اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۲۶ -


تعريف سوءظن و حُسن ظن
هنگامى كه اين دو واژه در مورد مردم به كار مى رود مفهوم روشنى دارد؛ مفهوم سوءظن آن است كه هرگاه كارى از كسى سر زند كه قابل تفسير صحيح و نادرست باشد آن را به صورت نادرستى تفسير كنيم ، مثلا هنگامى كه مردى را با زن ناشناسى ببيند فكر كند آن زن نامحرم است و نيّت آنها ارتكاب اعمال خلاف مى باشد، در حالى كه حُسن ظن مى گويد بگو حتما محرم يا همسر او است . يا هنگامى كه شخصى اقدام به ساختن مسجد يا بناى خير ديگرى مى كند مقتضاى سوءظن آن است هدفش رياكارى يا اغفال مردم است ، در حالى كه حُسن ظن مى گويد اين عمل را با انگيزه الهى و نيّت خيرخواهانه انجام داده است .
از اينجا روشن مى شود كه دائره حُسن ظن و سوءظن بسيار وسيع و گسترده است و نه تنها در عبادات بلكه در مسائل اجتماعى ، اخلاقى ، اقتصادى و سياسى نيز جارى مى شود.
و هنگامى كه اين دو واژه درباره خداوند به كار رود، منظور از حُسن ظن آن است كه به وعده هاى الهى اميدوار باشد، وعده رزق و روزى ، وعده يارى كردن يارانش ، وعده پيروزى مجاهدان ، وعده مجاهدان ، وعده آمرزش ‍ گناهان و مانند اينها. و معنى سوءظن آن است كه به هنگام بروز مشكلات نسبت به وعده هاى الهى متزلزل شود، و هنگام پيش آمدن امتحانات دشوار در مسائل مالى و غير آن ، وعده هاى خداوند را فراموش كرده رو به گناه آورد.
در روايات گذشته نيز تعبيرات زنده و روشنى ديده مى شود كه آنچه را در بالا گفتيم تاءييد مى كند.
* * *
در اينجا نكات مهمى است كه بايد به تحليل آنها پرداخت :
1- پيامدها و آثار شوم سوءظن
گسترش دامنه سوءظن در جوامع بشرى ، آثار بسيار زيانبار و نامطلوبى دارد كه به طور اجمال بر كسى پوشيده نيست ، ولى در توضيح آن ، جهات ذيل قابل توجه است :
الف ) از ميان رفتن ((اعتماد)) كه مهمترين سرمايه جامعه است ، به خاطر گسترش سوءظن از مهمترين آثار سوء اين رذيله اخلاقى مى باشد كه در اخبار گذشته نيز به آن اشاره شده بود، از جمله اين كه مى فرمود: ((بدترين مردم كسى است كه به خاطر سوءظن به هيچ كس اعتماد ندارد، و به خاطر اعمال بدش كسى به او اعتماد نمى كند)).
در جامعه اى كه بى اعتمادى حكمفرما است ، همدلى ، همكارى و تعاون وجود ندارد و آثار و بركات زندگى دسته جمعى از ميان مى رود.
در حديثى از امام على عليه السّلام مى خوانيم : ((من سائت ظنونه اعتقد الخيانة بمن لايخونه ؛ كسى كه بدگمان باشد نسبت به كسى كه به او خيانتى نكرده بدبين مى شود و او را خائن مى پندارد)).(447)
ب ) سوءظن آرامش جامعه را برهم مى زند، همان گونه كه آرامش روح صاحبان اين رذيله اخلاقى را برهم مى زند، كسى كه سوءظن دارد، از همه وحشت دارد و گاه تصور مى كند كه همه بر ضد او گام برمى دارند و دائما بايد حالت دفاعى به خود بگيرد.
ج ) اضافه بر اين در بسيارى از موارد به دنبال سوءظن خود حركت مى كند و حادثه مى آفريند، و گاه حتى به خون ريزى منتهى مى شود. مخصوصا در مواردى كه افراد، سوءظنّى به نواميس خود پيدا كنند، يا گمان كنند كه ديگران در پى اموال يا نواميس آنها هستند، به گونه اى كه مى توان گفت عامل اصلى بسيارى از پرونده هاى جنايى سوءظن هاى بيجا است كه بى گناهان را هدف گيرى كرده است .
به همين دليل در روايات گذشته از على عليه السّلام خوانديم كه مى فرمود: ((سوءالظّنّ يفسد الامور و يبعث على الشّرور؛ سوءظن كارها را به فساد مى كشد و مردم را به انواع بدى ها وادار مى كند)).
و از اين مهمتر اين است كه در بسيارى از موارد بر اثر سوءظن مرتكب جنايات مى شوند، زمانى از اشتباه خود باخبر مى گردند كه كار از كار گذشته ، به همين دليل احساس گناهكارى شديدى به آنها دست مى دهد كه گاه آنها را تا سر حد جنون مى كشاند.
به عنوان نمونه به ماجرايى مى توان اشاره كرد كه براى يكى از پزشكان روانى واقع شده بود كه به هنگام بازديد از تيمارستانى به فرد مجنونى برخورد كرد كه مرتب كلمه دستمال را تكرار مى كرد، هنگامى كه پيگيرى نمود به اينجا رسيد كه عامل جنون او اين بوده است كه روزى در كيف همسرش دستمالى را مى بيند كه محتوى اُدكُلن و بعضى از هداياى مناسب مردان است ، بلافاصله نسبت به همسرش بدبين مى شود كه با مرد بيگانه اى ارتباط دارد، و بدون تحقيق بيشتر همسر خود را بر اثر خشم زياد به قتل مى رساند، بعد كه دستمال را باز مى كند كاغذى در آن مى بيند كه روى آن نوشته است اين هديه را براى سال روز تولد شوهرم گرفته ام ، ناگهان شوك شديدى به او دست مى دهد و ديوانه مى شود و مرتب به ياد آن دستمال مى افتد.
د) سوءظن در واقع يك ظلم آشكار است ، چرا كه افراد بى گناه را در منطقه فكر خود هدف انواع تيرهاى تهمت قرار مى دهد، و اگر آثار عملى بر آن بار كند، مرتكب ظلم هاى بيشتر مى شود، روى اين جهت در احاديث گذشته از على عليه السّلام خوانديم كه مى فرمود: ((بدگمانى بدترين ظلم ها است )).
ه ) سوءظن سبب مى شود كه انسان به سرعت دوستان خود را از دست بدهد، حتى نزديكانش او را تنها بگذارند، و اين وحشتناك ترين غربت است چرا كه هيچ انسان باشخصيتى حاضر نمى شود با كسى معاشرت كند كه اعمال نيك او را با بدگمانى تفسير كند و او را به هر كار خلافى متهم سازد. در احاديث گذشته نيز از اميرمؤ منان على عليه السّلام خوانديم كه مى فرمود: ((كسى كه سوءظن بر او غالب شود، راه صُلح و صفا ميان او و دوستانش را مى بندد)).
و) در پاره اى از روايات گذشته خوانديم كه سوءظن ، عبادت انسان را فاسد مى كند و پشت او را از بار گناه سنگين مى نمايد.
اگر منظور از سوءظن در اين روايت ، سوءظن به پروردگار باشد علت فساد عبادت روشن است . و اگر نسبت به مردم باشد (همان گونه كه ذيل روايت گواهى مى دهد) به خاطر آن است كه در بسيارى از موارد به دنبال سوءظن انسان مرتكب تجسّس ، و به دنبال تجسّس مرتكب غيبت و گاه تهمت مى شود، و مى دانيم غيبت و تهمت يكى از اسباب عدم قبولى عبادت است .
ز) سوءظن چون يك تفكر انحرافى است تدريجا در ساير افكار انسانى نيز اثر مى گذارد، و تحليل هاى او نيز از حوادث نادرست مى شود، و از رسيدن به واقعيت ها كه زمينه پيشرفت و موفقيت است بازمى ماند. در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام چنين نقل شده است كه فرمود: ((من ساء ظنّه ساء وهمه ؛ كسى كه سوءظن داشته باشد تفكر او خراب مى شود)).
* * *
پيامدهاى سوءظن به خدا
سوءظن به پروردگار و بدبينى نسبت به وعده هاى الهى و آنچه در قرآن مجيد و احاديث معتبر وارد شده ، آثار مخربى در بنيان ايمان و عقائد انسان دارد، و انسان را از خدا دور مى سازد، همان گونه كه در روايات گذشته خوانديم كه پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى فرمود: ((داود عليه السّلام در مناجاتش مى گفت : پروردگارا كسى كه تو را بشناسد و حُسن ظن به تو نداشته باشد ايمان نياورده است )).
اضافه بر اين سوءظن به وعده هاى الهى سبب فساد عبادت مى گردد، چرا كه روح اخلاص را در انسان مى ميراند، و اين كه در احاديث گذشته خوانديم : ((سوءظن عبادت را فاسد مى كند)) ممكن است اشاره به همين باشد.
نكته ديگر اين كه سوءظن به وعده هاى الهى انسان را در برابر حوادث سخت و پيچيده ، سُست و ناتوان مى كند، همان گونه كه در تفسير آيات مربوط به سوءظن خوانديم كه : در بعضى از ميدان هاى جنگ ، چگونه گروهى از تازه مسلمانان گرفتار سوءظن به وعده هاى الهى شدند (و در مبارزه با دشمن سُست گشتند در حالى كه مؤ منان راستين و با معرفت كه حُسن ظن به خدا داشتند، با كمال قدرت و اميدوارى در برابر دشمنان ايستادند و پيروز شدند).
به علاوه سوءظن باللّه ، انسان را از عنايات الهى محروم مى كند، زيرا خداوند با هر كس مطابق حُسن ظن و سوءظن او عمل مى نمايد، همان گونه كه در روايات گذشته اشاره شده بود كه ((لقمان حكيم )) به فرزندش ‍ مى گفت : ((فرزندم نسبت به خدا حُسن ظن داشته باش ، سپس از مردم سؤ ال كن كيست كه نسبت به خدا گمان نيك داشته باشد و خداوند مطابق آن با او رفتار نكند؟)).(448)
كوتاه سخن اين كه اگر انسان ، طالب آرامش و استقامت و ايستادگى و جلب عنايات پروردگار و ايمان خالص است ، بايد نسبت به خداوند و وعده هاى او حُسن ظن داشته باشد.
عوامل و انگيزه هاى سوءظن
اين رذيله اخلاقى ، همانند رذائل ديگر از سرچشمه هاى متعددى نشاءت مى گيرد:
1- آلودگى درون و برون : افرادى كه خود آلوده اند، ديگران را همچون خود آلوده مى پندارند. و از طريق ((مقايسه به نفس ))، كه يكى از صفات غالب انسان ها است مردم را به كيش خود و به روش خود مى پندارند، و تا از آلودگى پاك نشوند، حُسن ظن به ديگران نخواهند داشت . در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((لايظنّ باءحد خيرا لاءنّه لايراه الّا بطبع نفسه ؛ آدم بد به هيچ كس گمان خوب نمى برد، زيرا ديگران را همچون خود مى پندارد)).(449)
2- همنشينى با بدان : كسى كه معاشرانش را از افراد فاسد و مفسد انتخاب كرده است ، طبيعى است كه نسبت به همه مردم سوءظن پيدا كند، چرا كه تصور مى كند معاشران او نمونه هايى از ساير مردمند، همانگونه كه در حديث معروف اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است كه فرمود: ((مجالسة الاءشرار تورث سوءالظّنّ بالاءخيار؛ همنشينى با بدان سبب بدگمانى نسبت به نيكان مى شود)).(450)
3- زندگى در محيطهاى فاسد: هنگامى كه انسان در خانواده يا در شهر و كشورى كه فساد بر آن حاكم شده است زندگى كند، نظر او نسبت به همه افراد حتى به نيكان بد مى شود. هر چند معاشران او افراد خوبى باشند ولى غلبه فساد بر محيط كار، خود ايجاد سوءظن مى كند.
4- حسد و كينه توزى و تكبر و غرور: بخشى ديگر از عوامل سوءظن است چرا كه شخص حسود و كينه توز مى خواهد از اين طريق از مقام شخص ‍ محسود بكاهد و كينه خود را از اين طريق اعمال كند، افراد متكبر براى تحقير ديگران متوسل به سوءظن مى شوند تا آنها را در فكر خود و جامعه ، افرادى پست و حقير جلوه دهد.
5- عقده حقارت : يكى ديگر از عوامل سوءظن است . كسى كه گرفتار خود كم بينى شده ، و يا از سوى ديگران مورد تحقير واقع گشته است سعى مى كند ديگران را هم در محيط فكر خود حقير و پست و آلوده و گنهكار حساب كند، تا از عقده خود بكاهد، و آرامش كاذبى براى خويش فراهم سازد.
اما سوءظن نسبت به خداوند، عمدتا از ضعف ايمان ناشى مى شود، عدم ايمان به صفات ذات و صفات افعال ، و ضعف باورها نسبت به علم و قدرت و رحمانيت و رازقيّت و ساير صفات پروردگار او را به سوءظن در وعده هايش مى كشاند، و راههاى سعادت و نجات را به روى انسان مى بندد.
مراتب سوءظن
يكى از سؤ الات مهمى كه در اينجا مطرح است اين است كه اصولا آيا سوءظن يك امر اختيارى است يا غيراختيارى ؟ اگر انسان صحنه اى را مى بيند و بى اختيار گمان بدى درباره شخص يا اشخاص مى برد، آيا اين قابل نكوهش است ؟ و ممكن است در دائره تكليف قرار گيرد، با اين كه همه مقدمات آن غيراختيارى بوده ؟ و چگونه ممكن است آن همه مذمّت و كيفر به يك امر غيراختيارى تعلق گيرد؟
براى پاسخ اين سؤ ال دو راه را مى توان پيمود:
1- نخست اين كه : اين بدگمانى كه در فكر انسان پيدا شده به تنهائى مشمول مجازاتها و نكوهش ها نيست ، بلكه اگر در مرحله عمل ظاهر نشود، و انسان ترتيب اثرى بر آن ندهد، سخنى نگويد، و كارى كه دلالت بر بدگمانى مى كند انجام ندهد، نه جاى نكوهش دارد و نه كيفر.
به همين دليل بعضى از بزرگان علم اخلاق ، چنين گفته اند: ((و امّا الخواطر و حديث النّفس فهو معفوّ عنه ...ولكنّ المنهىّ عنه اءن تظنّ، و لظّنّ عبارة عمّا تركن اليه النّفس ، و تميل اليه القلب ؛ آنچه به خاطر، خطور مى كند و انسان با خودش مى گويد، مورد عفو واقع شده ... آنچه از آن نهى شده اين است كه : گمان (بد) ببرى ، و گمان آن است كه فكر تو به آن اعتماد كند، و قلب به آن مايل شود (و طبعا در عمل ظاهر گردد))).(451)
كوتاه سخن اين كه سوءظن داراى سه مرحله است : ((سوءظن قلبى ))، ((سوءظن زبانى ))، ((سوءظن عملى )). آنچه در قلب است مشمول تكليف نيست چون از اختيار بيرون است ، ولى آنچه در زبان و در عمل است ، حرام و ممنوع مى باشد.
به همين دليل ، در بعضى از روايات مى خوانيم : ((سه چيز است كه هيچكس از آن بركنار نمى ماند، يكى از آنها گمان بد است )) سپس فرمود: ((واذا ظننت فلاتحقّق ؛ هنگامى كه گمان بدى بردى ترتيب اثر به آن مده )).(452)
2- ديگر اينكه : بسيارى از سوءظن هاى غيراختيارى يا در ابتدا مقدمات اختيارى دارد يا در ادامه راه ، افرادى كه با افراد بد همنشينى مى كنند سوءظن به نيكان پيدا خواهند كرد، بنابراين بر آنها لازم است از همنشينى با بدان بپرهيزند تا حالت سوءظن آنان برطرف گردد، و اين يك امر اختيارى است . و اگر بدون مقدمات اختيارى چنين گمانى براى انسان پيدا شد انسان درباره آن بايد بينديشد، و احتمالات صحيح را مد نظر قرار دهد. مثلا بگويد: اين زن ناشناس كه با فلان كس است شايد خواهر او يا فرزند خواهر، يا فرزند برادر، يا همسر او است ، و ممكن است من آنها را نشناسم ، بى شك انديشه در اين احتمالات صحيح ، سبب مى شود كه سوءظن سُست گردد يا به كلى برطرف شود. به همين دليل حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((اطلب لاءخيك عذرا فان لم تجد له عذرا فالتمس ‍ له عذرا؛ براى برادر مسلمانت (جهت توجيه اعمالش ) عذرى جستجو كن و اگر عذرى نيافتى باز هم كوشش كن عذرى بيابى )).(453)
و در حديثى كه قبلا از اميرمؤ منان على عليه السّلام روايت كرديم ، خوانديم كه مى فرمود: ((كار برادرت را به بهترين صورت حمل كن ... و گمان بدى به سخنى كه از برادرت شنيده مى شود، مبر، در حالى كه مى توانى محمل صحيحى براى آن پيدا كنى )).
به اين ترتيب ما مى توانيم از يك نظر سوءظن را به سه گونه تقسيم كنيم :
1- سوءظنى كه آثارش در سخن و رفتار پيدا مى شود. اين سوءظن حرام است .
2- سوءظنى كه اثر ظاهرى ندارد، ولى با تفكر و انديشه و از بين بردن مقدمات خارجى ، زوال مى پذيرد، اين گونه سوءظن احتمال دارد مشمول ادله حرمت باشد.
3- سوءظنى كه هيچ اثر خارجى بر آن مترتب نمى شود و به كلى از اختيار انسان بيرون است ، و با هيچ كارى از ميان نمى رود چنين سوءظنى مشمول تكاليف شرع نيست ، مادام كه انسان ترتيب اثرى بر آن نداده باشد.
و اين كه در قرآن مجيد در آيه 36 سوره اسراء مى خوانيم : ((و لاتقف ما ليس لك به علم انّ السّمع و البصر و الفؤ اد كلّ اولئك كان عنه مسئولا؛ از آنچه علم به آن ندارى پيروى نكن ، چرا كه گوش و چشم و دل ، همه مسئولند.)) نيز ناظر به همين معنى است .
طرق درمان بدگمانى
در اينجا نخست بايد به سراغ اصول حاكم بر درمان بيمارى هاى اخلاقى و رذائل برويم كه همان انديشيدن در آثار نكبت بار آن است ، زيرا هنگامى كه انسان به پيامدهاى سوءظن بينديشد، كه چگونه سرمايه اعتماد اجتماعى را از بين مى برد و آرامش جامعه را برهم مى زند، و سبب مى شود كه انسان دوستان خود را از دست دهد و او را از واقعيت هاى اجتماع غافل مى سازد و انسان را به ظلم و ستم در حق ديگران وادار مى كند - آنگونه كه شرح آنها گذشت - خواه ناخواه از اين خوى زشت و رذيله اخلاقى فاصله مى گيرد، همان گونه كه آگاهى انسان بر مسموم بودن يك غذا، سبب فاصله گرفتن از آن مى شود، اين از يك سوء، از سوى ديگر هرگاه انسان ريشه هاى اين گناه را قطع كند يعنى از همنشينى با بدان كه سبب سوءظن به نيكان است بپرهيزد و تا مى تواند از زندگى در محيطهاى فاسد دور شود، حسد و كينه توزى و تكبر و غرور را كه از عوامل سوءظن هستند از خود دور سازد همچنين ساير انگيزه ها و ريشه ها را قطع كند به يقين اين رذيله اخلاقى از وجود او برچيده خواهد شد.
اضافه بر اين ها امور زير مى تواند به نجات از شرّ اين خوى زشت كمك كند:
الف ) جستجوى توجيه صحيح براى اعمال مبهمى كه ممكن است سبب سوءظن گردد. همان گونه كه در روايات سابق خوانديم كه امام على عليه السّلام مى فرمايد: ((لاتظنّن بكلمة خرجت من اءحد سوء و اءنت تجد لها فى الخير محتملا؛ هرگز به سخنى كه از كسى صادر مى شود گمان بد مبر در حالى كه مى توانى توجيه صحيحى براى آن بيابى )).(454)
روشن است بسيارى از كسانى كه در زندگى شخصى مورد سوءظن و بدگمانى واقع مى شوند اعمالشان قابل توجيه و حمل بر صحت است .
ب ) هميشه تجسّس در كار ديگران در عين آن كه از سوءظن سرچشمه مى گيرد سبب تشديد سوءظن مى شود، اگر انسان از تجسّس در زندگى خصوصى افراد بپرهيزد، يكى از مهمترين عوامل سوءظن را از خود دور ساخته است .
ج ) ترتيب اثر ندادن به بدگمانى نيز يكى ديگر از طُرُق درمان آن است ، زيرا اگر انسان نسبت به كسى بدگمان شد، و به دنبال آن از او فاصله گرفت و اِظهار بى اعتمادى نمود، و خلاصه در لابلاى اعمالش آثار بدگمانى ظاهر شد، سبب تشديد اين صفت مى شود، ولى با بى اعتنايى و ترتيب اثر ندادن تدريجا ضعيف و محو مى گردد. به همين دليل در روايات اسلامى مى خوانيم : ((اذا ظننتم فلاتحقّقوا؛ هنگامى كه گمان بد برديد، به آن ترتيب اثر ندهيد)).(455)
بى شك توجه به مجازات هاى الهى و آثار سوء معنوى اين رذيله اخلاقى كه نمونه اى از آن در روايات آغاز بحث گذشت ، نيز اثر قوى و بازدارنده در اين زمينه دارد، و انسان را به ترك آن دعوت مى كند.
موارد استثناء
بى ترديد زشتى سوءظن ، هر چند به عنوان يك قاعده كلى مورد قبول است استثنائاتى نيز دارد كه در روايات اسلامى به آن اشاره شده است از جمله :
الف ) هرگاه فساد در محيطى به صورت يك خوى غالب درآيد، و آلودگان غلبه پيدا كنند، حُسن ظن در چنين شرائطى نه تنها از فضايل اخلاقى نيست ، بلكه ممكن است انسان را گرفتار عواقب ناگوارى كند. لذا در روايات اسلامى نسبت به اين موضوع هشدار داده شده است .
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((اذا استولى الصّلاح على الزّمان و اءهله ثمّ اءساء رجل الظنّ برجل لم تظهر منه حوبة فقد ظلم ، و اذا استولى على الزّمان و اءهله فاءحسن رجل الظنّ برجل فقد غرّر؛ هنگامى كه صلاح و دوستى بر زمان و اهلش غالب شود، سپس كسى نسبت به ديگرى كه گناهى از او آشكار نشده است سوءظن پيدا كند، ظلم و ستم كرده است ، و هرگاه فساد بر زمان و اهلش چيره گردد، و در اين حال كسى به ديگرى حُسن ظن پيدا كند، خود را فريب داده است )).(456)
همين مضمون از امام صادق و امام كاظم و امام على الهادى عليه السّلام با تعبيرات مختلف نقل شده است .(457)
حديثى كه از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده مى فرمايد: ((احترسوا من النّاس بسوءالظّنّ؛ با سوءظن در برابر مردم از خود پاسدارى كنيد))(458) نيز ممكن است اشاره به چنين زمان و چنين حال و احوالى باشد. وگرنه سوءظن به عنوان يك اصل هرگز مورد ستايش ‍ نيست .
از اين روايات در مجموع چنين استفاده مى شود كه در محيطهاى نسبتا سالم ، اصل را بايد بر حُسن ظن گذارد، و به عكس در محيطهاى فاسد، اصل را بايد بر سوءظن گذاشت . البته نه به معنى اين كه انسان چيزى را ندانسته به كسى نسبت دهد بلكه در چنين زمانى بايد احتياط را از دست ندهد، مبادا گرفتار زيان هاى جبران ناپذير شود.
البته نبايد اين استثناء و اين گونه احاديث بهانه گردد كه هر كس به هر كس ‍ سوءظن پيدا كند و بگويد زمانه فاسد شده و حُسن ظن غلط است . حتى در زمان هاى فاسد هم بايد افراد را گروه بندى كرد، افراد ظاهرالصّلاح كه در صف خوبان قرار دارند و خلاف روشنى از آنها ديده نشده نبايد مورد سوءظن واقع شوند.
ولى گروه هايى كه در صف مفسده انگيزان قرار گرفته اند، و كارهاى خلاف از آنها مكرر ديده شده هرگز نسبت به حركات آنها نبايد خوشبين بود.
ب ) در مسايل امنيتى و اطلاعاتى كه به سرنوشت جامعه مربوط است ، نمى توان با خوشبينى به هر حركتى در جامعه نگاه كرد، بلكه بايد در آنجا حُسن ظن را كنار گذاشت . يا به تعبير ديگر بايد با احتياط لازم با اين گونه حركات برخورد كرد. مفهوم اين سخن آن نيست كه با سوءظن كسى مورد مجازات يا هتك و اهانت و يا بى مهرى قرار گيرد، بلكه منظور اين است كه تمام حركات مشكوك بايد زيرنظر باشد، و پيرامون آن تحقيق شود، اگر بعد از تحقيق دلائل روشنى بر انجام كار خلاف تواءم با نيت سوء به دست آمد تعقيب گردد.
ج ) از موارد ديگرى كه سوءظن نه تنها جايز است بلكه ممكن است واجب باشد در برابر دشمنان است ، ممكن است دشمن دم از صلح و دوستى و محبت و تغيير رويه بزند و دست دوستى به سوى ما دراز كند. در اين گونه موارد هرگز نبايد گرفتار حُسن ظن شد، و بلافاصله دست دشمن را فشرد و به او اعتماد كرد، بلكه ؛ بايد احتمال داد ممكن است تمام اينها مكر و فريب و خدعه و نيرنگ باشد، و توطئه اى براى غافلگير ساختن .
روى همين اصل در فرمان معروف ((مالك اشتر)) آمده است : ((اءلحذر كل الحذر من عدوّك بعد صلحه فانّ العدوّ ربما قارب ليتغفّل فخذ بالحزم و اتّهم فى ذلك حسن الظّنّ؛ هنگامى كه با دشمنت پيمان صلح بستى ، كاملا از او بر حذر باش ، زيرا دشمن گاه نزديك مى شود تا طرف را غافلگير كند، بنابراين در چنين شرايطى احتياط را از دست نده ، و دورانديش باش ، و حُسن ظن خويش را متهم ساز)).(459)
َََ
13: تجسّس يا جستجوگرى در كارهاى خصوصى مردم
اشاره :
تجسّس به معنى جستجوگرى در اعمال و امور مربوط به ديگران است ، و غالبا در مورد امور نامطلوب و خلاف اخلاق به كار مى رود، ولى تجسّس در لغت عرب به معنى جستجوگرى در امور مثبت است .
در حقيقت سوءظن و گمان بد سبب مى شود كه انسان براى كشف اسرار و رازهاى نهانى مردم به جستجو بپردازد، و گاه عوامل ديگرى مانند بُخل و حسد و تنگ نظرى ممكن است انگيزه اين كار زشت باشد.
تجسّس به صورتى كه در بالا گفته شد در اسلام شديدا ممنوع است و سبب ناامنى اجتماع و سرچشمه انواع خصومت ها مى شود، اگر اجازه داده شود هر كسى به جستجوگرى در زندگى خصوصى ديگران بپردازد، ممكن است آبروى بسيارى از افراد برباد برود، و آتش كينه توزى و دشمنى در جامعه روشن شود، و جهنمى به وجود آيد كه تمام افراد اجتماع در آن در عذاب باشند.
البته اين حكم اخلاقى و اسلامى هيچگاه تضادى با ضرورت وجود دستگاه هاى اطلاعاتى در حكومت اسلامى ندارد، چرا كه آن مربوط به زندگى خصوصى افراد است و اين مربوط به سرنوشت جامعه ، و پيش گيرى از نفوذ عوامل بيگانه و توطئه و تخريب آنان است . با اين اشاره به قرآن مجيد بازمى گرديم .
تنها آيه اى كه در قرآن مجيد با صراحت نهى از تجسّس مى كند آيه 12 سوره حجرات است مى فرمايد:
((يا اءيّها الّذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظّنّ انّ بعض الظّنّ اثم و لاتجسّسوا و لايغتب بعضكم بعضا؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد چرا كه پاره اى از گمان ها گناه است و (در كار ديگران ) تجسّس ‍ نكنيد، و يكديگر را غيبت ننمايد...)).
همانگونه كه در بحث غيبت و سوءظن نيز اشاره شد، آيه شريفه فوق از سه چيز نهى مى كند كه در واقع علّت و معلول يكديگرند، نخست از گمان بد كه سرچشمه تجسّس مى شود، سپس از تجسّس كه سبب آگاهى بر عيوب پنهانى مردم و غيبت آنان مى گردد.
همان گونه كه در بالا اشاره شد ((تجسّس )) بار منفى دارد و معمولا در مواردى گفته مى شود كه يك كار غيراخلاقى صورت مى گيرد. ولى ((تجسّس )) در جايى به كار مى رود كه انسان در جستجوى شى ء مطلوبى باشد. چنانكه در داستان ((يوسف )) عليه السّلام مى خوانيم كه ((يعقوب )) به فرزندانش دستور داد: ((يا بنّى اذهبوا فتحسّسوا من يوسف و اءخيه و لاتيئسوا من روح اللّه ؛ اى فرزندان من برويد و از (گم شده هاى من ) يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت الهى ماءيوس ‍ نشويد)).(460)
بعضى نيز گفته اند: تحسّس به معنى گوش دادن مخفيانه يا استراق سمع نسبت به سخنان ديگران است در حالى كه تجسّس ، جستجوى عملى از اسرار و عيوب ديگران مى باشد.