كه گفت : على (عليه السلام) را ديدم شلوارى پوشيده كه قسمت بالاى آن تا بالاى ناف و پاچه ها تا نصف ساق پا مى رسيد و دره اى به دست داشت و دور بازار مى گشت و مى فرمود: ((از خدا بترسيد، و پيمانه ها را پر كنيد... تو گويى معلم كودكان است .))
از مجمع نقل است كه : على (عليه السلام) شمشيرش را بيرون آورد، و فرمود: چه كسى شمشيرم را گرو مى گيرد كه اگر پيراهنى مى داشتم آن را گروه نمى دادم و آن را به سه درهم گرو داد و بدان پول پيراهنى خريد، كه آستين آن تا نصف ساق دستش بود و طول آن تا نصف ساق پا.
از عبد الله بن ابى الهذيل : على (عليه السلام) را ديدم كه پيراهنى به تن داشت كه وقتى آستين هايش را پايين مى كشيد تا سرانگشتهايش مى رسيد، و چون ول مى كرد تا ساعد بالا مى رفت .
از ابى اشعث العبدى از پدرش گويد: على (عليه السلام) را ديدم كه در روز جمعه در فرات غسل مى كند، بعد جامه اى كرباس به سه درهم خريد، و با آن نماز جمعه خواند و گريبانش دوخته نبود.
از حضرت صادق (عليه السلام) براى على (عليه السلام) دينارى آوردند، حضرت سه جامه به يك دينار خريد، يكى پيراهنى كه تا بالاى غوزك پا بود و شلوارى كه تا نصف ساق پايش مى رسيد و ردائى كه از جلو تا پستانها و از پشت تا اليه مى پوشيد، حضرت آنها را به تن كرد و دست به آسمان برداشت ، و بر آن شكر مى كرد تا به منزل رسيد و فرمود: اين جامه اى است كه شايسته پوشيدن است ، ولى امروز نمى توان پوشيد كه به پوشنده مى گويند ديوانه است ، و يا مى گويند رياكار مى باشد، ولى چون قائم ما قيام كند، لباس اين خواهد بود.
از هشام بن سالم : از امام ششم (عليه السلام): چون به وادى مكه رسيديد جامه هاى كهنه بپوشيد يا جامه هاى خشن به تن كنيد كه هيچ كس به وادى مكه نرسيد كه دلش خالى از تكبر باشد جز اين كه خدا او را بيامرزد.
عبد الله بن يعفور پرسيد: حد تكبر چيست ؟ امام فرمود: انسان چون جامه خوبى بپوشد خود را ورانداز كند و دوست بدارد كه همه او را نگاه كنند. و بعد فرمود: ((بل الانسان على نفسه بصيره (32)))، آدمى نسبت به حال درونى خود بينا است )).
از امام صادق (عليه السلام) روايت است : پدرم دو جامه خشن داشت كه در آنها نماز مى خواند و در موقع حاجت خواستن از خدا آنها را مى پوشيد و حاجت خود را از خدا طلب مى كرد.
در وصله زدن به جامه
از امام ششم (عليه السلام) آمده است : على (عليه السلام) براى مردم خطبه مى خواند و جامه كرباس و خشن به تن داشت ، وصله شده بود، در اين باره از حضرت استفسار كردند (كه چرا جامه وصله دار پوشيده ايد؟)، فرمود دل از آن خاشع مى شود، و مؤمنان از آن پيروى مى كنند.
از ابن عباس : چون از بصره با بيت المال به كوفه به خدمت على (عليه السلام) آمد، در كوفه حضرت را در بازار ملاقات نمود كه ايستاده و صدا مى زند كه اى مردم ! هر كس را ببينم كه جرى (ماهى بى فلس ) و طافى (ماهى كه در آب مرده باشد) بفروشد، شلاقش مى زنم ، ابن عباس گويد: به حضرت سلام كردم ، جواب داد و فرمود: ابن عباس بيت المال چه شد؟ گفتم : يا امير المؤمنين اينجاست ، و اموال را به خدمتش بردم ، مرا به خود نزديك كرد و خوش آمد گفت ، بعد شخصى آمد و شمشير حضرت را آورد و به هفت درهم در معرض فروش در آورد. امام (عليه السلام) اشاره به شمشير كرد و فرمود: اگر غير از بهاء اين شمشير، پولى مى داشتم هرگز آن را نمى فروختم ، بعد شمشير را فروخت و با پول آن چهار درهم پيراهن خريد، و دو درهم صدقه داد، و با يك درهم باقيمانده سه روز مرا مهمانى نمود.
از يزيد بن شريك : على (عليه السلام) روزى شمشيرش را آورد، و فرمود: چه كسى اين شمشيرم را از من مى خرد؟ كه اگر پول مى داشتم نمى فروختمش .
از فضل بن كثير: به تن حضرت صادق (عليه السلام) جامه اى كهنه و وصله دار ديدم ، و به آن خيره شدم ، فرمود: در اين نوشته نگاه كن ، نگاه كردم در آن نوشته بود: ((هركس كهنه ندارد، نو نخواهد داشت )).
در روايتى است : به تن على (عليه السلام) جامه اى كهنه و وصله دار ديدند، پرسيدند: چرا جامه شما اينقدر وصله دار است ؟ فرمود: دل به سبب آن خاشع مى شود و نفس سركش ذليل و رام مى گردد و مؤمنان بدان اقتدا مى كنند.
اقتصاد و ميانه روى در لباس
از معاويه بن وهب : به امام صادق (عليه السلام) گفتم : گاهى انسان در قسمتى از عمرش ثروتمند است و لباس و سر و وضع او اعيانى است سپس ‍ ثروتش از دست مى رود و وضعش عوض مى گردد و از شماتت دشمن رنج مى برد، براى خريد لباس كه خود را بيارايد خويشتن را به مشقت مى افكند، آيا جايز است ؟ اين آيه را تلاوت فرمود: ((هر كس كه زندگانيش وسعت دارد به مقدار وسعتش خرج كند و هر كس روزيش تنگ است به قدرى كه خداوند به وى داده خرج كند.))(33)
در لباس پشمينه و خشن
از محمد بن كثير: به تن حضرت صادق (عليه السلام) جبه پشمينه ديدم كه زير آن پيراهنى خشن پوشيده بود، درباره آن سؤ ال كردم فرمود: پدرم همين طور مى پوشيد و ما وقتى مى خواهيم نماز بخوانيم ، خشن ترين جامه ها را مى پوشيم .
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در وصيت خود به ابى ذر فرمود: من خشن مى پوشم و برخاك مى نشينم و انگشتم را مى ليسم و الاغ بى پالان سوار مى شوم و بر ترك ديگرى را مى نشانم ، اينها علامت تواضع و فروتنى است ، و هر كس از سنت من روگردان شود از من نيست . اى اباذر! لباس ‍ خشن و جامه درشت بپوش كه خودخواهى ، به تو راه پيدا نكند.
از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم): پنج چيز است كه تا هنگام مرگ آنها را رها نخواهم كرد: با بردگان بر زمين چيز خوردن و بر پشت الاغ نشستن ، و بز را به دست خود دوشيدن و جامه پشمينه پوشيدن و بر كودكان سلام كردن تا همه اين ها بعد از من سنت باشد.
از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم): جامه پشمينه بپوشيد و نيم سير، غذا بخوريد تا به ملكوت آسمانها راه يابيد.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: جامه پشمينه بپوشيد تا شيرينى ايمان را دريابيد، كم بخوريد تا در آخرت شناخته شويد، نگاه به پشمينه تفكر مى آورد و تفكر حكمت مى زايد، و حكمت در رگهاتان چون خون جريان يابد.
فصل ششم : در كراهت لباس شهرت (34) و لباس خالدار
از امام ششم (عليه السلام): براى خوارى انسان همين بس ، كه لباس غير معمول و انگشت نما بپوشد، يا حيوان مشهر سوار شود. و فرمود: خداوند لباس شهرت را مبغوض مى دارد.
گفته اند كه عباد بصرى بر حضرت صادق (عليه السلام) درآمد، و لباس ‍ شهرت به تن داشت ، امام (عليه السلام) فرمود: اى عباد! اين چه لباسى است ؟ عرضه داشت : آيا اين لباس را براى من عيب مى دانيد، فرمود: آرى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس در دنيا لباس شهرت بپوشد. خداوند در قيامت بر او لباس ذلت خواهد پوشانيد. عباد گفت : چه كسى اين حديث را براى شما گفته است ؟ امام (عليه السلام ) فرمود: اى عباد! مرا متهم مى كنى ؟ به خدا پدرم از پدرانم از نبى اكرم حديث كرده اند.
از حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام): چيزى در نزد خدا مبغوض تر از لباس شهرت نيست و حضرت دستور مى داد لباس نو مى آوردند و در آب مى شست و مى پوشيد.
در مقنعه (روسرى ) انداختن
از عبد الله بن وضاح : حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) را ديدم ، كه در آخر كعبه نشسته بود و مقنعه انداخته و گوشها را از آن بيرون نهاده بود.
از حضرت صادق (عليه السلام): مقنعه در شب ، موجب شك و اتهام است .
از عبد الله بن وليد: شهاب بن عبد الله از من خواست كه از حضرت صادق (عليه السلام) براش اجازه ملاقات بگيرم ، شبانه خدمت امام رسيدم و شهاب مقنعه به سر داشت ، امام فرمود: مقنعه خود را بردار كه موجب بدگمانى و تهمت در شب و خوارى در روز است ، و شهاب مقنعه را برداشت .
از امام ششم (عليه السلام): على (عليه السلام) فرمود: مقنعه موجب سوءظن در شب ، خوارى در روز است .
در توشح (35) شلوار
از آن حضرت پرسيدند شلوار را روى پيراهن زدن جايز است ؟ حضرت فرمود: اين كار را نكنيد كه از كبر است .
محمد بن مسلم از حضرت باقر (عليه السلام): پوشيدن شلوار روى پيراهن مكروه مى داشت ، و مى فرمود: اين كار روش جباران است .
از امام صادق (عليه السلام): پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: امت من از پوشيدن لباس بى آستين نهى شده است .
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: امت من از بى شلوارى و عريان بودن ران ها تهى شده اند (چون عربها با پيراهن بلند و بدون شلوار مى گشتند از اين كار نهى شده اند.)