دروغ مصلحت آميز، بحثى در مفهوم و گستره آن

سيد حسن اسلامى

- ۶ -


امروزه نيز در فرهنگ هاى انگليسى زبان ، همواره در تعريف دروغ قيد گمراه گرى گنجانده مى شود؛ براى مثال سيسلاباك - كه از ناموران عرصه تحقيق در باب مسئله دروغ است - دروغ را اين گونه تعريف مى كند: (( پيامى كه عمدا به قصد گمراه كردن در قالب گفتار بيان مى شود. )) (143) وى هم چنين در مقاله اى كه در دائرة المعارف بيكر درباره دروغ نوشته است ، چنين مى گويد: (( هنگامى كه گوينده اى جمله اى را با اعتقاد به اين كه نادرست است و به قصد گمراه كردن شنونده بيان كند ما از دروغ سخن مى گوييم . )) (144)
در فرهنگ نامه اخلاق كلام و جامعه ، در تعريف دروغ چنين آمده است : (( دروغ عبارت از گفته فريب كارانه عمدى است . )) (145) هم چنين در قاموس كتاب مقدس ، بر عنصر گمراه گرى دروغ اين گونه تاكيد شده است : (( دروغ (ذات و جوهر كذب ) قصد فريب دادن است .(146) )) دائرة المعارف بيكر، گام را از اين مرحله فراتر مى گذارد و اساسا به جاى آوردن مدخلى با عنوان دروغ مباحث مربوط به آن را تحت عنوانDeceit مى آورد كه مى توان آن را به نيرنگ ، حقه ، فريب ، دغل و مانند آن ترجمه كرد.
روان شناسان تربيتى نيز هنگامى كه درباره دروغ گويى كودكان بحث مى كنند، غالبا تا سن چهار پنج سالگى و گاه حتى تا سنين بالاتر، آن را طبيعى و لازمه رشد كودك به شمار مى آورند، چرا كه كودك در اين سن به دليل تخيل قوى خود و نشناختن مرز دقيق ميان واقعيت و خيال گاه دروغ مى گويد، اما از اين سن كه گذشت دروغ گويى در كودك را بيمارى به شمار مى آورند و معتقدند كه بايد براى درمان آن اقدام كرد. تنها چيزى كه باعث مى شود دروغ در كودك خطرناك تلقى شود، آن است كه كودك به تدريج ياد مى گيرد تا از دروغ براى فريب ديگران استفاده كند.
ژان پياژه ، روان شناس سوئيسى كه مطالعاتش در عرصه روان شناسى كودك و قضاوت اخلاقى او كم نظير است در اين باره چنين مى گويد: (( بعد از مطالعات جالب اشترن و پيروانش همه مى دانند كه كودك تا هفت هشت سالگى به مقتضاى نظمى به دشوارى مى تواند خود را به حقيقت گويى ملزم سازد. كودك بدون آن كه بخواهد به خاطر دروغ ، دروغ بگويد؛ يعنى در صدد فريب كارى باشد و يا از آن آگاهى روشنى داشته باشد، حقيقت را بر حسب اميال و تخيلاتش دگرگون مى سازد براى او يك پيشنهاد بيش تر ارزش آرزو را دارد تا ارزش حكم و تاييد، از اين رو حكايت ها، شهادت ها و توجيهات كودك ، در واقع بيان احساساتش ‍ هستند تا اعتقاداتى كه بتوانند درست يانادرست باشند.(147) ))
خلاصه آن چه عنصر تعيين كننده در دروغ است ، قصد گمراه كردن و نيت فريفتن مى باشد.(148) پس مى توانيم دروغ را اين گونه تعريف كنيم : دروغ عبارت از گفتار (يا نوشتار و يا هر نوع سيستم دلالتى جاى گزين ) است كه اظهار كننده بدان اعتقاد ندارد و آن را براى فريفتن مخاطب يا ديگرى اظهار مى دارد.
چكيده فصل
1. در كتاب هاى اخلاقى تعريف قابل دفاعى از دروغ به چشم نمى خورد.
2. تعاريف گوناگونى از دروغ در كتاب هاى لغت ، تفسير، فقه ، ادبيات و عرفان به چشم مى خورد.
3. دروغ از مقوله گفتار يا نوشتار است .
4. درباره دروغ سه ديدگاه وجود دارد:
الف ) دروغ ، گزارش خلاف واقع است و جهل و علم در آن نقشى ندارد.
ب ) دروغ ، گزارش خلاف واقع است ، با علم به خلاف واقع بودن آن .
ج ) دروغ ، گزارش خلاف اعتقاد است ، چه مطابق واقع باشد و چه مخالف آن .
5. ديدگاه سوم قابل دفاع تر از ديگر ديدگاه ها است .
6. علاوه بر عنصر عدم مطابقت با اعتقاد، بايد عنصر ديگرى در تعريف دروغ گنجانده شود.
7. اين عنصر، قصد فريفتن و نيت گمراه گرى است كه در هر نوع دروغى يافت مى شود.
8. بنابراين مى توان دروغ را گفتار يا نوشتار خلاف باور گوينده دانست كه با قصد فريفتن ديگرى بيان مى شود.
فصل چهارم : دروغ مصلحت آميز كدام است ؟
پادشاهى را شنيدم كه به كشتن اسيرى اشارت كرد. بيچاره در حالت نوميدى به زبانى كه داشت ملك را دشنام دادن گرفت ... ملك پرسيد كه چه مى گويد يكى از وزيران نيك محضر گفت : اى خداوند جهان ! همى گويد:الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس . ملك را رحمت در دل آمد و از سر خون او درگذشت . وزير ديگر گفت : (( ابناى جنس ما را نشايد در حضرت پادشاهان جز به راستى سخن گفتن . اين ملك را دشنام داد و سقط گفت . )) ملك روى از اين سخن درهم كشيد و گفت : (( مرا آن دروغ پسنديده تر آمد از اين راست كه تو گفتى كه روى آن در مصلحتى بود و بناى اين بر خبثى )) . و خردمندان گفته اند: (( دروغى مصلحت آميز به از راستى فتنه انگيز.(149) ))
با اين داستان تعبير دروغ مصلحت آميز وارد نوشته هاى اخلاقى ما مى شود و قبول عام مى يابد اين تعبير در احاديث مربوط به صدق و كذب وجود ندارد بلكه مضمون آن موجود مى باشد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ان الله عزوجل اءحب الكذب فى الصلاح و اءبعض ‍ الصدق فى الفساد.(150) و احاديث ديگرى كه گونه اى از دروغ را تاييد مى كند، اما آن چه معادل دروغ مصلحت آميز باشد مانند (( الكذب ذوالمصلحة )) تا جايى كه نگارنده كاويده نيافته است .
بارى ، اين تعبير به سرعت جاى خود را در ميان منابع و متون اخلاقى يافت و بر زبان مردم جارى شد و به صورت (( مثل سائر )) در آمد.(151)
اين دروغ مصلحت آميز نقض و ابرام بسيارى شده است . گروهى آن را مايه تباهى اخلاق و سعدى را معلم بى اخلاقى دانسته اند و گروهى به دفاع از او برخاسته و او را مروج انسانيت و حامى محرومان به شمار آورده اند. دامنه اين مناقشات به محافل علمى هم كشيده شد و مرحوم مطهرى به شدت از ديدگاه سعدى در اين باب حمايت كرد.
در اين فصل ديدگاهاى گوناگون را در باب دروغ مصلحت آميز بررسى مى كنيم گفتنى است كه در اين جا مقصود دفاع از شخصى به نام سعدى يا نقد او نيست ، هم چنين كارى به جنبه ادبى اين شخصيت نداريم ، اما مناقشات مربوط به مسئله دروغ مصلحت آميز در مجموع يكى از بهترين نمونه هاى كوشش براى تحرير و تبيين دروغ هاى مجاز است و نشان مى دهد كه در اين زمينه چقدر پيشرفت شده است و چه مشكلاتى هم چنان وجود دارد، از اين رو ناگزير قبل از پرداختن به آن استثناها ببينيم موافقان و مخالفان سعدى در اين اين باب چه مى گويند.
غرب و سعدى
ادوارد براون در تاريخ ادبيات ايران چون به سعدى مى رسد و آثارش را از جنبه اخلاقى مى كاود، چنين مى گويد: (( اگر سعدى در اصل به عنوان شاعر اخلاق توصيف شده (هم چنان كه غالبا هست ) بايد به خاطر آورد كه اين نظر درباره كسى صادق است كه اخلاقياتش مغاير با نظرياتى است كه عموما در اروپاى غربى اظهار شده است .(152) ))
نتيجه اخلاقى نخستين داستان گلستان اين است : (( دروغى مصلحت آميز به كه راستى فتنه انگيز.(153) ))
آن گاه براون نتايج اخلاقى يكايك حكايت ها را بر مى شمارد و درباره داستان مظلومى كه به انتظار فرصت براى انتقام گرفتن از ظالم نشسته بود مى گويد: (( حكايت زير به راستى چقدر معقول (154) و چقدر غير اخلاقى است : مردم آزارى را حكايت كنند.(155) ))
اين اظهارات ، موجى از مناقشات برانگيخت به گفته مرحوم شهيد مطهرى پس از اشغال هند، اجازه تدريس آثار سعدى را در مدارس ‍ ندادند و گفتند كه او بد آموزى كرده و دروغ مصلحت آميز را بهتر از راست فتنه انگيز دانسته است ، به همين دليل خواندن آثارش در بچه ها تاثير بدى مى گذارد و از همان آغاز صفت راست گويى را در آنان سست مى كند، البته اين ظاهر قضيه بوده و مسئله ديگرى در ميان بود كه بدان تصريح نمى كردند.(156)
هانرى ماسه در اين باب تندتر مى رود و اخلاقيات سعدى را با ماكياولى مى سنجد و مى گويد به نظر سعدى : (( براى كام يابى در تفرقه انگيزى هر وسيله اى خوب است ؛ حتى دروغ كه چون مصلحت آميز باشد، به از راست فتنه انگيز است با شنيدن اين سخن ماكياول فراياد مى آيد.(157) )) او در جاى ديگر اخلاقيات سعدى را با اخلاق مسيحى مقايسه مى كند و نتيجه مى گيرد: (( در حالى كه مسيحيت دروغ را حتى اگر از براى جلوگيرى از بدى هم باشد ممنوع مى سازد سعدى ترديدى به خود راه نمى دهد كه بگويد: دروغى مصلحت آميز، به كه راستى فتنه انگيز.(158) ))
اقتراح آينده
مجله آينده ، در هفتاد و اندى سال پيش (1304 ش ) طى اقتراحى درباره دروغ مصلحت آميز صاحب نظران را به بحث در اين باب فراخواند به اين اقتراح چهار تن پاسخ دادند: آقايان على دشتى ، اعتصام زاده ، درگاهى ، خاندانى ، كرمانى و نثرى . انتظار مى رفت كه در اين مقالات اين مسائل تجزيه و تحليل شود: دليل اخلاقى برترى دروغ مصلحت آميز بر راست فتنه انگيز مفهوم دروغ مصلحت آميز و مصاديق آن . حال يكايك اين پاسخ ‌ها را برمى رسيم تا ببينيم عملا چه رخ داد.
نظر دشتى
نخستين كسى كه به اين اقتراح پاسخ داد، على دشتى بود كه دستى در علوم دينى و ادبيات عرب و فارسى داشت . پاسخ او با عنوان دروغ مصلحت آميز در چهار صفحه اين مجله به چاپ رسيد.(159) چكيده نظر وى در اين باب از اين قرار است :
تمام دروغ هايى كه در دنيا گفته مى شود، به نوعى مصلحت آميز است ؛ يعنى هر دروغى نفع و خيرى دارد. جمله (( دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه انگيز )) بيش از فجايع چنگيز و تيمور، ملت ايران را دچار انحطاط اخلاقى كرده است . هيچ دروغى مصلحت آميز نيست و اساسا دروغ خود، شر مى باشد و اگر بخواهيم شرى را با آن دفع كنيم ، دفع فاسد به فاسد مى شود. نتيجه آموزه زرتشت كه دروغ را مطلقا جايز نمى دانست ، از ايرانيان ملتى دلير و جهان گير ساخت ؛ حال آن كه بر اثر رواج دروغ مصلحت آميز، اين ملت دچار ذلت و فتور و خوارى شده است . گفتار سعدى گوياى آن است كه در زمان خودش اين نكته پذيرفته شده بوده و دروغ رواج داشته است و او خواسته نوعى از انواع دروغ را موجه جلوه دهد.
قانون براى اين كه موفق شود، بايد استثناناپذير باشد. اگر رخنه اى در قانون ايجاد شود، زمينه براى نابودى آن فراهم مى گردد، از اين رو هرگز نبايد دروغ گفت . اگر اين قاعده اخلاقى را به صورت استثناناپذير قبول كرديم ، اگر هم جايى به ضرورت عقل يا ضعف نفس دروغى گفتيم ، به آن افتخار نخواهيم كرد و بر آن اصرار نخواهيم داشت .
بدين ترتيب دشتى مستقيما در برابر اين جمله مى ايستد و آن را به هيچ وجه نمى پذيرد. وى قول مى دهد كه دنباله نظراتش را در شماره بعد مجله به چاپ برساند، اما اين كار را نمى كند، البته بعدها دشتى در كتاب قلمرو سعدى مجددا به اين مسئله مى پردازد و به صورتى گذرا مى گويد: اعمال افراد جامعه از اين لحاظ كه به حقوق سايرين زيان كار است ، بد و از اين حيث كه براى سايرين سودمند است ، خوب مى شود، البته عمل واحد از لحاظ مصدر آن و هم چنين مسببات آن ممكن است بهتر و بدتر شود؛ يعنى كار خوبى اگر از شخص بدى سر زند يا موجب صدور آن نيت بد باشد، از خوبى آن كاسته مى شود ولى هيچ وقت خوبى از آن سلب نمى شود. چنان كه كار ناشايسته و قبيحى اگر از شخص شريفى سر زند و غفلت و اشتباه يا موجبات معقول و خوبى باعث ارتكاب آن شده باشد، از درجه قبح آن مى كاهد. دروغ بد است ، ولى سعدى همين عمل مذموم در تمام شرايع آسمانى و زمينى را به از راست فتنه انگيز مى گويد.(160)
دشتى در اين كتاب بارها تصريح مى كند كه گلستان : (( داراى يك روش ‍ فكرى معينى نيست زيرا در اين كتاب به طور مشوش و بدون پيروى از اصول مشخص و مسلمى مطالب ريخته شده است .(161) )) وى بر آن است كه هر چند: (( سعدى در نگارش گلستان باعث اخلاقى داشته است (162) )) اما نمى توان از اين مطلب نتيجه گرفت كه همه آن چه كه در آن آمده است اخلاقى است ، چرا كه در بسيارى از موارد: (( منظور، تدوين محفوظات و مسموعات و مشاهدات نويسنده است .(163) )) از اين رو به نظر ايشان گاه : (( متناقضات و حتى گاهى مطالب مخالف اخلاق و مباين مصالح اجتماعى و حتى منحرف از روش و نيت خود سعدى در آن به چشم مى خورد.(164) ))
بارى ، نظر دشتى آن است كه دروغ مطلقا بد است ؛ حتى نوع مصلحت آميز آن .
نظر درگاهى
درگاهى خاندانى كرمانى ،(165) مقاله اى با عنوان دروغ مصلحت آميز نوشت كه در نُه صفحه اين مجله به چاپ رسيد.(166) او در اين مقاله به جاى اين كه مستقيما از دروغ مصلحت آميز بحث كند، پس از مقدمات مفصلى به اصل دروغ پرداخت و اين كه اين پديده ، ريشه در حكومت استبدادى و خودكامه دارد. بدين ترتيب از نظرگاهى جامعه شناختى به آسيب شناسى دروغ پرداخت . چكيده نظر وى از اين قرار است :
دروغ ، بزرگ ترين عامل انحطاط اجتماعى و مروج فساد اخلاق و مايه بى اعتمادى و شيوع تزوير و نفاق مى باشد، از اين رو ساحت سعدى منزه از آن است كه دروغ را تجويز كند. براى توضيح بايد گفت كه دروغ چند نوع است : گاه از سر ترس ، زمانى به خاطر طمع و گاه براى نجات جان بى گناهى است . گاه نيز دروغ اختيارى و زمانى اضطرارى است .
در صدر اسلام به دليل آزادى عمومى ، كم تر كسى نيازمند دروغ گفتن بود، اما بعدها ورق برگشت و استبداد موجب ترويج دروغ شد. در جايى كه آزادى مشروع وجود نداشته باشد، مردم براى احقاق حق خود ناگزير به دروغ روى مى آورند. هر ملتى كه حكومت فاضله داشته باشد، طبعا راست گو و درست كردار مى شود مقصود سعدى نهى از خبرچينى است ، نه تجويز دروغ گويى . سعدى در اين جمله قاعده وضع نكرده ، بلكه از طريق استقراى موارد رايج در ميان عقلا، اين قانون را تدوين كرده است . به عبارت ديگر مبدع و بنيادگذار آن نيست استخراج كننده آن است پس ‍ از راه گسترش دانش ، مى توان ريشه دروغ را سوزاند. درگاهى نيز، به هيچ يك از انتظاراتى كه از خواندن چنين مقاله اى مى رفت پاسخ نداد و روشن نساخت كه دروغ مصلحت آميز، از چه مقوله اى است .
نظر اعتصام زاده
اعتصام زاده (كه نام كوچكشان دانسته نيست ) نيز با مقاله اى تحت عنوان دروغ از لحاظ علمى طى چهار صفحه به اين اقتراح پاسخ داد.(167) ايشان به دفاع از سعدى پرداخت و پس از مقدمه اى كه در آن به ظاهر دروغ را از نظر علمى كاويده بود، دروغ مصلحت آميز را در يك مورد كه بعد دو مورد و سرانجام سه مورد شد مجاز دانست چكيده نظر ايشان از اين قرار است :
افراد خردسال ميل بيش ترى به دروغ گويى ندارند، تا بزرگ سالان . دروغ گويى نتيجه ضعف عقل است . طفل بيش تر از پيرمرد، زن بيشتر از مرد، بى سواد بيشتر از عالم كاتوليك بيشتر از پروتستان و نژاد لاتين و چينى بيش تر از نژاد آنگلوساكسون دروغ مى گويند. دروغ گويى نوعى مرض حافظه است و يكى از تظاهرات مرض موسوم به نوراستنى مى باشد. هيج يك از امراض روحى به اندازه مرض دروغ گويى براى جامعه مضر نيست . راست گويى علامت زندگى و اقتدار، و دروغ گويى نشانه ضعف قوا و انحطاط روحى است .
در مورد دروغ هاى مجاز نيز بد نيست عين گفته هاى ايشان را بخوانيم : بلى ، نگارنده دروغ را در يك موقع - فقط در يك موقع - جايز بلكه لازم مى داند و آن عبارت است از موقعى كه يك نفر اسير جنگى در موقع استنطاق راجع به وضع نظامى مملكت خودش اطلاعات دروغى اختراع مى كند.
در يك مورد ديگر دروغ نه تنها جايز و لازم است ، بلكه آن دروغ ، مقدس ترين دروغ ها است . آن در وقتى است كه پسرى براى نجات دادن پدر خود از چوبه دار با وجود اين كه مى داند پدرش جانى و مستحق اعدام است با يك حس فداكارى قابل تقديسى ، در حضور محكمه اقرار مى كند كه اين جنايت را خود او مرتكب شده است .
به عقيده نگارنده ، غير از اين دو مورد (يعنى به استثناى موقعى كه انسان مى خواهد خود را فداى پدر و مادر يا يك دوست گرامى بنمايد يا وطن و هم وطنان خود را از يك خطر بزرگى نجات بدهد) دروغ گفتن به هيچ وجه جايز نيست .(168)
بارى استثناى اعتصام زاده ، به يك مورد منحصر نمى شود و يادآور اين بيت است :

عهد كردم كه دگر مى نخورم در همه عمر   به جز امشب و فردا شب و شب هاى دگر

به هر حال نكته حساس اين استثنا آن است كه اگر فرزندى با علم به اين كه پدرش جنايت كار و مستحق اعدام است . صرفا از سر محبت و عشق و فرزندى به دروغ خود را قاتل معرفى كند و پدر خود را از مرگ نجات دهد، نه تنها فعلى اخلاقى انجام داده است ، بلكه دروغش مقدس ترين دروغ ها است غافل از اين كه اين دروغ ، مفسده آميزترين دروغ و موجب لغو فلسفه مجازات و گريختن مجرم از دست عدالت مى شود.
سخن كوتاه ، اين توضيحات نيز گرهى از كار فروبسته دروغ مصلحت آميز نگشود.
نظر نثرى
نثرى هم بدون اشاره به نام كوچك خود طى سه صفحه تحت عنوان دروغ مصلحت آميز به اين اقتراح پاسخ داد.(169) حاصل سخن وى توجيه گفتار سعدى بود و اين كه مقصود سعدى بيان قبح راست فتنه انگيز است ، نه تجويز دروغ مصلحت آميز. چكيده نظر ايشان در اين مقاله به اين شرح است :
سعدى به زبان قوم سخن مى گويد. ما هنگامى كه بخواهيم بدى چيزى را به صورت مبالغه آميز بيان كنيم ، آن را با بد ديگرى مى سنجيم و آن را بر اين ترجيح مى دهيم ؛ براى مثال هنگامى كه مى خواهيم بدى اعتياد به مواد مخدر را بيان كنيم ، مى گوييم مردن بهتر از معتاد شدن است . در اين جا مقصود اين نيست كه مردن خوب است ، بلكه بيان پستى بيش از حد اعتياد مى باشد. سعدى نيز مى خواسته اطرافيان حكام را از خبرچينى باز دارد، از اين رو اين جمله را بيان مى كند؛ پس مقصود سعدى آن است كه راست فتنه انگيز چنان بد مى باشد كه دروغ مصلحت آميز - هر چند خودش نيز بد است - از آن بهتر است . به تعبير ديگر راست فتنه انگيز بدتر از دروغ مصلحت آميز است ؛ گرچه هر دو بد مى باشند. مانند اين تعبير را در شعر حافظ مى بينيم كه مى گويد:

فقيه مدرسه دى مست بود و فتوا داد   كه مى حرام ، ولى به ز مال اوقاف است

بدين ترتيب از نظر نثرى اساسا گفته سعدى ناظر به دروغ مصلحت آميز نيست و فقط بر نفى راست فتنه انگيز متمركز مى باشد.
پاسخ به اقتراح در همين حد متوقف ماند و ديگر ادامه نيافت البته گاه به گاه در جايى اين مسئله مجددا مطرح مى شد و كسانى به اظهار نظر مى پرداختند؛ براى مثال غلام رضا كيان پور در مقاله اى با عنوان (( دروغ مصلحت آميز: تحشيه اى بر عبارت افصح المتكلمين )) (170) مجددا به دفاع از سعدى پرداخت و اظهار داشت كه يكى از ويژگى هاى اسلام ، اصل ترجيح اهم بر مهم است . طبق اين اصل و به استناد روايات متعددى كه داريم ، در مواردى دروغ گفتن اشكال ندارد و حتى مى توان براى آن سوگند خورد، بنابراين در موارد زير دروغ گفتن مجاز است :
الف ) براى تغيير عنوان زكات به هديه : به آدم فقير داراى عزت نفس ‍ مى توان زكات داد، اما به دروغ گفت كه اين هديه است ؛
ب ) به افراد تحت كفالت ؛
ج ) به دشمن ، هنگام جنگ ؛
د) براى اصلاح ذات البين داستان سعدى نيز ناظر به اين مورد است و دروغ مصلحت آميز قطعا مجاز و اخلاقى مى باشد.
مرحوم احمد بهمنيار نيز در داستان نامه خود، هنگام نقل ضرب المثل دروغ مصلحت آميز، به از راست فتنه انگيز كه به صورت مثل سائر در آمده است در پانوشت كتاب ، اين گونه به مخالفان سعدى تعريض مى زند: (( از سخنان سعدى است كه در اطراف آن بحث ها شده . بى مايگانى كه اعتراض بر بزرگان پيشينه را مايه شهرت خود قرار مى دهند، براى اين فلسفه اخلاقى كه شيخ از سخن حكماى ديگر نقل كرده است انتقادات نموده به شيخ بزرگوار جسارت ها كرده و مى كند (كذا).(171) وى مقاله اى نيز در دفاع از سعدى و به گفته مرحوم يوسفى در نقد دشتى (172) با عنوان بر حكمت سعدى نتوان خرده گرفتن در سال 1316 در مجله تعليم و تربيت به چاپ مى رساند. او در اين مقاله بى آن كه به تحليل مفهوم و مفاد دروغ مصلحت آميز بپردازد، مدعى مى شود: (( اين جمله حكيمانه ... مشتمل بر دستور اخلاقى بسيار مهمى است كه براى جلوگيرى از عادت زشت دروغ گويى وضع شده و اگر اين قاعده اخلاقى با حدودى كه دانشمندان بزرگ ، از قبيل امام محمد غزالى بر آن مقرر داشته اند در كار نباشد، پرهيز از دروغ گفتن نزديك به محال و وجود كسانى كه هيچ گاه دروغ نگفته باشند كم تر از گوگرد احمر، بلكه در حكم سيمرغ و كيميا خواهد بود...
حاصل سخن آن كه سعدى نه تنها استاد سخن بلكه حكيمى بزرگ وار و دانشمندى عالى قدر است .... تعليمات ادبى و اجتماعى او عموما از روى بصيرت و خبرت كامل بوده و خرده گرفتن بر اين گونه تعليمات ، شاءن كسى است كه در دانش نظير او باشد و آن كس كه نيست صاحب اين پايه از علوم ، پاى از گليم خويش فروتر كشد چرا؟(173) )) در حقيقت مرحوم بهمنيار به جاى تبيين نظرگاه سعدى صرفا از وى دفاع مى كند و او را نقد ناپدير مى نماياند.
مرحوم زرين كوب نيز بى آن كه مشخصا به اين داستان بپردازد، از سعدى و ديدگاه او دفاع مى كرد. از نظر او، گلستان در مقام توصيف جهان با همه زيبايى ها و زشتى هاى آن است ؛ حال آن كه جهان آرمانى سعدى را بايد در بوستان ديد: (( سعدى در گلستان دنيا را چنان كه هست تصوير مى كند. با زشتى ها و زيبايى هايش و با تضادها و ناهموارى هايى كه در آن هست . در بوستان و هم چنين در قصايد تحقيقى و بعضى رسالات تعليمى دنيا را بدان گونه كه بايد باشد، به تصوير مى كشد.(174) )) از نظر ايشان انتقاد كسانى مانند ادوارد براون ناشى از بى توجهى به اين حقيقت است : (( منتقدى مانند ادوارد براون كه بر بعضى از اين گونه تضادها در كلام شيخ انگشت نهاده است ، تفاوت اين دو مرحله از جهان نگرى را در طرز تقرير وى درنيافته است .(175) )) در جاى ديگرى باز بر اين نكته تاكيد مى كند و به اختصار به عيب جويان پاسخ مى دهد: (( گلستان سعدى براى خودش دنيايى است ... سعدى در اين كتاب انسان را با دنياى او و با همه معايب و محاسن و با تمام تضادها و تناقض هايى كه در وجود او هست تصوير مى كند... در دنياى گلستان زيبايى در كنار زشتى و اندوه در پهلوى شادى است و تناقض هايى هم كه عيب جويان در آن يافته اند تناقض هايى است كه در كار دنياست . سعدى چنين دنيايى را كه پر از تناقض و تضاد و سرشار از شگفتى و زشتى است ، در گلستان خويش توصيف مى كند و گناه اين تناقض ها و زشتى ها هم بر او نيست ، بر خود دنياست .(176) ))
شهيد مطهرى نيز به اين مسئله مى پردازد و در عين دفاع از سعدى از او به عنوان (( افتخار ايران (177) )) نام مى برد.
ايشان با طرح گفته سعدى درباره صحت آن مى پرسد و خود مى گويد: (( فرق است ميان دروغ مصلحت آميز و دروغ منفعت خيز خيلى افراد دروغ منفعت خيز را با دروغ مصلحت آميز اشتباه مى كنند يا مى خواهند اشتباه كنند. دروغ مصلحت آميز، يعنى دروغى كه فلسفه خودش را از دست داده و فلسفه راستى را پيدا كرده است ؛ يعنى دروغى كه با آن انسان حقيقتى را نجات مى دهد.(178) ))
بدين ترتيب ايشان دروغ مصلحت آميز را تاييد مى كند و مى گويد: (( مصلحت و حقيقت دو برادر هستند كه از يكديگر جدا نمى شوند. مصلحت ، يعنى رعايت حقيقت را كردن ، نه رعايت سود خود را كردن ، كه اين منفعت است .(179) ))
آن گاه ايشان از نوعى دروغ گويى كه مايه نجات جان انسان مى شود دفاع مى كند و اظهار مى دارد؛ در فقه اسلام هم غيبت و دروغ هر كدام موارد استثنايى دارند و حق هم اين است .(180)
مترجم كتاب تاريخ ادبيات نيز، درباره اظهار نظر براون و در دفاع از سعدى ، تعليقاتى به كتاب افزوده و نكاتى ذكر كرده است ، از نظر او آثار سعدى برگرفته از واقعيت هاى روزمره زندگى زمان اوست از اين رو بايد با همان واقعيت ها سنجيده شود. از وجود تناقض هم نبايد شگفت زده شد، چون كه تناقض در ذات واقعيت است و تنها در عالم خيال مى توان آن را نديده گرفت .
به گفته صدرى افشار: (( كيست كه نپذيرد كه هر خوبى و نيكى ممكن است در موقعيتى بد و زيان آور باشد، خاصه با معيارهاى يك سوداگر واقع بين ؟ از سوى ديگر هر عيبى نيز، گاه در شرايطى ممكن است مورد چشم پوشى قرار گيرد راستى و راست گويى خصلت نيكى است ، ولى افراط در آن چه مصايبى كه به بار نمى آورد!(181) ))