اخلاق معاشرت‏

جواد محدثى

- ۱۰ -


27 - صداقت
اى جان فداى آن كه دلش با زبان يكى است
و ايـن هـمـان گـوهـر صـداقـت اسـت كـه هـر جـا يافت شود و در هر كس تجلى يابد، نفيس و ارزشمند است .
بسيارى از ناهنجاريهاى رفتارى و اختلافات خانوادگى و مشاجرات ميان دوستان و فاميلها، و حـتـى تـنـشـها و نزاعهاى سياسى ، پديده اى است كه از بى صداقتى و ناخالصى به وجود مى آيد و مگر نفاق هم نوعى عدم صداقت نيست ؟ فريب نيز، جلوه ديگرى از ناراستى در گـفـتـار و رفـتـار اسـت و... كـم نـيـسـت طـلاق هـايـى كـه ريـشـه در عـدم صـداقـت در مـراحـل اوليـه ازدواج در اظـهـارات ، ادعـاهـا و وعده ها، وانمود كردنها و پاسخهاست .با اين حـسـاب صـداقـت ، اسـتـوارتـريـن بـنـيـانـى است كه دوستيها، مشاركتها، ازدواجها، مبارزات سـياسى و... بر آن استوار مى گردد و بدون آن ، همه اين بنيانها در معرض فرو پاشى و گسيختگى است .
جلوه هاى صداقت
كسى كه در گفتارصادق و راست باشد، از دروغ پرهيز مى كند، چه به شوخى چه جدى ، كسى كه در دوستى صادق باشد، به مقتضيات دوستى پاى بند است و ايثار و فداكارى ، گذشت نسبت به خطاها، تحمل تنديها و جفاها، همكارى در گرفتاريها و نيازمنديها، همدردى در مشكلات و غمها خواهد داشت .
كسى كه در ايمان صادق باشد، از نفاق و دورنگى و ريا دورى مى كند.
آن كـه در زهـدصـادق بـاشـد، ريا كارانه و از روى مردم فريبى ، تظاهر به زهد و ساده زيستى و ترك دنيا نمى كند.به قول سعدى :

ترك دنيا به مردم آموزند   خويشتن سيم و غله اندوزند
آن كـه در پـنـد و مـوعـظـه و تـبـليـغ و ارشـاد صـداقت داشته باشد، عملش آينه حرفش و رفـتـارش شـاهـد گـفـتـارش خـواهـد بـود وگـرنـه بـه قول حافظ: توبه فرمايان چرا خود، توبه كمتر مى كنند؟
و صدق در عهدوفاى به قولها و قرارها و تعهدات است .
ايـنـگـونـه صـداقـتـهـا، معيار و ملاك مسلمانى و نشانه نزديكى فكرى و عملى به صحاب شريعت ، حضرت رسول صلى الله عليه و اله )است ، كه فرمود:
اقـربـكـم مـنـى غـدا فـى المـوقـف اصـدقـكـم فـى الحـديـث و اداكـم للامـانـة و اوفـاكـم بالعهد...(330)
نـزديـك تـريـن شـمـا بـه مـن در مـوقـف قـيـامـت ، كـسـى است كه راستگوتر امانت دار تر و باوفاتر به پيمان باشد.
بـه فـرمـوده پـيـامبر خدا صلى الله عليه و اله ): راستى در گفتار، تعهد نسبت به امانت مـردم و وفا به پيمان ، نشانه صداقت و معيار قرب به آن حضرت است و هر كه دروغگو، خائن و بى وفا باشد، از آن رسول صداق و امانت و وفا فرسنگها فاصله دارد.
در صحنه اجتماع
قوام هر جامعه به اعتماد انسانها به يكديگر است .آنچه اين بنيان را استوار و مستحكم مى سـازد، صـداقت انسانها نسبت به هم است و اگر صدق و راستى از جامعه اى رخت بربندد، زندگيها هم دشوار، ناامن ، تلخ و نكبت بار خواهد بود.
آيا شما همانطور كه مى نماييد، هستيد؟
آيـا آنـچـه بـه ديـگـران نـسـبـت بـه افـكـار و روحـيـات و زندگى خويش وانمود مى كنيد، بودزندگى شما هم همان گونه است ؟
با يزيد بسطامى گفته است : يا چنان نماى كه هستى ، يا چنان باش كه مى نمايى !
و اين ، يعنى صداقت .
اى درونت برهنه از تقوا   وز برون جامه ريا دارى
پرده هفت رنگ را بگذار   تو كه در خانه ، بوريا دارى
دو چهره ها نيز فاقد صداقت اند.آنان كه ظاهر و باطنشان يكى نيست و گفتار و رفتارشان بهم نمى خورد و رو در رو و پشت سر، با ديگران برخوردى متفاوت دارند.در ظاهر و پيش رو، اظـهـار ارادت و دوسـتـى و اخـلاص دارنـد، امـا پـشت سر، از غيبت و سخن چينى و تهمت و افشار عيوب و تحقير و توهين ، پروا ندارند. اين گر نفاق نيست ، پس چيست ؟
امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
بـئس العـبـد عـبـد يـكـون ذا وجـهـيـن و ذا لسـانـيـن ، يـطـرى اخـاه شـاهـدا و يـاءكـله غائبا؛(331)
بـد بـنده اى است كه آن كه دو چهره و دو زبانه باشد، هنگامى كه برادر دينى اش را مى بـيـنـد، در حـضـورش تـعـريف و تمجيدش مى كند، ولى پشت سر (با غيبت كردن ) او را مى خورد!
دو رويان ، هم در دنيا بى آبرويند، هم در آخرت ، گرفتار عذاب الهى .
زهـد دروغـى ، طـاعت ريايى ، توبه غير واقعى ، انفاق و خرج كردنهاى رياكارنه ، چرب زبـانـيـها و تملقهاى مردم فريبانه ، گندم نمايى و جوفروشى و... همه نشانه هايى از فقدان گوهر صداقت در زندگى اجتماعى است .
ادبـيـات غنى فارسى ، پر است ، از شكايتها و ناليدنها از رياكاران و سالوس بازان و عـوام فـريـبان و دورنگى ها.صورت زيبا به كار نمى آيد، سيرت زيبا مطلوب انسانهاى كـمـال طـلب اسـت .حـتـى آنـان كـه چـهره اى به ظاهر با ايمان و مذهبى دارند، اما در رفتار اجـتـمـاعـى ، از هـيچ نيرنگ و تقلب و تخلف و دروغى پرهيز نمى كنند، آن طاعت و عبادت هم به كارشان نخواهد آمد.به گفته سعدى
طـاعت آن نيست كه بر خاك نهى پيشانى   صدق پيش آر، كه اخلاص به پيشانى نيست
و ايـن مـضمون حديث است كه : به ركوع و سجود طولانى اشخاص نگاه نكنيد، چون به آن عادت كرده است .بنگريد به راستگويى و امانت دارى اش (332)
با صادقان
قـرآن كـريـم ، فـرمـان مـى دهد كه با صادقان باشيد(كونوامع الصادقين(333)).از سـوى ديـگـر از بـرى بـزرگان و انبيا با عنوان صديق و صادق الوعد ياد مى كند، لقب حـضرت زهرا (عليه السلام ) نيز صديقه بود.نعمت صداقت نيز، موهبتى است كه از سوى خداوند به برخى داده مى شود و صديقين ، هم تراز با شهدا و انبيا و صالحان به شمار آمده اند.
بـه فـرمـوده امـام صـادق (عـليـه السـلام )، سـرلوحـه دعـوت هـمـه پـيـامـبـران در مـسـايـل مـعـاشـرتـى و اخـلاقـى ، راسـتـگـويـى و امـانـت دارى بـوده اسـت : ان الله عزوجل لم يبعث الانبياء الا بصدق الحديث و اداء الامانة الى البر و الفاجر.(334)
بـاز از كـلام آن حـضـرت اسـت كـه : بـه حـضـرت اسـمـاعـيـل ، از آرو صـادق الوعـدگـفـتـنـد كـه بـا كسى در جايى قرار گذاشت و تا مدتى (يـكـسـال هـم گـفـتـه انـد) هـمـانـجـا مـنـتـظـر مـانـد. از ايـن رو خـداونـد او را صـادق الوعـد ناميد(335)
صداقت سياسى
صدق ، تنها به عنوان يك خصلت فردى ، يا احيانا در معاشرتهاى خانوادگى و دوستانه نيست .در صحنه اجتماع و فعاليتهاى سياسى و عملكرد شخصيتهاى مشهور هم مصداق و مورد پيدا مى كند.
گـاهـى كـسـانى براى خودنمايى و شهرت طلبى به مبارزه مى پردازند، تا خود را به عنوان چهره اى انقلابى بشناسانند.برخى هم از روى تعهد و تكليف و سوز دينى و شعور انسانى مبارزه مى كنند.
بـعـضـى فـريـبكارانه شعار مردم دوستى و حمايت از خلق و دفاع از مظلومين و محرومين مى دهـنـد. بـرخـى هـم بـه راسـتـى قـلبـشان براى مردم مى تپد و صادقانه به مردم عشق مى ورزند و براى نجات و رستگارى و بهروزى آنان مى كوشند.
برخى براى جلب حمايت مردم و جذب آرابه وعده دادن مى پردازند و مردم را جذب مى كنند، بـرخـى هـم صـادقـانه براى اداى وظيفه و خدمت به جامعه در عرصه انتخابات شركت مى كنند.
چـه بـسـيار از جوانانى كه فريب شعارهاى سياسى و حرفهاى داغ و انقلابى را خورده و مـى خـورنـد و جـذب كـسـانـى مـى شـونـد كـه فـاقد صداقت اند. فعاليت هاى گروهكها در اول انـقـلاب در جـذب جـوانـان و چـهـره بـظاهر انقلابى برخى سران احزاب و سازمانهاى فلسطينى نيز شاهدى از همين نيرنگ بازيهاست .
صـداقـت سـيـاسـى ، آن اسـت كـه عـملكردها، شعارها، اهداف و جهت گيرى فعالان سياسى ، بـرخـاسـتـه از ايـمـان و الهـام گـرفته از تعهد و براى كسب رضاى الهى باشد و از هر گـونـه سـياسى كارى و دروغ و جعل و تهمت و كتمان حقايق پرهيز شود و استقامت بر سر مواضع حق ، دستخوش كشاكش منفعت طلبى و خود محورى نگردد.
كـسـى كـه اهداف اصلى خود را در يك عمل سياسى از ديد مردم پنهان مى كند و با مرحله اى عـمـل كـردن ، از جـو صـداقـت عـمومى سو استفاده مى كند و موقعيت موجهين را وجه المصالحه امـيـال و اهـداف خـويـش مـى سـازد و در نـهايت ، به خود بيش از حق مى انديشد، صادق نيست .صـداقـت سـيـاسـى آن اسـت كـه كـسى از شعار و منطق هدف ، وسيله را توجيه مى كندبهره نگيرد و در عملكرد سياسى خود به چارچوب شرع و حق و معيارها و ارزشها پايبند باشد.
تـفـاوتـى كـه مـيـان سـيـاست علوى و شيوه معاويه بود، ريشه در همين مساله داشت .معاويه براى رسيدن به مقاصد خود از هيچ خلاف شرع و دروغ و تزوير و خيانتى ابا نداشت .اما آنـچـه دسـت حـضـرت عـلى (عـليـه السـلام ) را بـسته بود كه نمى توانست همچون امويان رفـتـار كـنـد، تـقـيـد و تعهد به شرع و حق و صداقت سياسى بود و آنچه سبب شد آن امام راسـتـيـن ، حـتـى يـك روز هـم بـر سـر كـار بـودن مـعـاويـه را تـحمل نكند و على رغم مصلحت انديشيهاى برخى ، او را كنار بگذارد، همان صداقت سياسى بود، وگرنه مى توانست تا محكمتر شدن پايه هاى حكومتش با معاويه معامله سياسى كند، سپس او را بر كنار كند.
داشـتـن مـواضـع شـفاف ، البته در عمل نه فقط در شعار، و پنهانى زد و بند نداشتن ، از نـمودهاى ديگر صداقت سياسى است .على (عليه السلام ) به نيروهاى نظامى خويش نامه مـى نـويـسـد كـه : وظـيـفـه مـن در مـقـابـل شـمـا آن اسـت كـه (جـز در مسايل نظامى و اسرار جنگ ) رازى را از شما پنهان نكنم و شما را بى بهره نگذارم و حقى را از جاى خودش تاخير نيندازم .
شما هم تكليف اطاعت و فرمانبردارى داريد.(336)
صـدق در گـفـتار و صداقت در كردار، انسان را محبوب دلها و مورد اعتماد مردم مى گرداند. بـر عـكـس ، تـصـنع و تظاهر و ريا و نفاق و دروغ ، هم فرد را در جامعه بى اعتبار و نزد خـداوند، مطرود مى سازد، هم پيوندهاى اجتماعى را مى گسلاند و جو بى اعتمادى پديد مى آورد.گـذشـتـه از آنـكـه خـود انـسـانـهـاى دور از صـداقـت ، دچار شخصيت دوگانه و تضاد شـخـصـيـت مـى شوند و هنگام بر ملا شدن دروغ و نفاق و رياكارى آنان ، گرفتار رنج و عذاب ابدى وجدان مى شوند.اما افراد صادق ، درستكار، با اخلاص ، هم آرامش وجدان دارند و هم مطمئن اند كه چيزى جز آنچه مى نمايند، نيست ، تا از فاش شدن آن چهره پنهان و خبث درون ، نگران باشند.
آن را كه حساب پاك است ، از محاسبه چه باك است !...