دفتر اول آداب زندگى اسلامى
(ترجمه فارسى مكارم الاخلاق)

حسن بن فضل بن حسن طبرسى
مترجم : عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۷ -


ذروان مدائنى گويد: بر حضرت امام هادى (عليه السلام) وارد شدم كه تازه خضاب بسته بود، عرض كردم جانم فداى شما! خضاب كرده ايد؟ فرمود: آرى خضاب را پاداش فزون است ، نمى دانى كه آراستن مرد بر عفت زنان مى افزايد (مرد چون خود را تميز و زيبا بسازد همسرش به ديگرى رغبت نمى كند)، آيا تو دوست دارى وقتى به خانه مى روى همسر خود را ژوليده و ناآراسته ببينى ؟ گفتم : نه ، فرمود:... زن نيز چنين است . سليمان بن داود هزار زن در كاخ خود داشت كه 300 تن عقدى و بقيه كنيز بودند، و در هر شبانه روز به آنها سر مى زد(16)
فصل دوم : خضاب كردن با رنگ سياه
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: مردى به خدمت پيغمبر درآمد، حضرت به سپيدى هاى ريش او نگاه كرد فرمود: نورى است كه هر كس در اسلام مويش سپيد شود، آن سپيدى در قيامت براى او نور خواهد بود، آن مرد با حنا خضاب كرد، و نزد پيغمبر آمد، حضرت چون او را ديد، فرمود:اين رنگ و خضاب نور است در اسلام ، مرد رنگ سياه بست ، حضرت فرمود: نور و اسلام و ايمان است و هم موجب محبت زنان خود و ترس دشمنان خويش مى باشد.
حسن بن جهم گويد: بر حضرت امام هفتم (عليه السلام) وارد شدم كه رنگ سياه بسته بود، عرض كردم : فدايت شوم ، رنگ سياه بسته ايد؟ فرمود: در خضاب پاداشى است ، خضاب و خود آرائى بر عفت زنان مى افزايد، كه زنان عفت خود را از آن جهت از دست مى دهند كه شوهرانشان خود را نمى آرايند و ژوليده و كثيف مى مانند.
امام صادق (عليه السلام) مى گويد: حضرت حسين (عليه السلام) با وسمه ، خضاب مى كرد و سر را مى بست ، و دستمالى كه بر سر مى بست نزد ماست .
امام ششم (عليه السلام) فرمود: رنگ سياه بستن مهابت براى دشمنان ، و انس نزد زنان مى باشد.
حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايد: جمعى بر على بن الحسين (عليه السلام) وارد شدند و ديدند كه رنگ سياه بسته ، علت را پرسيدند؟ حضرت دست به ريشهاى خود كشيد و فرمود: پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در يكى از غزوه ها به اصحاب خود امر كرد كه رنگ سياه ببندند تا در برابر مشركين نيرومند به نظر آيند.
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: زنان دوست دارند همانطور مردان خود را آراسته ببينند كه مرد دوست دارد زن خود را آنگونه ببيند.
فصل سوم : خضاب با حنا و وسمه (برگ نيل ) و رنگ بستن به دست زنان
حلبى گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم رنگ بستن موى چگونه است ؟ فرمود: پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و حسين (عليه السلام ) و حضرت باقر (عليه السلام) با وسمه (گياهى است كه براى رنگ موى به كار رود از برگ نيل ) رنگ مى بستند.
معاويه بن عمار گويد: حضرت باقر (عليه السلام) را ديدم كه به حنا، رنگ بسته بود.
ابوالصباح گويد: اثر حنا را در دستان حضرت باقر (عليه السلام) ديدم .
حضرت صادق (عليه السلام)، ريشهاى خود را با ختمى و حنا، رنگ مى كرد، و مى فرمود: حنا پيرى را مى برد و به آبرو و طراوت انسان مى افزايد.
حسن بن زيات گويد: مردى بصرى با من مجالست داشت ، و همواره با او بودم تا به تشيع گراييد. من وصف او را براى حضرت باقر (عليه السلام ) مى نمودم ، و به مكه رفتيم ، چون مناسك را به انجام رسانيدم ، به مدينه رفتيم ، و از امام (عليه السلام) اجازه ورود خواستيم ، اجازه داد. وارد شديم . اطاقى آراسته ديديم ، و حضرت لباسى خوشرنگ پوشيده بود، حنا بسته و سرمه كشيده و محاسن را اصلاح نموده ، رفيق من همچنان به امام و اطاق نظاره مى كرد، چون برخاستيم ، حضرت فرمود: حسن ، چون انشاء الله فردا شود با رفيقت نزد ما آييد، فردا به رفيقم گفتم ، برويم به خانه امام (عليه السلام). مرد گفت : تو برو و مرا رها كن ، گفتم : مگر هر دوى ما را دعوت نكرد؟ و چندان اصرار كردم كه قبول كرد، و چون بر حضرت وارد شديم در خانه امام (عليه السلام) جز ريگ و شن چيزى نبود، و حضرت با جامه اى كهنه و خشن نزد ما آمد و فرمود: خانه اى را كه ديروز ديديد و به آن وارد شديد خانه من نبود بلكه خانه همسرم بود، و ديروز من متعلق به او بود و من خود و خانه را به خاطر او آراسته بودم و بر من است كه خود را براى او بيارايم ، چنان كه او خود را براى من مى آرايد، و خانه من اين است . اى برادر بصرى ! در دل تو ترديد نباشد. مرد گفت : جانم فدايت قبلا ترديدى آمد ولى اكنون خدا آن را بر طرف كرد.
اسماعيل بن يوشع گويد: به حضرت رضا (عليه السلام) گفتم : دخترى است كه حيض او بند آمده ، فرمود سرش را با حنا خضاب كن به زودى باز خواهد شد، من چنين كردم و حائض گشت .
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود: در خضاب سه خصلت است : هيبت به هنگام جنگ ، و محبت نزد زنان ، و افزودن بر قوه باه .
حسن بن جهم گويد: به حضرت رضا (عليه السلام) عرض كردم : خضاب فرموده ايد؟ فرمود: آرى با حنا و (كتم نيل )، مگر نمى دانى كه اين كار سودى فراوان دارد كه زن دوست دارد در تو زينت همسان را ببيند آنچنان كه تو دوستى دارى تو در او ببينى ، و زنانى از عفت بيرون نشدند و فاسد نگشتند مگر به واسطه كم توجهى شوهرانشان به آرايش خود.
حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: پدرم از پدرانش (عليه السلام) خبر داد كه زنان يهود از عفت بيرون رفتند و به فساد كشيده شدند، و چنين نشدند مگر به علت كم توجهى شوهران به آرايش و نظافت خود. و نيز فرمود: زن از تو همان را ميل دارد كه تو از او ميل دارى .
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: خضاب سر و ريش سنت است .
امام (عليه السلام) فرمود: زن نبايد دست خود را بدون خضاب نگه دارد، گر چه فقط دست خود را به حنا بمالد و اگر چه مسن بوده باشد.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: حنا سيد گلهاى بهشت است ، كسى كه خضاب بسته به حنا بخوابد، چنان است كه در راه خدا به خون خود غلطيده است .
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: حنا خضاب اسلام است ، مؤمن را زينت مى بخشد، و درد سر را مى برد، و نور چشم را مى افزايد، و نيروى آميزش را فزون مى كند، و ثواب را ده برابر مى سازد، و يك درهم را هفتصد برابر مى كند.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: بر شما باد به بهترين خضاب ها، كه به نيروى آميزش مى افزايد، و پوست را طراوت مى بخشد، و فرمود: بهترين چيزها براى رنگ موى سپيد، حنا و كتم (برگ نيل ) است .
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به حنا خضاب كنيد كه به جوانى و زيبايى و قوه باه و طراوت و زيبايى چهره شما مى افزايد، و خداوند با وجود شما بر ملائكه مباهات مى نمايد، و يك درهم به خدا هفتصد برابر، و يك درهم خضاب هفت هزار برابر مى باشد، و چون يكى از شما به قبر مدفون شود و دو ملك (نكير و منكر) بر او در آيند و به خضابش نظر افكند به همديگر گويند، بيرون رويم كه بر اين تازه وارد راهى نداريم .
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به زن اجازه داده كه سر را به رنگ سياه خضاب كند، و زنان را به خضاب كردن (دستها) امر فرمود، - چه شوهردار و چه بى شوهر، - كه شوهردار براى شوهر زينت مى كند، و ديگرى دستش ‍ شبيه دست مردان نخواهد بود. حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: زن زائو خضاب كند.
و حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: على (عليه السلام) از ريختن موى به اطراف سر و يا جمع كردن آن وسط سر و ريختن مو روى پيشانى نهى فرمود، و از نقش كردن روى بدن ، با رنگ نهى فرمود.
فصل چهارم : در كراهت خضاب براى جنب و حائض
در كراهت خضاب
در كتاب ((لباس )) از حضرت رضا (عليه السلام) آمده است كه فرمود: مكروه است كه انسان در حال جنابت ، خضاب كند.
و فرمود: هر كس در جنابت خضاب كند يا در حال خضاب ، جنب شود از بدى شيطان در امان نيست .
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: در حال جنابت خضاب مكن ، و در حال خضاب نيز جنب مشو، و در حال حيض نيز نزديكى منما، كه شيطان در آن حال نزد زن حاضر است ، ولى براى زائو اين كار اشكالى ندارد.
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود: زن در حال حيض خضاب نكند.
حنان بن سدير از پدرش گويد: من و پدرم و جدم به حمام مدينه رفتيم ، مردى در رخت كن حمام بود. فرمود: شما از كجاييد؟ گفتم : از عراق ، فرمود: از كجاى عراق ؟
گفتيم : از كوفه ، فرمود: مرحبا به شما اى مردم كوفه ! شما جامه زيرين (ما) هستيد (يعنى اصحاب راز و نزديك ماييد)، بعد فرمود: چرا لنگ نمى بنديد؟ پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ديدن عورت مسلمان ، بر مسلمان حرام است . عمويم فرستاد مقدارى كرباس آوردند و آن را چهار قسمت كرد و هر كدام قسمتى را برداشته و به كمر بستيم و به اندرون حمام رفتيم ، در گرمخانه حمام باز (آقا) متوجه جدم شد و فرمود: اى پيرمرد! چرا خضاب نمى كنى ؟ جدم جواب داد: من كسى را كه از من و تو بهتر بود ديدار كردم كه خضاب نمى كرد، (آقا) چنان خشمگين شد كه آثار خشم را در او دريافتيم ، و فرمود: آن كس كه از من و تو بهتر بود كيست ؟ گفت : على (عليه السلام) را ديدم كه خضاب نمى كرد، آقا سرش را به زير انداخت و فرمود: راست گفتى و نيكو گفتى ، بعد فرمود: اى پيرمرد اگر خضاب كنى از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پيروى كرده اى كه او از على (عليه السلام) بهتر بود، و اگر نكنى به على (عليه السلام) تاءسى كرده اى . چون از حمام بيرون آمديم پرسيديم : اين بزرگ مرد كه بود؟ معلوم شد زين العابدين (عليه السلام) است كه پسرش امام باقر (عليه السلام) با او بود.
سليمان بن هارون گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم : آيا پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خضاب مى نمود؟ فرمود: آرى . گفتم : على (عليه السلام) خضاب مى كرد؟ فرمود: نه ، ولى پدرم و جدم خضاب مى كردند اگر خضاب كنى خوب است و اگر نكنى نيز خوب است .
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خضاب مى فرمود، و اينك موى (خضاب شده ) او در نزد ماست .
حفص گويد، به حضرت صادق (عليه السلام) عرضه داشتم : كه شما درباره خضاب سر و ريش چه مى فرماييد؟ فرمودند: سنت است ، عرض كردم : حضرت امير مؤمنان (عليه السلام) خضاب نمى كرد، فرمود: اين خبر و گفتار پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او (كه محاسنت ، به خون سرت خضاب مى شود) او را خضاب باز مى داشت .
زدن موى ديگران به سر، مكروه است
سليمان بن خالد گويد: به امام (عليه السلام) عرضه داشتم : زن بر سر خود موى مصنوعى مى نهد، آيا جايز است ؟ فرمود: اگر از موى خودش يا از پشم باشد مانعى ندارد ولى از موى ديگرى ، مكروه است .
از عمار ساباطى ، به حضرت صادق (عليه السلام) گفتم : مى گويند پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) واصله (وصل كننده ) و موصوله (وصل شونده ) را لعنت فرموده ؟ حضرت فرمود: آرى . گفتم : آيا مراد كسى است كه آرايشگرى مى كند و بر سر زلف مصنوعى مى گذارد؟ فرمود: نه ، اين كار اشكالى ندارد. گفتم : پس واصله و موصله كيست ؟ فرمود: مراد زن دلاله و زن همه جايى است .
ابو بصير گويد: از امام درباره كوتاه كردن موى جلوى سر، و زلف مصنوعى و اين گونه چيزها كه زن براى شوهر انجام مى دهد پرسيدم ؟ فرمود: هيچكدام اشكالى ندارد.
(يونس در تفسير اين روايت گويد: مراد آن زلف مصنوعى است كه از پشم باشد، ولى موى ديگرى را نبايد به سر گذارد كه مردار به شمار مى رود).
از حضرت صادق (عليه السلام) آمده است : زن وقت حيض نبايد موى خود را بيارايد، و آنرا جلوى سر جمع كند.
فصل پنجم : در انگشتر و آنچه به آن مربوط است .
از كتاب ((لباس )) از موسى بن جعفر (عليه السلام) روايت كرده است : انگشتر حضرت صادق (عليه السلام) را قيمت كردند، و پدرم آن را به هفت سكه خريد، راوى گويد: پرسيدم به هفت درهم ؟ فرمودند: نه هفت دينار (طلا).
عبد الله بن سنان گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) درباره انگشتر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيدم : كه از چه بود؟ فرمود: از نقره .
يكى از راويان از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد: انگشتر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از چه بود؟ فرمودند: از نقره بود، كه بر آن نوشته شده بود: (محمد رسول الله ). پرسيدم : نگين داشت ؟ فرمود: نه .
از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند دستى را كه در آن انگشترى از آهن باشد، پاكيزه نخواهد كرد.
حضرت صادق (عليه السلام) از قول آباء و اجداد گراميش نقل مى كند كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ما را به هفت چيز امر كرد و از هفت چيز نهى فرمود: از انگشتر طلا، و نوشيدن از ظرف طلا و نقره ، و از نشستن بر زين كه از ابريشم سرخ باشد، و از لباس قرمز شديد، و از پوشيدن لباس ‍ ابريشمين . و نيز امر فرمود: به عيادت بيمار و تشييع جنازه ، و بلند سلام كردن ، و مظلوم را يارى نمودن ، و دعوت ديگران را پذيرفتن ، و بر قسم عمل نمودن ، و به كسى كه عطسه مى كند دعا گفتن به (يرحمك الله يعنى خدا بر تو رحمت فرستد).
حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد: پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به على فرمود: كه از انگشتر طلا به پرهيز كه طلا زينت بهشت است .
على (عليه السلام) مى فرمايد: پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا از انگشتر طلا نهى كرد و نمى گويم كه شما را نيز نهى فرمود.
داود بن سرحان گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) درباره زينت كردن كودكان به طلا پرسيدم فرمودند: پدرم زنان و كودكان را به طلا و نقره زينت مى كرد و مانعى ندارد.
حضرت باقر (عليه السلام) از اجدادش نقل مى كند كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) انگشترى از طلا به دست مى كرد و مردم بدان خيره خيره نگاه مى كردند، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دستش را بين زانوها نهاد (و انگشتر را پنهان داشت ) و چون به منزل برگشت آن را بيرون آورد.(17)
موسى بن جعفر (عليه السلام)، مى فرمايد: كه پدرش حضرت صادق (عليه السلام) از نگين بجادى (بجاد: اسم جايى است ) نهى فرمود، و فرمود كه : زيد بن على بن الحسين در روز كشته شدن نگين بجادى بدست داشت .
روايت شده است كه امير مؤمنان (عليه السلام) چهار انگشتر بدست داشت : انگشترى كه نگين آن از ياقوت سرخ بود به واسطه شرافت آن به دست مى كرد، و انگشترى با نگين عقيق سرخ براى حرز و محفوظ ماندن بدست مى نمود، و انگشترى با نگين فيروزه ، براى پيروزى ، و انگشترى با نگين آهن چينى براى قوت به انگشت مى فرمود: و شيعيان را از انگشتر آهنين نهى مى كرد.
و آن حضرت در وصيت به اصحاب خود فرمود: هر كس در نگين انگشترش ‍ نقش دارد كه در آن اسما الهى است از دستى كه استنجاء مى كند به دست ديگر انتقال دهد.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: انگشتر عقيق به دست كنيد تا زمانى كه آن را بدست داريد اندوهى به شما نخواهد رسيد. و نيز فرمود: انگشتر عقيق به دست كنيد كه جبرئيل از بهشت برايم انگشتر عقيق آورد و گفت : اى محمد! انگشتر عقيق به دست كن و امت خود را نيز امر نما تا عقيق بدست كنند.
انواع نگين براى انگشتر
در كتاب ((لباس )) از حسين بن عبد الله روايت مى كند كه گويد: از امام (عليه السلام) پرسيدم كه آيا جايز است نگين انگشتر از سنگ زمزم باشد؟ فرمود: آرى ولى به هنگام وضو از دست بيرون كند (مراد مقدمه وضو) يعنى وقت حدث و مستراح رفتن است يعنى دست بى وضو به آن نماليد.
احمد بن محمد گويد: امام (عليه السلام) را ديدم كه انگشترى عقيق به دست كرده است انگشتر خود را از دست در آورده به من داد و فرمود: اين انگشتر چگونه است ؟ من آن را وارسى كردم ، گفتم : بسيار عالى است ، فرمود: از آن وقت كه اين انگشتر را به انگشت كردم از خداوند، نعمت فراوان به من رسيده است ، آن را دوست مى دارم و به وقت وضو از دست در مى آورم ، و شبى مشغول طواف بودم آن را از انگشت در آوردم ، و به دست گرفتم ، ولى انگشتر از دستم افتاد، به دنبالش مى گشتم كه كسى از راه رسيد و گفت : پى چه مى گردى ؟ گفتم : انگشترم از دستم افتاده است مرد دست به زمين برد و گفت : اينجاست بگيريد و انگشتر را به من داد.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: انگشتر ياقوت بدست كردن فقر را مى برد و هر كس عقيق به دست كند اميد است كه عاقبت به خير باشد (در عافيت و نيكبختى باشد).
معاذ از امير مؤمنان (عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود: ((هر كس ‍ انگشتر عقيق به دست كند خداوند عاقبت او را با امن و ايمان ، قرين سازد)).
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: انگشتر عقيق به دست كنيد كه عقيق نخست كوهى است كه به خداوندى خدا و نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و وصايت على (عليه السلام) اقرار كرده ، و آن كوهى است كه خداوند بر آن با موسى سخن گفت . و هر كس با انگشتر عقيق نماز كند نمازش چهل برابر از كسانى كه چيزهاى ديگرى از انگشتر بدست كرده اند برتر است (18).
سليمان اعمش گويد: با حضرت صادق (عليه السلام) بر در خانه منصور بوديم ، مردى شلاق خورده از در بيرون آمد. حضرت فرمود: يا سليمان به نگين انگشترش نگاه كن ، گفتم : يا ابن رسول الله بيشتر توضيح دهيد، فرمود: عقيق امان است از بريده شدن دست ، گفتم : بيشتر بفرماييد، فرمود: امان است از كشته شدن ، گفتم : بيشتر بفرماييد، فرمود: خداوند دوست دارد كه به هنگام دعا دستى بسوى او بالا رود كه انگشتر عقيق داشته باشد، گفتم : بيشتر بفرماييد، فرمود: خيلى جاى شگفت است كه دستى انگشتر عقيق داشته باشد و از پول خالى بماند، عرض كردم بيشتر، فرمود: يا ابن رسول الله اجازه مى فرماييد كه اين حديث را از قول جد شما حسين (عليه السلام) از امير مؤمنان (عليه السلام) نقل كنم ؟ فرمود: آرى .
حضرت صادق مى فرمود: هر كس انگشتر عقيق بدست كند فقير نشود، و جز خوبى نبيند و عاقبت به خير شود.
على (عليه السلام) فرمود: انگشتر عقيق بدست كنيد كه بر شما مبارك خواهد بود، و از هر بلا در امان خواهيد ماند.
حضرت صادق (عليه السلام) گويد: مردى به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شكايت كرد كه گرفتار راهزن شده ام ، حضرت فرمود: مگر انگشتر عقيق به دست نداشتى ؟ كه از بلا نگهدارى كند؟
حضرت باقر(عليه السلام) فرمود: هر كس انگشتر عقيق به دست كند، تا وقتى كه آن را به دست دارد به نيكى مى نگرد، و همواره از طرف خدا نگهبان او خواهد بود.
فرماندار سراغ يكى از فرزندان خاندان على (عليه السلام) فرستاد، حضرت صادق (عليه السلام) فهميد و فرمود: انگشترى عقيق به دنبالش بفرستيد، چنين كردند و به او هيچ رنجى نرسيد.
عبدالمؤمن انصارى گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمايد: دستى كه انگشتر فيروزه بدست داشته باشد، فقير نگردد.
على بن مهزيار گويد: بر حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) وارد شدم و انگشترى فيروزه بدستش ديدم كه نقش آن بود: الله الملك همچنان به نگاه خود ادامه دادم . حضرت فرمود: چرا اين قدر نگاه مى كنى ؟ اين سنگى است كه جبرئيل از بهشت براى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هديه آورد، و پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را به على (عليه السلام) بخشيد و مى دانى اسمش چيست ؟ گفتم : فيروزه است . فرمود: اين اسم فارسى آن است مى دانى اسم عربى آن چيست ؟ گفتم : نه ، فرمود: ظفر است .
امير مؤمنان (عليه السلام) فرمود: انگشتر جزع يمانى (19) بدست كنيد، كه كيد شياطين گردنكش را از شما مى گرداند. حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: بلور خوب نگينى است .
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: انگشتر زبرجد به دست كنيد كه نوعى راحتى است كه در آن سختى وجود ندارد.
و نيز فرمود: انگشتر زمرد فقر را بر طرف مى كند.
و نيز فرمود: هر كس انگشتر ياقوت زرد به دست كند، فقير نشود.
در نقش انگشتر
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: نقش نگين پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين بود: محمد رسول الله و نقش انگشتر على (عليه السلام) بود: الله الملك ، و نقش انگشتر حضرت باقر (عليه السلام) بود: العزه الله .
صفوان گويد: انگشتر حضرت صادق (عليه السلام) را براى ما آوردند و نقش آن بود: اءنت ثقتى ، فاءعصمنى من خلقك ، يعنى : تو تكيه گاه منى پس از خلق ، خودت نگاهم بدار.
ابراهيم بن عبد الحميد مثل اين حديث نقل كرده و گويد: انگشتر حضرت ابو الحسن را براى ما آوردند نقش آن بود: حسبى الله و در پايين نوشته شكل گلى و در بالاى آن هلال نقش شده بود.
از حضرت صادق (عليه السلام) است كه : نقش انگشتر على (عليه السلام) بود: نعم القادر بالله
حسين بن خالد گويد به حضرت رضا (عليه السلام) گفتيم : براى ما روايت شده است كه نقش انگشتر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بود: (محمد رسول الله )؟ فرمود: راست گفته اند، بعد فرمود: مى دانى نقش انگشتر آدم (عليه السلام) چه بود؟ گفتم : نه ، فرمود: نقش آن بود: لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، على ولى الله ، و فرمود: خداوند به نوح وحى كرد چون با همراهانت در كشتى قرار گرفتيد، هزار بار لا اله الا الله بگو، بعد حاجت خود را از من بخواه ، چون نوح به كشتى در آمد و بادبان برافراشت ، باد بر آن وزيد و چون كشتى به تلاطم در آمد نوح كشتى را از غرق شدن در امان ندانست ، گفت : مى ترسم قبل از پايان يافتن هزار بار تهليل ، كشتى غرق شود، پس امر خدا را به اختصار برگزار كرد و هزار بار گفت : هو هو هو و به سربازى گفت : يا بارى ء اءتقن و در بعضى نسخه ها است كه گفت : هلوليا الفا الفا يا مار يا اءتقن پس ‍ كشتى آرام شد، نوح گفت كلامى كه موجب نجات من و همراهانم شد شايسته است كه آن را نقش انگشترم سازم كه از من جدا نشود.
حسين بن خالد گويد: به حضرت عرضه داشتم ، تفسير كلام نوح چيست ؟ فرمود: تفسير آن به عربى مى شود: ((لا اله الا الله هزاربار، اى خدا! كار مرا به صلاح آورد.))
و حضرت فرمود: نقش انگشتر ابراهيم (عليه السلام) شش حرف بود و آن را جبرئيل به هنگامى كه ابراهيم (عليه السلام) را در منجنيق نهاده بودند كه به آتش افكند برايش آورد، و گفت : اى ابراهيم ! خداوندت سلام مى رساند و مى فرمايد: آسوده خاطر باش كه بر تو بيمى نباشد، و او را گفت كه آن انگشتر به دست كند، پس خداوند آتش را براى او سرد و سلام كرد، و آن شش حرف بود: لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، توكل ت على الله ، اسندت ظهرى الى الله ، فوضت امرى الى الله ، لا حول و لا قوه الا باالله نقش نگين سليمان (عليه السلام) بود: سبحان من اءلجم الجن بكلمه بود و نقش نگين موسى (عليه السلام) دو حرف بود كه از تورات مشتق شده بود: اصبر توجر، اءصدق تنج (صبر داشته باش ‍ تا ماءجور شوى ، راستگو باش تا نجات يابى ) و نقش نگين عيسى (عليه السلام)، دو حرف از انجيل بود: طوبى لعبد، ذكرالله من اءجله ، والويل لعبد نسى الله من اءجله (خوشا به حال فردى كه به خاطر او خدا به ياد آيد، و واى بر بنده اى كه به خاطر او خدا فراموش شود).