بحر المعارف جلد اول

عالم ربانى و عارف صمدانى مولى عبدالصمد همدانى
تحقيق و ترجمه: حسين‌ استادولى

- ۴۶ -


از امام قائم عليه السلام درباره كسانى كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دين برگشتند پرسش شد فرمود: ((داستان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به تاجرى ماند كه بر در شهرى فورد آمده و در نظر دارد كه اكنون به شهرى وارد مى شود كه فلان سلطان بنا نموده و داراى آب و هواى خوش و خرمى و وسعت و فراخى زندگانى چنين و چنان است به گونه كه مانند آن در دنيا وجود ندارد، و گروهى نيز هب دنبال او به راه مى افتند تا آن فراخى و خرمى را ببينند، ولى تاجر در راه بميرد و آن پيروان پشيمان گشته گويند: گفتار اين تاجر از افسانه هاى پيشينيان است ، چه كسى از آن شهر آمده ؟ كى آن را ديده ؟ و سپس به شهر نخست خود بازگردند. اين تاجر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و شهرى كه از آن خبر داده بهشت است ، پس چون آن حضرت از دنيا رحلت فرمود آن گروه از پيروى او پشيمان شده و به عالم شرك گذشته خود باز گشتند، دليل راستى اين مطلب چيزهايى است كه در گذشته از خلفاى ثلاثه و پيروان كافرشان چون معاويه و پسرش يزيد و عبدالملك مروان و ديگران نقل كرديم .

و نقل العامة العمياء عَن مولانا اميرالمؤ منين عليه السلام اءِنَّهُ قَالَ عليه السلام : ((من لم يقل انى رابع الخلفاء فعليه لعنة الله)).

فالجواب : صدق مولانا على عليه السلام ، فَاءِن الخلفاء اربعة اولهم آدم عليه السلام ، قَالَ الله فيه : انى جاعل فِى الارض خليفة ،(1108)، و ثانيهم هارون ، قَالَ سبحانه : و قَالَ موسى لاخيه هارون الخلفنى .(1109) و ثالثهم داود عليه السلام ، قَالَ تعالى شانه : يا داود انا جعلناك خليفة فِى الارض .(1110) و رابعهم على عليه السلام ، قَالَ الله فيه : وعد الله اَلَّذِى نَ آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فِى الارض - الآية فِى سورة النور.(1111)

سنيان كوردل از مولايمان اميرمؤ منان عليه السلام روايت كرده اند كه :

((هر كس نگويد كه من چهارمين خليفه ام ، لعنت خدا بر او باد)).

پاسخ اين است كه : آرى مولايمان على عليه السلام درست فرموده ، زيرا خلفاء چهار نفرند: اول آدم ، كه خداوند درباره اش ‍ فرموده : ((من مى خواهم در زمين خليفه اى قرار دهم)).

دوم هارون ، كه خداوند فرموده : ((و آن گاه كه موسى به برادرش ‍ هارون فرمود: جانشين من باش)).

سوم داود، كه خداوند فرموده : ((اى داود، ما تو را در زمين خليفه قرار داديم)).

چهارم على عليه السلام ، كه خداوند درباره اش فرمود: ((خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و عمل صالح كرده اند وعده فرموده كه همانا آنانرا در زمين خليفه گرداند...))

و اءنْ قيل اءِنَّكَ ذكرت اءَن المخالفين ذكروا فِى على عليه السلام ثلاثة و ثلاثين الف منقبة ، فكيف يتصور فيهم العناد؟

فالجواب : اءنّ التوراة ذكر محمدا صلى الله عليه و آله و سلم فِى اربعمائة موضع ، و قَالَ تعالى : فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثُمَّ يَقوُلوُن هَذَا من عند الله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون .(1112)

و قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم : ليس القرآن بالقراءة ، و لَا العلم بالرواية ، اءِنَّمَا القرآن بالهداية ، و العلم بالدراية .(1113)

فسخرهم الله لله للرواية ، و لم يوفق العمل لهم ، فاراد الله اءَنْ يظهر الحجة على لسان العدو.

اگر گفته شود: تو گفتى كه مخالفان درباره على عليه السلام سى و سه هزار منقبت ياد كرده اند، پس چگونه تصور مى رود كه با حضرتش عناد ورزند؟

پاسخ آن است كه : تورات در چهار صد مورد محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ياد كرده و [با اين حال يهود نسبت به او انكار ورزيدند، چناءِنَّكَه] خداوند فرموده : ((پس واى بر كسانى كه كتاب را با دست خود مى نويسند، سپس مى گويند اين از سوى خداست ، تا بدينوسيله بهايى اندك به دست آورند، پس واى بر آنان از آن چه دستهاى آنها نوشته ، و واى بر آنان از آن چه كسب مى كنند)).

و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده : ((دانستن قرآن به خواندن ، و علم به نقل و روايت نيست ، بلكه دانستن قرآن به هدايت يافتن بدان است ، و علم به شناختن و فهميدن محتواى آن))، از اين رو خداوند آنان را به نقل و روايت موفق نموده ولى توفيق عمل به ايشان عنايت نفرموده ، و خداوند خواسته است كه بدين سبب حجت [حق] را بر زبان دشمن آشكار سازد.

فصل [45]: [علامات ظهور قائم عليه السلام]

و اعلم اءِنَّهُ فِى كتاب ((الصراط المستقيم)) لمحمد بن على البحرانى قَالَ:

((وردت الروايات بخروج السفيانى ، و قتل الحسنى ، و اختلاف بنى العباس ، و كسوف الشمس فِى نصف رمضان ، و القمر فِى آخره ، و خسف بالمشرق و المغرب و البيداء، و ركود الشمس من الزوال الى العصر، و طلوعها من المغرب ، و قتل نفس زكية بظهر الكوفة ، و رجل هاشمى بين الركن و المقام ، و اقبال رايات سود من خراسان ، و خروج اليمانى و المغربى ، و نزول ارتك الجزيزة ، و الروم الرملة ، و طلوع نجم بالمشرق يضى ء كالقمر ثُمَّ يتقوس ، و نار تظهر بالمشرق و تبقى [اياما].(1114)

بدان كه در كتاب ((صراط مستقيم)) محمد بن على بحرانى گويد: ((رواياتى در مورد خروج سفيانى ، كشته شدن حسنى ، اختلاف بنى عباس با يكديگر، گرفتگى خورشيد در نيمه ماه رمضان ، گرفتگى ماه در آخر آن ماه ، فرو رفتن لشگرى در مشرق و مغرب و بيداء، ركود خورشيد از هنگام ظهر تا وقت عصر، طلوع خورشيد از مغرب ، كشتن يك انسان پاك در پشت كوفه ، كشتن يك مرد هاشمى ميان ركن و مقام ، روآوردن پرچمهاى سياه از خراسان ، خروج يمانى و مغربى ، وارد شدن ترك به جزيره ، و روم به رمله ، طلوع ستاره اى در مشرق كه چون ماه مى درخشد سپس ‍ به صورت كمان در مى آيد، و آتشى كه در مشرق پيدا مى شود و [چند روز] باقى مى ماند، رسيده است .))

و اسند الى عبدالله بن عمر قول النَّبِى صلى الله عليه و آله و سلم : لَا تقوم الساعة حتّى يخرج المهدى ، و لَا يخرج حتّى يخرج ستون كذبا كلهم يَقوُل انى نبى .

از عبدالله بن عمر روايت است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده : قيامت برپا نمى شود تا مهدى خروج كند، و مهدى خروج نمى كند تا اين كه شصت نفر مدعى دروغين نبوت خروج كنند.

و اسند الى ابى جعفر عليه السلام : اءنّ من المحتوم خروج السفيانى ، و طلوع الشمس من المغرب ، و اختلاف بنى العباس ، و قتل النفس الزكية ، و خروج القائم ، و النداء من السماء اول النهار: ((الحق مع على و شيعته)) و فِى آخره ينادى ابليس : ((الحق مع عثمان و شيعته))، فعند ذَلِكَ يرتاب المبطلون .

و از امام باقر عليه السلام روايت است كه : از وقايع حتمى است : خروج سفيانى ، طلوع خورشيد از مغرب ، اختلاف بنى عباس در ميان خود، كشتن يك انسان پاك ، خروج قائم ، نداى آسمانى در اول روز كه ((حق با على و شيعيان اوست))، و در پايان همان روز ابليس ندا كند كه : ((حق با عثمان و شيعيان اوست)) و اينجاست كه اهل باطل به شك و ترديد مى افتند.

و اسند الى على عليه السلام : بين يدى القائم موت احمر هو السيف ، و ابيض هو الطاعون ، و جراد فِى حينه و غير حينه .

و از على عليه السلام روايت است كه : نزديك قيام قائم مرگ سرخ يعنى شمشير، و مرگ سفيد يعنى طاعون ، و هجوم ملخ در موسم خود و در غير موسم خود خواهد بود.

و اسند الى جابر الجعفى : الزم الارض و لَا تحرك يدا حتّى ترى اختلاف بنى العباس ، و مناد من السماء، و خسف الجاثية من الشام ، و نزول الترك الجزيرة ، و الروم الرملة ، و اختلاف كثير، و يخرب الشام بثلاث رايات : الاصهب و الابقع و السفيانى .

و از جابر جعفِى روايت است كه [امام باقر عليه السلام فرمود:] زمينگير باش و دستى حركت مده (كنايه از آن كه قيام و انقلاب مكن) تا اختلاف بنى عباس را در ميان خود، صداى منادى از آسمان ، فرو رفتن سرزمين جابيه در شام ، وارد شدن ترك در جزيره ، و روم در رمله ، اختلاف هاى بسيار، خراب شدن شام به وسيله بلند شدن سه پرچم اصهب (سرخ و سفيد) و ابقع (رنگارنگ) و پرچم سفيانى را مشاهده كنى .

و اسند الى ابى جعفر عليه السلام فِى قَوْله تعالى : اءنْ نشاء ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين ،(1115) قَالَ ابوبصير: قُلْتُ: من هم ؟ قَالَ: بنوامية و شيعتهم . قُلْتُ: و ما الاية ؟ قَالَ: ركود الشمس من الزوال الى العصر، و خروج يد و رجل و وجه يخرج من عين الشمس يعرف بحسبه و نسبه ، و ذَلِكَ فِى زمان السفيانى ، عندها يَكوُن بواره و بوار قومه .

و در تفسير اين آيه : ((اگر بخواهيم نشانه اى از آسمان بر آنان فرو مى فرستيم ، پس گردنهايشان در برابر آن خاضع مى گردد)) روايت است كه ابوبصير گويد: ((به امام باقر عليه السلام گفتم : مراد كيانند؟ فرمود: بنى اميه و پيروانشان .

گفتم : آن نشانه چيست ؟ فرمود: ركود خورشيد از هنگام ظهر تا وقت عصر، و پيدا شدن دست و پا و صورتى از چشمه خورشيد كه با حسب و نسب شناخته مى شود، و اين در زمان سفيانى است ، و آن گاه است كه سفيانى و قومش به هلاكت خواهند رسيد.

و اسند الى ابى جعفر عليه السلام : ليس بين قيام القائم و النفس ‍ الزكية اكثر من خمس عشرة ليلة .

و از امام باقر عليه السلام روايت است كه : ميان قيام قائم و [كشته شدن] نفس زكيه بيش از پانزده شب فاصله نيست .

و اسند الى الصادق عليه السلام : اءِذَا هدم حايط مسجد الكوفة مما يلى دار عبدالله بن مسعود زال ملك القوم ، و عند زواله خروج القائم .

و از امام صادق عليه السلام روايت است كه : هرگاه ديوار مسجد كوفه از سمتى كه خانه عبدالله بن مسعود قرار دارد، خراب شد حكومت اين گروه (بنى عباس) زوال مى پذيرد، و به هنگام زوال آن خروج قائم خواهد بود.

و اسند الى الصادق عليه السلام : خروج السفيانى و الخراسانى و اليمانى فِى يوم واحد، ليس فيهم اهدى من اليمانى [لانه] يدعوا الى الحق .

و از امام صادق عليه السلام روايت است كه : خروج سفيانى و خراسانى و يمانى در يك روز است ، و در ميان آن ها از يمانى هدايتمندتر نيست كه به سوى حق فرا مى خواند.

و اسند الى ابى الحسن عليه السلام : كانى برايات من مصر مقبلات خضر مصبغات حتّى تاءتى الشامات بتهدى الى ابن صاحب الوصيات .

و از حضرت ابوالحسن (امام رضا عليه السلام) روايت است كه : گويا مى بينم پرچم هاى سبز رنگينى كه از مصر پيش مى آيند تا آن كه به شامات وارد شوند و به پسر صاحب وصيت ها (مهدى عليه السلام) سپرده گردند (يا هدايت كنند).

و اسند الى الصادق عليه السلام : اءنّ لولد فلان عند مسجد كم - يعنى مسجد الكوفة - لوقعة فِى يوم عروبة يقتل فِيهَا اربعة آلاف بين باب الفيل و اصحاب الصابون ، فاياكم و هَذَا الطريق فاجتنبوه ، و احسنهم حالا من ياخذ فِى درب الانصار.

و از امام صادق عليه السلام روايت است كه : همانا نزديك مسجد شما - يعنى مسجد كوفه - براى فلانى در روز عروبه (روز جمعه) جنگ سختى در گيرد كه چهار هزار نفر ميان باب الفيل و اصحاب صابون در آن جنگ كشته شوند، پس از اين راه اجتناب كنيد، و نيكو حال ترين آن ها كسى است كه از درب انصار برود.

و اسند الى الصادق عليه السلام : سنة الفتح تنبثق افرات حتّى تدخل ازفة الكوفة .

و از امام صادق عليه السلام روايت است كه : در سال فتح نهر فرات طغيان كند تا به كوچه هاى كوفه سرازير گردد.

و اسند الى الصادق عليه السلام : تزجر النَّاس قبل قيام القائم عَن معاصيهم ، و تظهر فِى السماء حمرة ، و خسف ببغداد و البصرة ، و دماء تسفك بها، و خراب دورها، و فناء يقع فِى اهلها، و شمول اهل العراق خوف لَا يَكوُن لهم [تعه] قرار.(1116)

و نيز: پيش از قيام قائم مردم از گناه رانده شوند [به واسطه آتشى كه در آسمان مى بينند] و در آسمان سرخى اى پيدا شود، زمين بغداد و بصره دهان باز كند [و عده اى را به كام خود كشد] ، خون هايى در آن ريخته شود، خانه هايش خراب شود، در ميان اهل آن هلاكت و نابودى بيفتد، و همه اهل عراق را خوف و هراسى فرا بگيرد كه با آن قرارى برايشان نماند.

و عَن حذيفة و جابر: هبط جبرئيل على النَّبِى صلى الله عليه و آله و سلم و بشره بان القائم من ولده ، لَا يظهر حتّى يملك الكفار الانهر الخمسة : سيحون و جيحون و الفراتين و النيل ، فينصر الله تعالى اهل بيته على الضلال ، فلا ترفع لهم راية الى يَوْم الْقِيَامَةِ.

از حذيفه و جابر روايت است كه : جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرود آمد و او را مژده داد كه قائم از اولاد اوست ، ظهور نكند تا آن كه كفار پنج نهر سيحون و جيحون و فراتين (دجله و فرات) و نيل را صاحب شوند، پس خداى مساءله تعال خاندان او را بر گمرهان يارى دهد به طورى كه تا روز قيامت پرچمى از آن ها بلند نشود.

و سئل الصادق عليه السلام عَن ظهوره ، فَقَالَ: اءِذَا حكمت فِى الدولة الخصيان و النسوان ، و اخذت الامارة الشبان و الصبيان ، و خرب جامع الكوفة من العمران ، و انفقدت (1117) الجيران ، فذلك الوقت وقت زوال ملك بنى [عمى] العباس و ظهور قائمنا اهل البيت .

و از امام صادق عليه السلام درباره ظهور آن حضرت پرسش شد، فرمود:

آن گاه است كه خواجگان و زنان در دولت حكم رانند، امارت به دست جوانان و كودكان افتد، مسجد كوفه از آبادى ويران شود، همسايگان از دست بروند. هنگام زوال حكومت بنى عباس و ظهور قائم ما خاندان است .

و من كتاب عبدالله بن يقطر (بشار - م) رضيع الحسين عليه السلام : اءِذَا اراد اءَنْ يظهر [قائم] آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم بداء الحرب من صفر الى صفر، و ذَلِكَ اوان خروج المهدى عليه السلام .

از كتاب عبدالله بن يقطر برادر رضاعى امام حسين عليه السلام روايت است كه : آن گاه كه خداوند بخواهد [قائم] آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ظاهر سازد از ماه صفر تا ماه ديگر جنگ در گيرد، و اين در نزديكى هنگامه ظهور مهدى عليه السلام است .

قَالَ ابن عباس : يا اميرالمؤ منين ، ما اقرب الحوادث الدالة على ظهوره عليه السلام ؟ فدمعت عيناه و قَالَ: اءِذَا فتق بثق فِى الفرات فبلغ ازقة الكوفة ، فليتهياء شيعتنا للقاء (لظهور - خ) القائم عليه السلام .

ابن عباس گفت : اى اميرمؤ منان ، نزديكترين حوادثى كه نشانه ظهور قائم عليه السلام است كدام است ؟ اشك از چشمان حضرت سرازير شد، فرمود: آن گاه كه قسمتى از نهر فرات بشكافد، و به كوچه هاى كوفه سرازير شود، شيعيان ما خود را براى ديدار قائم عليه السلام آماده سازند.

و ايضا عَن عمار قَالَ: قُلْتُ للصادق عليه السلام : متى يقوم قائمكم ؟ قَالَ عليه السلام : عند هدم مدينة الاشعرى .

نيز از عمار روايت است كه : به امام صادق عليه السلام گفتم : قائم شما كى قيام مى كند؟

فرمود: هنگام خراب شدن شهر اشعرى .

و عَن على بن الحسين عليه السلام : اءِذَا ملاء نجفكم السيل و المطر، و ظهر اَلْنَّار فِى الحجار و المدر، و ملكت بغداد التتر، فتوقعوا ظهور القائم المنتظر.

و از امام سجاد عليه السلام روايت است كه : آن گاه كه سيل و باران نجف شما را پر كرد، و آتش در سنگ ها و شن ها پيدا شد، و تاتار بغداد را تصاحب كردند، منتظر ظهور قائم منتظر باشيد.

و من كتاب ((الشفاء)) عَن اميرالمؤ منين عليه السلام ، عَن رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : عشرة قبل الساعة لابد منها: السفيانى ، و الدجال ، و الدخان ، و الدابة ، و طلوع الشمس من مغربها، و نزول عيسى ، و خسف بالمشرق ، و خسف بالمغرب ، و نار تخرج من قعر عدن تسوق النَّاس الى المحشر.(1118)

در كتاب ((شفا)) از اميرالمؤ منين عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت است كه :

ده چيز حتما پيش از قيامت خواهد شد: سفيانى ، دجال ، دود، جنبده [زمين]، طلوع خورشيد از مغرب خود، فرود آمدن عيسى [از آسمان]، فرو رفتن عده اى در مشرق زمين ، و عده اى در مغرب زمين ، و بيرون آمدن آتشى در قعر عدن كه مردم را به سوى محشر مى راند.

و فِى اخبار عَن الائمة و عن القائم عليهم السلام : اءِنَّهُ سياءتى من يدعى المشاهدة ، الا من ادعى المشاهدة قبل خروج السفيانى و الصيحة فهو كذاب مفتر. و خروج اثنى عشر من آل ابى طالب كل منهم يدعى الامامة ، و يَكوُن دار مملكة القائم فِى الكوفة ، و يمطر اربع و عشرون مطرة يحيى الله بها الارض و يحيى الله بها الاموات بالرجعة (بالرجفة - خ) فيظهر الخصب فِى الدنيا، و يرفع الله الافات و العاقات عن الشيعة و اول ظهوره بمكة فِى نسة الوتر، و يبايعه المومنون ثلاث مائة و ثلاث عشر نفسا مومنة بين الركن و المقام عدد مجاهدى بدر، و اعمارهم دون الثمانين ، و يامر بحفر نهر من ظهر مشهد الحسين عليه السلام الى الغرى حتّى ينزل الماء الى النجف ، و بعمل فيها القناطير و الرحى ، و يبنى فِى ظهر الكوفة مسجدا له الف باب ، و يلد للرجل الف ذكر لا انثى فيهم ، لان ذلك زمان انقطاع النسل ، و يظهر كنوز الارض ، و يصير النَّاس ‍ اغنياء حتّى لا يبقى من ياخذ الصدقة .(1119 )

و در اخبار ائمه و از حضرت قائم عليهم السلام آمده است كه : به زودى عده اى كه مدعى ديدار مهدى عليه السلام اند خواهند آمد، آگاه باشيد، هر كس كه پيش از خروج سفيانى مدعى مشاهده شد دروغگو و افترا زننده است .(1120) و دوازده تن از آل ابى طالب كه هر كدام مدعى امامت اند خروج كنند. مركز حكومت قائم در كوفه است . بيست و چهار نوبت باران ببارد كه خداوند به سبب آن زمين را زنده كند و نيز مردگان را براى رجعت (با زلزله -خ) زنده گرداند، پس دنيا سرسبز گردد، خداوند آفات و امراض را از شيعيان ببرد. آغاز ظهور او در مكه است در سال فرد، و سيصد و سيزده تن از مؤ منان به تعداد مجاهدان بدر، ميان ركن و مقام با او بيعت كنند، عمرشان زير هشتاد سال است ، دستور دهد تا نهرى از پشت قبر حسين عليه السلام تا نجف حفر كنند تا آب به نجف سرازير گردد، پلها و سيلوها در آن بسازد، در پشت كوفه مسجدى بنا كند داراى هزار درب . يك مرد داراى هزار فرزند پسر شود و دخترى در ميان آن ها نباشد، چه آن زمان هنگام انقطاع نسل است . گنجهاى زمين ظاهر شود، و همه مردم بى نياز گردند به طورى كه كسى براى گرفتن صدقه باقى نماند.

و فِى ((تاويل الآيات)) فِى تفسير: اءنْ نشا نزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين ، عَن ابى عبدالله عليه السلام قَالَ: قَالَ اميرالمؤ منين عليه السلام انتظر الفرج فِى ثلاث ، قيل : و ما هى ؟ قَالَ: اختلاف اهل الشام بينهم ، و الراايت السود من خراسان ، و الفزعة فِى شهر رمضان . و قيل : ما الفزعة فِى شهر رمضان ؟ قَالَ: اما سمعتم قول الله عزّ وجل فِى القرآن : اءنْ نشاء ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين ؟ قَالَ: اءِنَّهُ يخرج الفتاة من خدرها، يستيقظ النائم ، و يفزع اليقظان .(1121)

در ((تاويل الآيات)) در تفسير آيه : ((اگر بخواهيم نشانه اى بر آنان فرو فرستيم ، پس گردنهايشان در برابر آن خاضع شود))

از امام صادق عليه السلام روايت است كه : ((اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: با ديدن سه چيز منتظر فرج باش . گفت : آن ها چيست ؟ فرمود: اختلاف اهل شام با يكديگر، آمدن پرچم هاى سياه از خراسان ، و هراسى در ماه رمضان .

عرض شد: هراس در ماه رمضان چيست ؟

فرمود: مگر اين آيه را نشنيده ايد كه : ((اگر بخواهيم ....))، آن صداى هراس انگيز دختران جوان را از سراپرده بيرون كشد، خواب را بيدار كند، و بيدار را به هراس افكند.

[باقى صفات معتبر در شيخ]

سيم : از صفاتى كه در شيخ معتبر است علم است . بايد اجتهادا يا تقليدا مسايلى كه او را ضرور است يا مريد را احتّى اج افتد بداند، و كامل آن است كه اجتهادا بداند. و داود عليه السلام از خلق عزلت اختيار نموده بود اوحى الله اليه : اخرج الى النَّاس و علمهم العلم ، فَاءِن ذَلِكَ افضل من الدنيا و ما فِيهَا.(1122) و تفصيل اين شرط سبق ذكر يافت .

چهارم : عقل است ، والعقول عبارة عَن مجموع علوم اءِذَا اجتمعت سميت عقلا. و قيل : سميت هَذِهِ العلوم عقلا لان العلوم المكتسبة تعتقل بها، و سميت الدية عقلا لانها تعقل الدماء عَن اءَنْ تسفك .

و عقل عبارت است از مجموع علومى كه چون جمع شود عقل ناميده مى شود. و گفته شده : اين علوم عقل ناميده شده زيرا علوم به دست آورده شده بدان واسطه بند شده و از تباهى حفظ مى گردد. و ديه نيز از اين جهت عقل گفته شده كه خون ها بدان واسطه از ريخته شدن مصون مى گردد.

پس بايد كه شيخ با عقل آخرت عقل معاش نيز داشته باشد تا در تربيت مريدان به كمال اقدام نمايد.

و فِى ((شرح نهج البلاغه)): اوحى الله الى داود عليه السلام : اءِذَا رايت عاقلا فكن له خادما.

در ((شرح نهج البلاغه)) آمده است كه : خداوند به داود عليه السلام وحى فرستاد كه : هرگاه عاقلى را ديد خادم او باش .

قَالَ بعض العلماء: قسم العقل بالف جزء، جزء للانبياء و المرسلين و الملائكة ، و تسعمائة و تسع و تسعون جزءا لمحمد صلى الله عليه و آله و سلم . و من الواحد اربع دوانق للعلماء، و دانق لعامة الرجال ، و نصف دانق للنساء، و نصف دانق لاهل القرى و الرساتيق .

يكى از علما فرمود: عقل به هزار جزء تقسيم شده است . يك جزء براى انبيا و مرسلين و فرشتگان است ، و نهصد و نود و نه جزء براى محمد صلى الله عليه و آله و سلم ؛ و از آن يج جزء چهار ششم از آن علما، و يك ششم از آن عامه مردان ، و نصب يك ششم از آن زنان ، و نصف يك ششم ديگر از آن روستاييان است .

قَالَ لقمان لابنه : كن عاقلا اخرس ، و لَا تكن جاهلا افصح ، و اعلم اءنّ لِكُلِّ شى ء علامة ، و علامة العاقل طول التفكر، و لزوم الصمت .(1123)

لقمان به پسرش فرمود: عاقل بى زبان باش ، و جاهل خوش زبان مباش ، و بدان كه هر چيزى را نشانه اى است ، و نشانه عقل انديشه طولانى و هميشه ساكت بودن است .

قَالَ حكيم : الادمى مجنون مقيد بقيد العقل ، فاءِذَا رفع العقل عاد الى الجنون .

حكيمى فرموده : آدمى ديوانه اى است كه به زنجير عقل بسته شده ، پس هرگاه عقل از او برداشته شود به حالت جنون باز مى گردد.

و قَالَ بعضهم : العالقل سروره فِى اذم احب اليه من المدح ، لان الذم فيه طهارة ، و المدح قلما يسلم منه الانسان .

يكى از حكما فرموده : شادى عاقل از نكوهش شدن براى او محبوبتر است از ستايش شدن ، چه نكوهش شدن موجب پاك شدن او مى شود، ولى كمتر انسانى است كه از آفات ستايش شدن سالم بماند.

و فِى ((العيون)) عَن الرضا عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : راءس العقل بعد الدين التودد الى النَّاس ، و اصطناع الخير الى كل بر و فاجر.(1124)

بيان : فيه اشارة الى قَوْله صلى الله عليه و آله و سلم : تخلقوا باخلاق الله ، لانه سبحان ذوالنعم و الاحسان الى اهل الخير و العصيان .

در ((عيون اخبار الرضا)) از حضرت رضا عليه السلام روايت است كه :

((رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سر عقل بعد از دين (ايمان) دوستى با مردم است ، و نيكى رساندن به هر كس ، نيكوكار باشد يا بدكار)).

بيان : در اين حديث اشاره ايست به فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه : ((خود را به اخلاق خداوند بياراييد)) چه خداى سبحان صاحب نعمت و احسان است به اهل خير و عصيان .

و فِى ((الكافى)) عَن ابى الحسن عليه السلام [عَن اميرالمؤ منين عليه السلام]:(1125) و ما تم عقل امرء حتّى يَكوُن فيه خصال شتى : الكفر و الشر منه مامونان ، و الرشد و الخير منه مامولان ، و فضل ماله مبذول ، و فضل قَوْله مكفوف ، و نصيبه من الدنيا القوت ، لَا يشبع من العلم دهره ، الذل احب اليه مع الله من العز مع غيره ، و يستقل كثير المعروف من نفسه ، و يرى النَّاس كلهم خيرا منه ، و اءِنَّهُ شرهم فِى نفسه ، و هو تمام الامر.

در ((كافى)) از امام كاظم عليه السلام روايت است كه [اميرالمومنين عليه السلام] فرموده است :

و عقل هيچ مردى كامل نيست تا اين كه چند خصلت در او باشد: