دروغ

آية الله سيد رضا صدر

- ۱۶ -


دروغ بر خدا و رسول‏صلى الله عليه وآله و امامان‏عليهم السلام

دروغ بر خدا

دروغ بر خدا به طور مستقيم، آن است كه كسى ادعاى پيغمبرى كند و خود رافرستاده خداى بخواند، در صورتى كه بر انگيخته از طرف خداى نباشد و به دروغ،اين منصب مقدس را دعوى كرده باشد، يا اينكه حكمى را به خدا نسبت دهد، درصورتى كه از طرف مقام مقدس ربوبيت، چنان حكمى صادر نشده باشد، مثلا بگويد:

خدا شراب را حلال كرده يا آن كه شراب را در فلان نقطه از زمين حلال كرده‏است و به طور كلى، هر سخنى را به آن ذات مقدس، نسبت دادن، در صورتى كه‏حقيقت نداشته باشد، دروغ بر خدا خواهد بود و يا اعتماد كردن به قياس و تمثيل يااستحسانات عقلى در احكام خدا و آن را به ذات مقدس ازلى نسبت دادن، از اين قبيل‏مى‏باشد.

دروغ بر پيغمبر و امام

كسى كه خلافت پيغمبر را ادعا كند، در صورتى كه رسول خدا وى را به خلافت‏خود نصب نكرده باشد و يا كسى كه ادعاى مقامى يا منصبى از طرف پيغمبر خداداشته باشد، در صورتى كه از طرف حضرتش، چنين عنايتى به او نشده است، دروغ‏بر پيغمبر خدا بسته است.

كسى كه ادعا كند كه باب امام است‏يا نماينده اوست، در صورتى كه توقيعى به‏نامش صادر نشده باشد، چنين كسى بر امام، دروغ بسته است.

نسبت دادن حكمى به رسول خداصلى الله عليه وآله يا دستورى به يكى از دوازده امام‏عليهم السلام‏در صورتى كه نه آن حكم از طرف رسول آورده شده، نه آن دستور از طرف امام‏صادر شده باشد، دروغ بر آن بزرگواران مى‏باشد. نقل گفتار يا رفتارى ازاولياى خدا در صورتى كه چنان نگفته و چنين نكرده‏اند، دروغ بر اولياى گرامى‏حق تعالى است.

آغاز دروغ سازى بر پيغمبر اسلام‏صلى الله عليه وآله

از سخنان على‏عليه السلام دانسته مى‏شود كه دروغ بستن بر رسول خداصلى الله عليه وآله از همان زمان‏پيغمبرصلى الله عليه وآله شروع شد و كار به جايى رسيد كه حضرتش براى خطبه به پا ايستادو فرمود:

«من كذب علي متعمدا فليتبوا مقعده من النار; (1) .

كسى كه به طور عمد بر من دروغ ببندد، پس نشيمن خود را براى آتش دوزخ آماده‏سازد.»

على‏عليه السلام سپس دروغ گوى بر رسول خداصلى الله عليه وآله را معرفى مى‏كند:

مردى است منافق، به زبان، اظهار ايمان مى‏كند و اسلام را بازيچه خود قرارمى‏دهد و از گناه خود دارى ندارد و بر رسول‏خدا عمدا دروغ مى‏بندد. اگر مردم بدانندكه او منافق دروغ گويى است، سخنش را باور نمى‏كنند، ولى كور كورانه مى‏گويند: اوصحابه رسول خداست و از آن حضرت شنيده و آموخته، لذا به گفته او عمل مى‏كنند. (2) .

خدا در قرآن از اين منافقان خبر داده و صفات آنان را بيان داشته. اين گونه كسان‏بعد از رسول خداصلى الله عليه وآله ماندند و به زمامداران ضلالت و دعوت كنندگان به سوى دوزخ‏با دروغ گويى و تهمت زنى نزديك شدند; آنان هم به اينان، مناصبى دادند و بر مردم‏حاكمشان كردند و با دين دنيا را بردند و خوردند. تمايل مردم هميشه به سوى‏قدرتمندان و دنياست، مگر آن كس را كه خداى نگهدارى كند.

دروغ ساز ملعون است

در حضور خليفه ششم، حضرت جعفرعليه السلام جمله كوتاه «الحائك ملعون; بافنده‏ملعون است‏» ذكر شد. امام فرمود:

«مقصود، آن كسى است كه دروغ بر خدا و رسول مى‏بافد.» (3) .

ملعون، يعنى دور شده از رحمت‏خداى; چرا كسى كه بر خدا و رسول، دروغ‏مى‏بندد از رحمت‏حق دور نباشد؟ او بندگان خداى را گمراه كرده و آن‏ها را در چاه‏شقاوت و گمراهى انداخته كه بيرون آمدنشان بسيار دور به نظر مى‏رسد. اوبدبخت‏ترين مردم است، زيرا كسى است كه از رحمت پروردگار دور است. همه كس‏در روزگار بيچارگى به رحمت‏خدا اميدوار است. دروغ ساز بر خدا و رسول، با اين‏پرونده سياه، چگونه مى‏تواند به حمت‏حق اميدى داشته باشد؟

روزه را باطل مى‏كند

حضرت جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: «دروغ، روزه روزه دار را مى‏شكند.» راوى‏متعجبانه مى‏پرسد: از كدام يك از ما دروغى سر نزده؟! امام مى‏فرمايد: مقصود، دروغ‏بر خدا و رسول و ائمه - صلوات الله عليه و عليهم - است. (4) .

آقايان واعظان و مساله‏گوها كه در روزهاى ماه رمضان، به وعظ و ارشاد و تعليم وتربيت مشغولند، بايستى متوجه باشند، مبادا از دهانشان، دروغى بر خداى و رسول وامامان بيرون آيد كه فقهاى بزرگ - رضوان الله عليهم - فتوا مى‏دهند كه اين گونه دروغ‏اگر از روى عمد باشد، روزه را باطل مى‏كند; مستند فتواى اين بزرگان، شايد همين‏حديثى باشد كه ذكر شد.

نظريه يك حجة الاسلام

محمد غزالى كه يكى از بزرگ‏ترين دانشمندان اهل سنت است و او را«حجة‏الاسلام‏» لقب داده‏اند، دروغ بر خدا و رسول را در هنگام ضرورت، جايزمى‏شمارد، چنان كه در كتاب احياء العلوم در مبحث دروغ چنين مى‏گويد:

بسيارى گمان برده‏اند كه جعل حديث در فضايل اعمال و در تشديد معاصى،جايز است و چنين پنداشته‏اند كه كار درستى است، ولى اين خطاى محض است، زيرارسول خدا فرمود: هر كس بر من از روى عمد دروغ ببندد، نشيمنگاهش در آتش‏دوزخ خواهد بود.

غزالى سپس مى‏گويد: اين كار را نبايستى مرتكب شد، مگر هنگام ضرورت! (5) .

من نمى‏دانم، روا شمردن دروغ بر خدا و رسول، به نام آن كه هنگام ضرورت،جايز است چگونه فكرى است. هر كسى ضرورت را جورى معنا مى‏كند. ممكن‏است‏بعضى احتياج و دوست داشتن پول را از مصاديق ضرورت پندارند، آن وقت درمقابل پولى كه از زمامداران مى‏گيرند، پى در پى حديث جعل كنند وبه خدا و رسول‏نسبت دهند.

زنده باد علماى اماميه كه نه تنها دروغ بر خدا و رسول را جايز نمى‏شمرند، بلكه‏آن را باطل كننده روزه‏اش مى‏خوانند و كفاره شكستن روزه را بر چنين دروغ گويى‏لازم مى‏دانند.

سلب فطرت

خليفه پنجم امام محمد باقرعليه السلام مى‏فرمايد:

«يا ابا النعمان، لا تكذب علينا فتسلب الحنيفية; (6) .

ابو نعمان، بر ما دروغ مبند كه فطرت انسانى‏ات از تو گرفته خواهد شد.»

«حنيفيه‏» در بعضى از روايات به فطرتى كه خداى بشر را بر آن قرار داده، تفسيرشده است.

فطرت، صفت و فضيلتى است درونى كه راهنماى بشر، به راه راست‏خواهد بود.فطرت، بشر را از كارهاى شت‏بيزار مى‏كند و به سوى كارهاى نيك و پسنديده‏روانه‏اش مى‏سازد. كسى از اين پليس باطنى و راهنماى مخفى خالى نيست، ولى‏دروغ بر خدا و رسول اين راهنما را از دروغ گو مى‏گيرد و به سوى زشت كارى‏ها وگناهش مى‏كشاند.

نمونه‏اى از دروغ بر رسول خداصلى الله عليه وآله

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (ج 3، ص 15) چنين مى‏گويد:

معاويه بخشنامه‏اى، خطاب به جميع ماموران در كليه نقاط، صادر كرد، بدين‏مضمون:

كسى كه حديثى در فضيلت ابوتراب نقل كند، بايستى كشته شود. سپس آنان رامخاطب قرار داد و گفت: شيعيان عثمان و دوستان او را احترام كنيد! كسانى را كه درفضايل و مناقب عثمان، احاديثى روايت مى‏كنند به خود نزديك سازيد و حديث هركدام و نام خودش و نام پدرش را براى من بنويسد.

عمال معاويه، امر او را اطاعت كردند و احاديث‏بسيارى در فضايل عثمان جعل‏شد، زيرا معاويه به هر كس كه حديثى جعل كرده بود پول مى‏داد، خلعت مى‏داد، زمين‏مى‏داد، باغ مى‏داد و ده مى‏داد.

سپس معاويه نوشت: احاديث در فضايل عثمان بسيار شده، اكنون بايستى‏احاديثى در فضايل اصحاب، عموما و خليفه اول و دوم خصوصا جعل شود و هرحديثى كه از رسول خدا در فضيلت ابوتراب، نقل شده، همانند آن را براى صحابه‏بسازند.

لذا اخبار بسيارى كه خالى از حقيقت‏بود، در فضايل و مناقب آن‏ها جعل شد و برمنبرها خوانده مى‏شد و آموزگاران، شاگردان خود را بدان تعليم مى‏دادند.

نفطويه كه از بزرگان علماى حديث مى‏باشد مى‏گويد: اكثر احاديثى كه در فضايل‏صحابه جعل شده، در زمان بنى اميه بوده است; آنان گمان مى‏كردند، مى‏توانند از اين‏راه، دماغ‏هاى بنى‏هاشم را به خاك بمالند.

عمرو عاص و ابو هريره

ابن ابى‏الحديد مى‏گويد: عمرو عاص اين حديث را جعل كرد كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله‏فرمود: «فرزندان ابوطالب، اولياى من نيستند، اولياى من، خدا و مؤمنان پارساهستند.» (7) .

ابو هريره به اين حديث كه از رسول خداصلى الله عليه وآله متواتر مى‏باشد: «فاطمه پاره تن من‏است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است‏» ضميمه‏اى كرد و آن را به رنگ داستانى‏در آورد.

ضميمه ابو هريره چنين است: على، دختر ابو جهل را در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله‏خواستگارى كرد. رسول خدا از اين كار در غضب شد و به منبر رفت و گفت:

دختر دوست‏خدا و دختر دشمن خدا در يك خانه جمع نمى‏شوند، اگر على،دختر ابو جهل را مى‏خواهد، از دختر من جدا شود و هر چه دلش مى‏خواهد بكند،سپس فرمود: فاطمه پاره تن من است.... (8) .

عجيب اين جاست كه داستان مجعول خواستگارى دختر ابو جهل از طرف على‏و نسبت غضب و نهى به رسول خدا دادن، آن هم در حكمى كه خودش در قرآن‏آورده، در صحيح بخارى و صحيح مسلم نقل شده است. (9) .

عروة بن زبير

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه‏اش مى‏گويد: عروه اين حديث را جعل كرد كه‏پيغمبر فرمود:

«عباس و على نامسلمان خواهند مرد.» (10) باز مى‏گويد: عروه حديث ديگرى جعل‏كرد و به عايشه نسبت داد كه رسول خداصلى الله عليه وآله به عايشه فرمود: اگر دوست مى‏دارى كه‏دو تن از اهل جهنم را ببينى، به اين دو تن كه مى‏آيند نگاه كن. عايشه نگاه كرد، ديدعباس عموى پيغمبر و على بن ابى طالب آمدند. (11) .

نگارنده را گمان بر اين است كه قسمتى از احاديثى كه دلالت‏بر كفر ابوطالب‏دارد، در همين زمان به دست اين دسته از مردم جعل شده است و قسمتى هم در زمان‏سلطنت‏بنى العباس، چون در آن زمان، بنى عباس با دودمان ابو طالب شديدا رقابت‏مى‏كردند; گواه بر اين سخن، شعر ابن مقتر است از قصيده معروف او:

فانتم بنو بنته دوننا.

و نحن بنو عمه المسلم.

شماها پسران دختر پيغمبر هستيد جز ما، ولى ما فرزندان عموى مسلمان اوهستيم.

دروغ‏هاى بر امامان

دروغ‏هاى بسيار بر خلفاى رسول خدا و اوصياى آن حضرت بستند. آن‏ها درزمان‏هاى مختلف جعل شده است. اين دروغ‏گوها، عذاب هميشگى الهى را به‏خوشى چند روزه دنيا خريدند.

دروغ گويانى مى‏آمدند و از امير المؤمنين‏عليه السلام مساله‏اى را مى‏پرسيدند، وقتى‏جواب را مى‏شنيدند و مى‏رفتند جواب آن حضرت را دگرگونه نقل مى‏كردند و به آن‏وجود مقدس، دروغ مى‏بستند.

امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام نيز از اين مصيبت آسوده نبودند و گرفتاردروغ‏گويانى بودند كه بر آن دو وجود مقدس، دروغ مى‏بستند.

حضرت امام رضاعليه السلام بنان را معرفى مى‏كند كه يكى از دروغ گويانى بوده كه بروجود مقدس امام سجادعليه السلام دروغ مى‏بسته و مغيرة بن سعيد بر امام باقرعليه السلام وابوالخطاب بر امام صادق‏عليه السلام و محمد بن بشير بر امام كاظم‏عليه السلام و محمد بن فرات برامام رضاعليه السلام; سپس امام هشتم فرمود: به همه اين دروغ گويان، داغى آهن را خداى‏بچشانيد. شرح حال آنان در كتب رجال نوشته شده است.

امام هشتم‏عليه السلام بر محمد بن فرات، همان كسى كه بر حضرتش دروغ مى‏بست،نفرين كرد. سر انجام او هم به قتل رسيد.

بعيد نيست هم اكنون، دروغ گويانى باشند كه بر اولياى خدا دروغ مى‏بندند.

خواننده عزيز، اكنون قدرى تفكر كن و بينديش كه اين دسته از دروغ گويان كه درزمان امامان و رسول خداصلى الله عليه وآله بودند و همه از اين جهان رفته و خاك شده‏اند و در برابراين‏ها هم راست گويانى بوده‏اند كه آنان هم از اين جهان رفته و در جهان ديگرمى‏باشند، آيا كدام سود برده‏اند؟ اكنون صرف با كدام دسته مى‏باشد؟ ممكن است چندروزى يكى دو تا از اين جعالان خوش گذرانيده باشند يا آن كه تنى چند از اين راست‏گويان در شكنجه و سختى به سر برده باشند، ولى اكنون نيك نامى از كدام دسته‏مى‏باشد؟ بهشت‏برين از كدام آن‏ها مى‏باشد؟ قرب به خدا، سر و كار با اولياى خدا ازآن كدام دسته است؟

كدام يك از اين دو گروه در جهنم جا دارند؟ آيا خوشى هميشگى آخرت را به‏خوشى چند روزه دنيا فروختن، كار عقلايى است؟ آيا زندگى با پاكان را گذاردن وخود را در زير دست ناپاكان انداختن، با عقل مى‏سازد؟ برادرم اكنون نه، بلكه هميشه،در خانه خدا باز است و راه توبه آشكار مى‏باشد. خداى مهربان به روى بندگانش‏هيچ وقت در را نمى‏بندد و راه بازگشت را هميشه باز نگاه مى‏دارد. در توبه عجله كن،مرگ در كمين است.

در حضور امام صادق‏عليه السلام

تنى چند از اهل بصره در حضور خليفه ششم رسول خداصلى الله عليه وآله امام‏جعفر صادق‏عليه السلام شرفياب بودند و حضرتش را نمى‏شناختند، يكى از آن‏ها احاديثى‏نقل كرد كه سفيان ثورى از قول امام صادق برايش نقل كرده بود، در صورتى كه آن‏احاديث، دروغ محض بود و سفيان آن دروغ‏ها را به حضرتش بسته بود. امام پس ازآن كه به احاديث مجعوله او گوش داد، پرسيد: از كدام شهر هستى؟ گفت: از بصره.

امام فرمود: اين جعفر بن محمدى را كه از او روايت مى‏كنى و نامش را مى‏برى،مى‏شناسى؟

گفت: نه! امام پرسيد: همه اين حديث‏ها را راست و صحيح مى‏دانى؟ گفت: آرى!

امام پرسيد: اين حديث‏ها را كى شنيدى؟ گفت: يادم نيست، ولى اين‏ها احاديث‏اهل شهر ماست كه شكى در صحت آن‏ها ندارند!

امام فرمود: اين كسى را كه از او روايت مى‏كنى، اگر ببينى و به تو بگويد كه اين‏حديث‏ها دروغ است و من نگفته‏ام، باور مى‏كنى؟ گفت: نه! امام پرسيد: چرا؟

گفت: مردمى راست گو گواهى داده‏اند كه او چنين احاديثى را روايت كرده است.

در اين حال، امام از وجود مقدس رسول خداصلى الله عليه وآله حديثى روايت كرد كه‏در آن بود: هر كس بر ما خانواده، دروغ ببندد، روز قيامت در زمره كوران يهودمحشور خواهد شد.

سفيان ثورى از كسانى بود كه بر امام جعفر صادق‏عليه السلام دروغ مى‏بست.


پى‏نوشتها:

1) سفينة البحار، ج 7، ص 456.

2) نهج البلاغه، خطبه 210.

3) الكافى، ج 2، ص 340، باب الكذب، ح 10.

4) الكافى، ج‏2، ص‏340، باب الكذب، ح 9.

5) المحجة البيضاء، ج 5، ص 247.

6) الكافى، ج‏2، ص 338، باب الكذب، ح 1.

7) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 64.

8) شرح نهج البلاغه، ج‏4، ص‏64.

9) صحيح مسلم، ج 4، ص 1903. كتاب فضائل الصحابه، باب 15، ح 96.

10) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 63 - 64.

11) همان مدرك.