كيش پارسايان

دروس استاد آيت الله مجتبى تهرانى
تدوین زیر نظر علی اکبر رشاد

- ۳ -


دفتر دوم : صفات مؤ منان

فصل نخست : اقسام صفات و حالات مؤ منان

بنابر آيات و روايات ، صفات مؤ من ، سه نوع است : معنوى ؛ انسانى ، مادى . معمولا كار بر كلمه صفت در مورد انسان ، ناظر به امور درونى است .

بنابراين معنا، صفات مؤ من به دو بخش معنوى الهى ، و انسانى تقسيم مى شود، صفاتى چون : توكل ، رضا و تسليم از قسم اول به شمار مى آيد.

حالاتى چون : سخاوت ، عفو و بخشش ، وفاى به عهد و جز آن ، از قسم دوم محسوب مى شود. اين معانى ، از سنخ حالات درونى آدمى است كه صفات هم ناميده مى شود: اعمال خارجى انسان را صفات نمى گويند. البته ، صفات وقتى به ظهور آمد به اعضا و جوارح نيز سرايت مى كند.

تعداد صفات مؤ من بسيار است و براى برشمردن كامل آن نيز بايد به آيا و روايات مراجعه كرد. ما در اينجا فقط به مهمترين اين صفات معنوى و الهى ناشى شود مى تواند پشتوانه منطقى محكمى داشته باشد، وگرنه بدون اعتقاد به جنبه هاى معنوى ، صفات انسانى توجيه ناپذير و بى پشتوانه است . در اين مبحث از اعمالى سخن مى رود كه از درون نشاءت مى گيرد.

مرورى بر صفات مؤ منان در روايات

هنگام مطالعه روايات ، به دو دسته روايت بر مى خوريم . در يك دسته ، كليات صفات بيان شده است و در دسته ديگر اعمال مؤ منان به طور جزيى شمارش مى شود، چنان كه در روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به على عليه السلام صد و چهار صفت مؤ منان بيان شده است كه اين امر البته جنبه هاى رمزى نيز داشته است . بايد توجه داشت كه مخاطب رسول خدا صلى الله عليه و آله چه كسى بوده است ؟ مخاطب در چه حد معرفت و در چه موقعيت زمانى و مكانى قرار داشته و القاى آن چگونه بوده است . در آن روايت مخاطب على عليه السلام است .

1. صفات كلى :

امام باقر عليه السلام از قول رسول الله صلى الله عليه و آله نقل فرموده اند:

الا اءنبئكم بالمؤ من ؟

مى خواهيد شما را از مؤ من خبر دهم ؟

المؤ من من ائتمنه المؤ منون على اموالهم و امورهم .

مؤ من كسى است كه مؤ منان وى را بر اموال و امور خودشان امين مى دانند.

والمسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده

مسلمان آن كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او در سلامت باشند.

در اين روايت ، علاوه بر تعريف مؤ من و مسلم و بيان تفاوتهاى اساسى آنها مهاجر نيز تعريف و توصيف شده :

والمهاجر من هجر السيئات فترك ما حرم الله (74)

مهاجر كسى است كه از بديها هجرت كند و آنچه را خداوند حرام فرموده ، ترك گويد.

در روايت ديگر از امام هشتم عليه السلام كه عامه هم آن را نقل كرده اند، آمده است :

من سرته حسنته و سائته سيئته فهو مؤ من (75)

مؤ من كسى است كه از كار خوبش مسرور و از كار بدش پشيمان شود.

دقت كنيد كه اين تعريف ها از مؤ من درباره عمل اوست .

2. صفات جزئى :

در دسته اى ديگر از روايات ، صفات از حالت كلى در آمده و به نحو جزئى تبيين شده است . چنان كه در روايتى از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام منقول است كه :

على عليه السلام به مجلسى از قريش برخورد مى كنند و بعد به مجلسى ديگر از اوس و خزرج و مى بينند كه در مجلس اول سخنان بيهوده مى رانند اما در محفل دوم كارهاى متين و صحيح انجام مى دهند. على عليه السلام از اين حال شگفت زده مى شوند و خدمت رسول الله مى رسند و حكايت هر دو مجلس را باز مى گويد. سپس از پيامبر صلى الله عليه و آله بيان صفات مؤ من را طلب مى فرمايند: در اين هنگام رسول الله صلى الله عليه و آله كه سرشان را به زير انداخته ، سرشان را بلند كرده ، فرمودند:

عشرون خصلة فى المؤ من

بيست خصلت در مؤ من است .

فان لم يكن فيه لم يكمل ايمانه . ان من اءخلاق المؤ منين ، يا على ، الحاصرون الصلاة .

اگر اين خصال در او نباشد ايمانش به كمال نرسيده است ، يا على مؤ منين در وقت نماز به نماز حاضر مى شوند.

والمسارعون الى الزكوة

در پرداخت حقوق مالى شرعى تسريع مى كنند.

والمطعمون المساكين

مساكين و فقرا را اطعام مى كنند.

الماسحون راءس اليتيم

دست محبت بر سر ايتام مى كشند.

المطهرون اطمارهم

لباسشان كهنه ، اما تميز است .

كنايه از اين است كه آنچه شرع از نظر پوشش تعيين فرموده است ، مى پوشند.

الذين ان حدثوا لم يكذبوا

آنچه به آنها مى گويند فورا تكذيب نمى كنند.

مقصود اين نيست كه مؤ من آنچه را مى شنود ساده لوحانه تصديق مى كند، چه بسا آنچه را كه به مؤ من مى گويند دروغ باشد، اما فورا تكذيب نمى كند.

واذا وعدوا لم يخلفوا

اگر وعده كنند تخلف نمى كنند.

واذا ائتمنوا لم يخونوا

در امانت خيانت نمى كنند.

و اذا تكلموا صدقوا

به راستى و صداقت تكلم مى كنند.

رهبان بالليل و اسد بالنهار

پارسايان شب اند و شيران روز.

صانمون النهار قائمون الليل

روزها روزه دار و شبها در قيام اند براى عبادت .

لايؤ ذون جارا ولا يتاذى بهم جار

همسايگان را نمى آزارند - اذيت ارادى - و به گونه اى نيست كه همسايه گان از آنها در آزار باشند - غير ارادى .

شايد هم مقصود اين است كه نه تنها خود اذيت نمى كند، مراقب است كه عائله اش هم موجبات اذيت همسايگان را فراهم نكنند.

الذين مشيهم على الارض هون

در زمين با نرمى و تواضع گام برمى دارند.

حالت تكبر ندارند.

و خطاهم الى بيوت الارامل

گامهايشان به سوى خانه هاى بى سرپرستان است .

وعلى اثر الجنائز.(76)

و در تشييع جنازه مؤ منان شركت مى كنند.

در روايتى ، ديگر، ابوحمزه ثمالى از امام سجاد عليه السلام نقل مى كند:

المؤ من خلط علمه بالحلم

مؤ من عملش با حلمش در آميخته است .

علم در مؤ من تكبر و خود خواهى پديد نمى آورد.

ويجلس ليعلم

مى نشيند تا بياموزد.

در مجلسى كه بهره علمى نداشته باشد شركت نمى كند.

و يصمت ليسلم

سكوت مى كند تا سالم بماند.

از آفات سخن گفتن احتراز مى كند.

وينطق ليفهم

اگر صحبت مى كند براى طلب فهم است .

لايحدث امانته الاصدقاء

آنچه از دوستانش به رسم امانت مى داند به دوستانش نيز بازگو نمى كند. امانت به معنى مطلق آن منظور است .

ولايكتم شهادته اعداء

حق را كتمان نمى كند، اگر چه به نفع دشمنش باشد.

دو جمله فوق بسيار زيبايى كنار هم آمده است . چيزهايى كه از دوستان به امانت پيش او گذاشته شده است به دوستان نمى گويد؛ چه رسد به دشمنان . در جمله بعد مى فرمايد؛ در موضع كتمام حقيقت حتى عليه دشمنان هم كتمان حق نمى كند چه رسد عليه دوستان ؛ يعنى دوستان را با كتمان شهادت آنها، تضعيف نمى كند!

ولا يفعل شيئا من الحق ريائا ولا يتركه حياء

هرگز چيزى را كه در آن شائبه ريا هست ، انجام نمى دهد و به دليل خجالت و حيا كار درست را ترك نمى گويد.

توضيح آنكه براى عمل نيك دو آفت است كه يكى پسينى است يعنى پس ‍ از تحقق و در حال وقوع موجب تضييع آن مى شود و ديگر پيشينى است يعنى پيشينى ، و شيطان در هر دو موضع فعال است .

ان زكى خاف ما يقولون

نسبت به آنچه درباره اش مى گويند بيم دارد.

و يستغفرالله مما لايعلمون

نسبت به آنچه ديگران نمى دانند از بديها استغفار مى كند.

لا يغره قول من جهله

از تعريفهاى جاهلانه و متملقانه مغرور نمى شود.

و يخشى احصاء من قد علمه (77)

بيم دارد لغزشهايش از ناحيه كسى كه از آنها با خبر است بر ملا شود.

مؤ من گول تعريفهاى جاهل را نمى خورد، چون خودش را خوب مى شناسد و از اينكه عيوبش بر ملا شود، نيز مى هراسد. خدا و رسول و مؤ منان و فرشتگان الهى از اعمال آدميان باخبرند و مؤ من همواره از بر ملا شدن سيئاتش مى ترسد.

المؤ من من طاب مكسبه وحسنت خليفته و صحت سريرته

در آمدش پاكيزه است و خلقش نيكو و باطنش سالم است .

و انفق الفضل من ماله

بيش از مورد احتياجش را انفاق مى كند.

و امسل الفضل من كلامه

از گفتار اضافى در كلام خوددارى مى كند:

و كن الناس من شره وانصف الناس من نفسه (78)

مردمان از شرش در امان هستند و درباره مردم ، هر چند به زبان خود، انصاف مى دهد.

فصل دوم : صفات و نشانه هاى مؤ منان در قرآن

در قرآن كريم صفات مؤ من از جنبه هاى گوناگون مطرح شده است :

1. بعد معنوى و درونى ،

2. بعد حيوانى و غريزى ؛

3. بعد روابط اجتماعى ؛

علائم مؤ من از لحاظ باطنى و قلبى - بعد معنوى و درونى

1.اضطراب ناشى از محبت :

هرگاه مؤ من به ياد حق تعالى مى افتد قلبش به تپش و لرزش در مى آيد؛ حتى اين اضطراب و تاءثر درونى ، در ظاهر او هم اثر مى گذارد.

انما المؤ منون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم (79)

مومنان آنها هستند كه چون ذكرى از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود.

2. ازدياد ايمان در اثر شنيدن سخن حق :

و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا(80)

و هنگامى كه بر آنان آيات الهى تلاوت مى شود ايمانشان فزونى مى گيرد بديهى است حالات قلبى به ظاهر تراوش مى كند.از اين رو، زبان به مدح محبوب مى گشايد.

و اذا يتلى عليهم قالوا آمنا به انه الحق من ربنا(81)

و هنگامى كه برايشان آيات الهى تلاوت مى شود مى گويند ايمان آورديم ، همانا اين سخن حق است و از ناحيه پروردگار ما است .

از اين آيه در مى يابيم كه مؤ من سنخ سخن محبوب را مى شناسد.

3. سجده و خضوع در برابر حق :

مؤ من آن گاه كه سخن حق را مى شوند، از عظمت خدا با كرنش به خاك مى افتد.سجده ، نشانه اوج عبوديت و خضوع است .

4. تحميد و تسبيح حق :

مؤ منان نه تنها در برابر حق سجده مى كنند كه تسبيح و تحميد حضرتش را نيز مى گويند. تسبيح ، تنزيه و پيراستن است ، و تحميد، آراستن ، تحميد و تسبيح با يكديگر نسبت دارند. با تحميد، تسبيح هم تحقق پيدا مى كند. چون در كنار هر اثبات ، نفى هم هست .

5. مراقبت در نمازها:

يكى از علائم ايمان ، اهميت دادن به نماز است ، در آيات قرآن درباره نماز خواندن مؤ من سه مطلب مطرح شده است .

الف - مؤ من اهل اقامه نماز است .يقيمون الصلوة (82)

ب - نسبت به نمازهايش مراقبت دارد.والذين هم على صلواتهم يحافظون (83)

ج - در نماز از حالات درونى خاصى برخوردار است . در آيه شريفه پس از آنكه مى فرمايد: قد افلح المؤ منون به عنوان اولين نشانه ايمان مى فرمايد:

الذين هم فى صلوتهم خاشعون

يعنى در نماز حالت خشوع دارند. درباره فرق ميان خوع و خشوع گفته اند كه خضوع كرنش بدنى و خشوع شكستگى باطنى است . ممكن است كسى ظاهرا ركوع و سجود كند اما روحش متواضع نباشد و چه بسا كسى كه كمتر خم و راست مى شود ولى باطنا متواضع است . ارزش نماز به خشوع آن است .

در سوره فتح در وصف مؤ منان از اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله مى فرمايد: محمد رسول الله والذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم (84) سپس خصوصياتشان را بر مى شمرد: تريهم ركعا سجدا اينان اهل ركوع و سجودند. يعنى مؤ من اهل راز و نياز با خداست . نماز براى مؤ من ، اداى وظيفه نيست ، معاشقه است . راز و نياز براى مؤ من به صورت طبيعت ثانويه در آمده است . هرگز احساس تحميل و اكراه نمى كند.

حق تعالى در آيه اى ديگر مى فرمايد:

تتجافى جنوبهم عن المضاجع (85)

دور مى شود پهلوهاى آنان از بسترهايشان

معناى آيه اين نيست كه از رختخواب بلند مى شوند، بلكه آيه مى گويد خود به خود پهلويشان از رختخواب بلند مى شود. دلبستگى به حق در آنان به قدرى شدت دارد كه با عشق پهلويشان را از رختخواب جدا مى كنند.

همچنين آيه مى فهماند كه راز و نيازهاى مؤ منان بيشتر در شبهاست .يدعون ربهم خوفا و طمعا. خدا را با خوف و طمع مى خوانند. خوف در مراتب پايين ، خوف از عذاب است . و طمع در مراتب نازل ، رجا به بهشت است . اما خوف در مراتب بالا، خوف از عظمت است . ما، در برابر بزرگى كه قرار مى گيريم بدون آنكه كار بدى كرده باشيم ؛ در عين اظهار ارادت مى لرزيم ، اين خوف عظمت است .

رجاء هم در مراتب بالا رجاء ديدار است ؛ اميد لقاء الله است . على عليه السلام در روايتى مى فرمايد: مومنى كه دارى خوف عظمت و رجاء ديدار است وقتى روحش به عالم بالا صعود مى كند، فرشتگان در شگفت مى مانند، از بس روح اين مؤ من عظمت دارد.

6.مؤ من خود را رهين فضلحق مى داند:

تريهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم فى وجوههم من اثر السجود(86)

ايشان را در حال ركوع و سجود مى بينى كه فضل و خوشنودى خدا را مى جويند. سيما و رفتار ايشان در چهره آنها بر اثر سجده مشخص است .

علائم يلى الخلقى مؤ من - بعد حيوانى و عزيزى

مؤ من در بعد يلى الربى و نشئه الهى ويژگيهايى دارد كه ذكرش رفت . اما مؤ من چون ديگران در دامن طبيعت و دنيا و عالم كثرت زيست مى كند. نسبت مؤ من با دنيا چه نسبتى است ؟ سر آمد جنبه هاى طبيعى انسان ، شهوت و غضب است .

1. صيانت شهوت :

مؤ من شهوتش را با ايمان مهار كرده است .

والذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم (87)

و آنان كه فروج و اندامشان را از عمل حرام نگاه مى دارند مگر بر جفتهاشان يا كنيزكان ملكى متصرفى آنها.

در اين آيه ، شهوت جنسى مطرح است . شايان ذكر است كه كشتن شهوت در متون دينى توصيه نشده است .در آيه فوق سخن از ميراندن شهوت نيست ، بلكه مهار شهوت مورد نظر است . در روايات متعددى ، از مهار و غلبه بر شهوت به عنوان علامت ايمان نام برده اند.

براى تشخيص ايمان بايد ملاحظه كرد كه شهوت بر انسان غالب است يا انسان بر شهوت ؟ اگر قبضه نفس مؤ من در اختيار اوست ، مؤ من بر شيطان نفس غالب است ، مومن ، امين است و بر جان خويشتن خيانت نمى كند. چون رها كردن اين ياغى چموش خيانت به نفس است . مؤ من بر احساسات خويش حاكم است ؛ چشم ، گوش و اعضا و جوارح او در اختيار ايمان و عقل او است .

2. مهار خشم :

خشم و شهوت براى شعله ور شدن نيازمند مقدماتى است . در قرآن كريم ، توصيه هايى براى پيشگيرى غليان غضب مطرح شده و نيز توصيه هايى براى فرونشاندن آن پس از اشتغال بيان شده است . در سوره قصص در اوصاف مؤ منان مى فرمايد:

واذا يتلى عليهم قالوا امنا به انه الحق من ربنا انا كنا من قبله مسلمين اولئك يوتون اجرهم مرتين بما صبروا و يدرون بالحسنة و السيئة و مما رزقناهم ينفقون

و چون آيات بر آنها تلاوت شود گويند ايمان آورديم كه اين قرآن از جانب پروردگار ما نازل شده و ما پيش از اين تسليم بوديم اينان را دوبار پاداش ‍ نيكو دهند زيرا صبر و ثبات ورزيدند و بدى را به نيكى دفع مى كنند و از آنچه روزى آنها كرديم انفاق مى كنند.

يدرون به معناى يدفعون است . يعنى مؤ منان ، بديها را با نيكيها دفع مى كنند. اين همان جنبه پيشگيرى است . آنها زمينه خشم را از بين مى برند.

در آيه بعدى مى فرمايد:

واذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه و قالوا لنا اعمالنا و لكم اعمالكم

وقتى از جاهلى سخن بدى مى شنوند، توجه نكرده و اعراض مى كنند و مى گويند كارهاى ما به خود ما مربوط مى شود و كارهاى شما به شما.

سپس مى فرمايد:

سلام عليكم لا نبتغى الجاهلين (88)

سلامت بمانيد، ما از نادان را نمى طلبيم .

در قرآن كريم در وصف عباد رحمان مى فرمايد:

واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(89)

هنگامى كه مخاطب اهل جهل قرار مى گيرند مى گويند: سلام بر شما.

اين آيات نشان مى دهد كه مومنان با روش خاصى زمينه هاى غضب را از بين مى برند. يك جا به حرف جاهلان گوش نمى كنند و پيش خود مى گويند:

لانبتغى الجاهلين

از جهال پيروى نمى كنيم .

يعنى با روش جاهلانه با جاهلين برخورد نمى كنند. اين برخوردها نوعى مهار نفس هم هست .

در برخى موارد هم مؤ من از خشم استفاده مى كند و آن جايى است كه بخواهد در برابر ظلمى بايستد. مومن ظلم پذير نيست و لذا بايد از نيروى غضب استفاده كند، اگر شخصا توانست ظلم را بر طرف كند، راءسا عمل مى كند وگرنه از نيروى مومنان ديگر مدد خواهد گرفت . در آيه اى از سوره شورى در توصيف مؤ منان در برابر مهار شرعى قوه خشم مى فرمايد:

والذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون (90)

اينان نسبت به ظلمى كه درباره شان مى شود از مومنان يارى مى طلبند.

هم ينتصرون يعنى يا از ساير مومنان يارى مى طلبند و يا آنكه وصف روحيه مومنان است كه در برابر ظلم يكديگر را يارى مى كنند.

وجزاوا سيئة مثلها (91)

و جزاى بدى و ظلمى كه در حق شما - مومنان - روا داشتند، بدى در حد همان بدى است نه بيشتر.

به مؤ منان توصيه مى كند كه از نيروى خشمشان به اندازه استفاده كنند، در باب قصاص هم قرآن به اين مسئله توجه دارد. هنگام قصاص حق ندارى از حد تعدى كنى ؟

فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما عتدى عليكم (92)

پس هر كه به جور و ستمكارى شما دست دراز كند او را به مقاومت از پاى در آوريد بقدر ستمى كه به شما رسيده .

قرآن به مؤ منان توصيه مى كند كه در موضوع خشم بايد مماثله را مراعات كنند. البته ، همواره خداوند سفارش كرده كه اگر بتوانى بدون استفاده از نيروى خشم جلوى تجاوز را بگيرى ، اولى است .

فمن عفا و اصلح فاجره على الله انه لايحب الضالمين (93)

پس كسى كه عفو كرد و اصلاح نمود اجرش بر خداست . خداوند ستمكاران را دوست ندارد.

از اين آيه در مى يابيم كه اگر كسى توانست بدون استفاده از نيروى خشم ، دست به اصلاح زند، در نزد خداوند پاداش دارد زيرا خداوند از تجاوز بدش مى آيد. البته اگر با اين روش نتوانستى بر خشمت غلبه كنى آن را اعمال كن تا حق از بين نرود. لذا فورا در دنباله آيه مى فرمايد:

ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل (94)

اگر براى جلوگيرى از ظلمى كه به شما شده است ، از ديگران يارى بگيريد. مانعى ندارد.

آيه بعدى مى فرمايد:

انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغير الحق اولئك لهم عذاب اليم (95)

بدرستيكه مواخذه بر كسانى است كه بر مردم ظلم مى كنند و در زمين در پى امور باطل مى گردند آنها را عذابى دردناك خواهد بود .

دنباله آيه ، از صبر و غفران تكلم فرموده است ، و تذكر مى دهد كه مومن در مقام خشم بى اعتنا نيست و در جايى كه حق و معقول باشد، مى تواند از آن استفاده كند.

فلسفه جهاد با كفار و ستمگران همين است ؛ اما مؤ من مجاز به بعضى اعمال مثل مثله كردن كافر در جنگ نيست زيرا خشم مومن در دايره مهار شرعى است .

3. ترك معاصى :

مومن از محرمات پرهيز مى كند و به اعمال شايسته و صالح رغبت دارد. در سوره سورى آمده است .

والذين يجتنبون كبائر الاثم والفواحش (96)

كسانى كه از گناهان بزرگ و فواحش اجتناب مى كنند.

ذكر واژه الفواحش يك نوع ذكر خاص بعد از عام است . گناهان ، اعمالى هستند كه شارع مقدس از آن نهى فرموده اگر چه از ديد افراد متعارف زشت نباشد. چنان كه قمار، از نظر ظاهر ممكن است قبحى نداشته باشد. اما برخى گناهان از نظر شرافت انسانى قبيح هستند، مانند زنا و لواط، اين اعمال ، زشتى ظاهرى هم دارند. لذا خداوند اين دو نوع معصيت را جدا ذكر فرموده است .

درباره عمل واجب نيز در آيه بعد، ذكر خاص بعد از عام شده است :

والذين استجابوا لربهم واقاموا الصلواة (97)

مومنان به درخواست پروردگارشان پاسخ مثبت مى دهند و نماز برپاى مى دارند چون نماز در ميان اعمال واجب درخشندگى خاصى دارد، به طور جداگانه ذكر شده است .

حالات مومن در روابط اجتماعى - بعد روابط اجتماعى

قبل از ورود به اين بحث ، ذكر مقدمه اى ضرورى است : مومنان با يك واقعيت خارجى روبرو هستند و آن اينكه همه اعضاى جامعه اى كه مومن در آن زندگى مى كند مانند او، با ايمان نيستند، خواه ناخواه ، مومن با غير مومنان و غير مسلمين تماس رابطه دارد. از اين رو، بايد رابطه اش را با مومنان و كفار جامعه بر اساس اصول مشخص تنظيم كند. حالات مومن در بعد روابط اجتماعى عبارتند از:

1. محبت به مومنان و شدت نسبت به كفار:

قرآن مى فرمايد: مناسبات مومن با مومنان بايد بر اساس محبت ، دلسوزى و گذشت باشد اما در برابر كفار نبايد بر اساس محبت و ولايت باشد. بلكه بايد بر اساس شدت و سطوت برخورد شود، در سوره فتح مى خوانيم .

محمد رسول الله معه اشداء على الكفار رحماء بينهم (98)

پيامبر و مومنانى كه با وى هستند، در برابر كفار غليظ و شديد و در ميان خود مهربان و با گذشت هستند.

از نظر قرآن ، مومن خود سرانه عمل نمى كند و پايبند مشورت با مومنان است . اين دستور، يك اصل كلى در روابط اجتماعى مومنان است كه حقوق مومنان نبايد ناديده گرفته شود. البته ، مشورت نسبت به مومنان است نه كفار، در دنباله آيه فوق پس از آنكه فرمود: پروردگار را اجابت مى كنند و نماز بر پاى مى دارند بلافاصله مى فرمايد:

وامرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون (99)

كارهاشان را بر اساس مشورت انجام مى دهند و از آنچه ما روزيشان كرده ايم انفاق مى كنند.

مرداد از امر در اينجا، كار شخصى نيست ، بلكه امور مربوط به كل جامعه است .

البته ، كارهاى كه به مشاركت مومنان باز مى گردد نيز مشمول اين آيه است ؛ مثلا در كوچه اى كه چند مومن در آن زندگى مى كنند، امور كوچه ميان آن مومنان به شور اداره مى شود هر امرى كه مومن ديگرى در آن حق دارد، مشمول مشورت است و نبايد خودسرانه عمل شود.

2. ولايت متقابل :

ارتباط مومنان با يكديگر دو محور دارد:

محور اول محبت است كه پشتوانه ارتباط مومنان است .

محور دوم ، ولايت و سرپرستى است . مومنان در بين خود، رابطه سرپرستى متقابل دارند. براى مثال ، رابطه ميان پدر و فرزند، يا مادر و فرزند را در نظر بگيريد، رابطه جمعى است و بر دو اساس استوار است ، پدر يا مادر در عين اين كه فرزندانشان را دوست دارند، سمت سرپرستى آنان را نيز دارند.

سرپرستى در اينجا ريشه در محبت دارد. عشق اوليا به فرزندان موجب مى شود تا بر اعمال آنان مراقبت و نظارت داشته باشند و اين اصل تنها شامل پدر و مادر نمى شود، بلكه هر كسى كه به ديگرى علاقه مند است . از شخص مورد علاقه ، محافظت و مراقبت مى كند. اين مراقبت و يا محافظت در دو حيطه دفع ضرر و جلب منفعت صورت مى گيرد. يعنى او را به سوى منافع خودش ارشاد و هدايت مى كند و از مضرات باز مى دارد.

مومنان به دليل كمال محبتى كه بينشان برقرار است . حق سرپرستى و ولايت بر يكديگر پيدا مى كنند. فقها مى فرمايند ولايت ، امرى جعلى است ، يعنى از جعل شارع مقدس پديد مى آيد. البته ، اين جعل پشتوانه و تكيه گاهش محبت است . شارع مقدس بر اين مبنا، يك سلسله احكام را جعل فرموده است . در سوره توبه مى خوانيم :

والمؤ منون والمؤ منات بعضهم اولياء بعض

مردان مومن و زنان مومن نسبت به يكديگر ولايت دارند.

هر مؤ منى نسبت به مومن ديگر اعم از مرد و زن سمت سرپرستى پيدا مى كند.ولى هم به معنى سرپرست است و هم به معناى دوست .دوستى باعث جعل ولايت است . مقتضاى اين دوستى چيست ؟ نظارت و مراقبت ، از اينجاست كه حكم امر به معروف و نهى از منكر منشاء مى يابد.در دنباله آيه شريفه آمده است .

ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر (100)

امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.

امر به معروف و نهى از منكر مرتبت بر همان ولايت است . امر به معروف يعنى هدايت و ارشاد و نهى از منكر يعنى مراقبت از اين جهت كه خداى ناكرده مؤ من به بد و منكرى گرفتار نشود.

اين رابطه ، مخصوص مؤ منان است اما رابطه ميان منافقين به عكس است . نه تنها محبت و دوستى در كار نيست بلكه بين ايشان دشمنى حكمفرماست . در همان سوره توبه مى فرمايد:

المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض ياءمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف (101)

منافقين و منافقات هم از يك قماش هستند اقتضاى حال اين گروه چيست ؟ امر به منكر و نهى از معروف مى كنند.

مؤ منان بر خلاف منافقين ، نسبت به يكديگر كاملا حالت مراقبت و دلسوزى دارند. اگر يكى از آنان مشاهده كرد كه برادر يا خواهر مؤ منش دچار لغزش ‍ شده است بى تفاوت نمى نشيند، همان گونه كه پدر از لغزش و خطاى فرزندش رنجور مى شود البته روشن است كه نهى از منكر مراتب و شرايطى دارد.

3.اطاعت الهى و ولايى :

از ويژگى آثار مومنان در مناسبتهاى اجتماعى ، اطاعة الله و اطاعة رسول است .شايان توضيح است كه ما دو صنف احكام داريم .

در يك صنف از احكام ، رسول الله صلى الله عليه و آله واسطه خدا با بندگان است .دستورهايى را ابلاغ مى كند.اجراى اين نوع دستورها، اطاعة الله است مثلا پيامبر صلى الله عليه و آله واسطه ابلاغ دستور نماز بوده است . اگر ما نماز خوانديم ، اطاعت از خدا كرديم .

در صنف ديگر احكام ، رسول الله صلى الله عليه و آله واضع است از قبيل ، امر به جنگ و بسيج سياسى اجتماعى كنيد، اطاعت از رسول ، به اطاعت از خدا يار مى گردد. در نتيجه ، مؤ من هرگز ميان اطاعة الله و اطاعة رسول تفاوت قائل نمى شود. لهذا در ادامه آيه اى كه شرح داده شد، آمده است .

والمومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحهم الله (102)

مردان و زنان مومن نسبت به يكديگر ولايت دارند، امر به معروف مى كنند و نهى از منكر مى نمايند، نماز بپاى مى دارند و زكوة مى دهند و اطاعت خدا و رسولش را مى نمايند. بزودى خدا اينان را مشمول رحمت خود قرار خواهد داد.

از اين آيه نتيجه مى شود كه مومن نه تنها به احكام فردى ملتزم است كه در امور اجتماعى ، سياسى ، حكومتى نيز موظف به مشاركت و تكاليفى است كه بايد بدان ها پايبند باشد.