اخلاق

مرحوم سید عبدالله شبر
مترجم : محمدرضا جباران

- ۲ -


فصل دوم: معنى خلق و چگونگى تهذيب آن‏

ماده خلق (خ ل ق) اگر با خاء مفتوح استعمال شود به معنى صورت ظاهرى است و اگر با خاء مضموم استعمال شود به معنى صورت باطنى است مثلا مى‏گوئيم فلانى خلق و خلقش نيكو است يعنى ظاهر و باطنى آن راسته و زيبا دارد.

صورت باطنى خلق انسان مانند صورت ظاهريش خلق داراى هيئت و تركيبى زشت و زيبا است.

بنابراين خلق انسان همان هيئت و قيافه ثابت نفسانى انسان است كه به آسانى و بدون تفكر باعث صدور افعال انسان مى‏شود. اگر افعالى كه از اين هيئت و قيافه ثابت نفسانى صادر مى‏شود شرعاً و عقلاً پسنديده باشند اين هيئت را خلق نيكو مى‏گويند و اگر زشت و ناپسند باشند خلق بد ناميده مى‏شود.

البته ممكن است به ندرت افعالى از انسان صادر شود كه با افعال معمولى او تفاوت داشته باشد ولى اين افعال و حركات نادر الوقوع اخلاقيات انسان را تشكيل نمى‏دهند و حاكى صورت باطنى او نيستند مثلا كسى كه گاهى به خاطر مسائل عارضى بخشش مى‏كند تا زمانى كه سخاوت در نفس او رسوخ نكند و ثابت نشود سخاوتمند ناميده نمى‏شود، لذا؛ تعريف خلق گفتيم: قيافه و هيئت ثابت نفسانى.

همچنين ممكن است گاهى كسى با تكلف و زحمت عملى را بر خود تحميل كند، مثل كسى كه با زحمت بخشش مى‏كند، اين افعال نيز جزء اخلاقيات انسان نيستند و به همين خاطر گفتيم: بدون تفكر و به آسانى باعث صدور افعال شود.

پس بايد توجه داشت كه انجام كار و قدرت بر انجام آن و شناخت افعال هيچ كدام در زمره اخلاق يك انسان نيستند، زيرا ممكن است شخصى سخاوتمند باشد ولى به علت فقر يا مانع ديگرى كه قدرت بر بخشش نداشته باشد و ممكن است شخصى بخيل باشد ولى به خاطر رياكارى يا مسائل ديگر بذل و بخشش كند.

همچنين قدرت انسان نسبت به انجام كارهاى خوب و بد يكسان است و نيز شناخت انسان از كارهاى پسنديده و ناپسند به يك اندازه است، پس هيچ كدام از اين امور از جمله اخلاق نيستند، بلكه اخلاق يك انسان همان صورت و هيئت نفسانى و باطنى اوست كه از رسوخ يك سلسله صفات در نفس تركيب يافته است.

مى‏دانيد كه حسن و زيبايى صورت ظاهرى، با زيبايى يك قسمت از صورت مثل چشم يا بينى يا قسمت ديگر حاصل نمى‏شود، بلكه صورت زيبا صورتى است كه همه اعضايش زيبا باشد، همين طور صورت باطنى وقتى زيباست كه تمام قسمتهاى آن زيبا باشد.

براى اينكه خلق نيكو را بشناسيم لازم است قبلا اركان و اعضاء صورت باطنى انسان را بشناسيم. صورت باطنى هر انسانى چهار ركن دارد كه عبارتند از:

1 - قوه علم.

2 - قوه غضب.

3 - قوه شهوت.

4 - قوه ارتباط عادلانه بين قواى سه گانه مذكور.

هنگامى كه اين چهار ركن در باطن كسى زيبا شد حسن خلق به دست مى‏آيد.

1 - زيبايى و حسن و صلاح قوه علم اين استكه به حدى برسد كه تميز بين سخنان راست و دروغ و اعتقادات حق و باطل و افعال پسنديده و ناپسند برايش آسان باشد، نتيجه و ثمره قوه علم در اين مرحله حكمت است كه به منزله جان اخلاق حسنه مى‏باشد، لذا قرآن مى‏فرمايد:

و من يؤت الحكمه فقد أوتى خيراً كثير (15).

2 و 3 - قوه غضب و شهوت، زيبايى اين دو قوه اين است كه در حد اعتدال نگه داشته شوند، يعنى آن قدر از آنها استفاده شود كه دين و حكمت اقتضاء دارند (16).

4 - قوه عادله، قوه عادله عبارت از نگهداشتن قوه غضب و شهوت تحت اوامر و اشارات عقل و شرع است.

در اين رابطه عقل موقعيت مشاور ناصحى را داراست كه با قدرت و توان خويش دستورات و اشارات خويش را در مورد غضب و شهوت به اجراء مى‏گذارد.

عضب در وجود انسان مانند يك سگ شكارى است كه نيازمند تأديب است تا حركات و سكناتش با اشاره صاحبش صورت گيرد نه با ميل خودش.

و شهوت مانند يك اسب سوارى است كه در شكارگاه مورد استفاده قرار مى‏گيرد، چنين اسبى ممكن است تربيت شده و ممكن است چموش باشد.

چنانچه اين چهار قوه در كسى به حد اعتدال برسد آن شخص خوش خلق است و هر كس بعضى از آنها را به اعتدال برساند نسبت به آنها خوش خلق است، درست مانند كسى كه بعضى از قسمتهاى صورتش زيبا باشد.

اعتدال و حسن قوه غضب همان حالتى است كه شجاعت ناميده مى‏شود، اگر به طرف افراط كشيده شود تهور و درنده خويى است و اگر به ضعف و نقصان گرايد، ترس و سستى ناميده مى‏شود.

حسن و اعتدال قوه شهوت همان حالتى است كه عفت نام دارد.

زياده‏روى در آن شره و نقصان آن خمودگى ناميده مى‏شود.

افراط در حكمت يعنى استفاده از آن در هدف‏هاى باطل، فساد و فتنه و خدعه ناميده مى‏شود و تفريط در آن بله و نادانى نام دارد، و حد وسطش اهمان حكمت است.

در اين سه قوه حد وسط پسنديده است، كه انسان را به فضيلت مى‏رساند و دو طرف افراط و تفريط در هر سه مذموم و نكوهيده است.

اما قوه عدل مانند آن سه، افراط و تفريط ندارد بلكه فقط يك ضد دارد و آن ظلم و جور است كه در صورت عدم عدل بروز مى‏كند بنابراين پايه‏هاى اخلاق حسنه چهار چيز است.

1 - حكمت.

2 - شجاعت.

3 - عفت.

4 - عدل.

و به تعبير ديگر اين چهار حالت، زيبايى چهار جزء صورت باطنى انسانند و هيچ كس به جز رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) در اين زيبايى‏ها به حد كمال نرسيده‏ (17) و به همين خاطر خداوند متعال در قرآن او را مدح كرده مى‏فرمايد: انك لعلى خلق عظيم.

اما مردم ديگر بعد از ايشان مراتبى دارند كه بعضى نزديك‏تر و بعضى دورتر از كمال هستند و سزاوار است كه همه مردم از آن وجود شريف پيروى كنند، زيرا ايشان فرمود: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق‏ (18).

بحث قرآنى

خداى تعالى در توصيف مؤمنين يكى از صفات بارز آنان را حسن خلق شمرده و چنين مى‏فرمايد: انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله اولئك هم الصادقون‏ (19). ايمان به خدا و رسولش بدون آلودگى به شك، همان مرتبه يقين است كه ثمره عقل و آخرين درجه حكمت است.

و جهاد به وسيله مال سخاوت است كه به ضبط و كنترل قوه شهوت برمى‏گردد (20).

و جهاد به وسيله جان شجاعت است كه به استفاده از قوه غضب در محدوده اقتضاى عقل و حد اعتدال برمى‏گردد.

خداى سبحان در قرآن قومى را با اين صفت يادآور شده و در مقام مدح آنها مى‏فرمايد: اشداء على الكفار رحماء بينهم‏ (21).

اين آيه اشاره به اين است كه شدت غضب و لطف و رحمت هر كدام جاى مخصوصى دارند و همان طور كه غضب در هر حال ناپسند نمى‏باشد، لطف و رحمت در هر حال كمال نيست.

فصل سوم : آيا خلق و خو قابل تهذيب است؟

گروهى از كسانى كه عمر خويش به بطالت گذرانده از رسيدن به اهداف عالى انسانى قاصرند معتقدند كه تغيير اخلاق و تهذيب نفس از امور محال و غيرممكن است، اين گروه براى ادعاى خود دو دليل ذكر كرده‏اند.

1 - خلق صورت باطنى انسان است و همان طور كه نمى‏توان صورت ظاهرى را تغيير داد تغيير صورت باطنى نيز ممكن نيست.

2 - حسن خلق با ريشه‏كن شدن غضب و شهوت و حب دنيا و امثال آن حاصل مى‏شود و ريشه‏كن نمودن اين رذائل محال و اشتغال به آن جز تضييع عمر ثمرى ندارد.

زيرا مطلوب اين است كه انسان از حظوظ و بهره‏هاى زودگذر دنيا قطع توجه كند و اين امرى محال است.

جواب

اين اشكال را مى‏توان به دو گونه جواب داد:

الف: دو جواب كلى ذكر مى‏كنيم كه هر كدام از آنها براى رد دو دليل آنها و اثبات اصل مدعى كافى است.

اول: بايد به اين گروهى كه هيچ چيز را نمى‏فهمند گفت اگر اخلاق انسان تغييرناپذير باشد، تمام سفارشات و موعظه‏هاى شرعى در اين باره بيهوده است و نبايد شارع مقدس تا اين حد ما را به تهذيب اخلاق تشويق و ترغيب نموده باشد.

دوم: چگونه مى‏توان تهذيب اخلاق و تغيير خود را در مورد انسان انكار كرد، در حالى كه به وضوح مى‏بينيم اخلاق حيوانات به آسانى تغيير مى‏كند، براى نمونه ما مى‏بينيم كه شكار وحشى با تربيت و مرور زمان اهلى مى‏شود و سگ شكارى در اثر تربيت حرص خوردن شكار را از دست مى‏دهد و اسب چموش مطيع و رام مى‏شود، آيا اينها تغيير اخلاق نيستند و آيا استعداد انسان براى ترقى و تكامل از حيوانات كمتر است؟

ب - اينكه به هر كدام از دو دليل يك جواب جداگانه بدهيم.

1 - جواب دليل اول: به طور كلى موجودات جهان بر دو گونه‏اند اول آنهايى كه به صورت متكامل خلق شده‏اند و انسان همان طور كه در آفرينش آنها دخالتى نداشته در تغيير و تبديل آنها دخالتى ندارد (22) مثل آسمان و ستارگان و اعضاء بدن انسان و غيره.

دوم آنهايى كه وجود ناقصى يافته و در كنار همين وجود ناقص استعداد كمال را دارا مى‏باشند و انسان مى‏تواند با كوشش آنها را كامل كند مثل دانه، مثلاً هسته خرما و دانه سيب با سعى انسان تبديل به درخت خرما و درخت سيب مى‏شوند.

و خلق و خوى انسان از همين قسم موجودات است كه اگر كسى به اصلاح آن همت گمارد اصلاح‏پذير و قابل كمال است.

2 - جواب دليل دوم: انسان مكلف به ريشه‏كن ساختن غضب و شهوت نيست، زيرا اگر قوه شهوت خوردن يا شهوت جنسى نباشد انسان از بين رفته نسلش منقطع مى‏شود، اگر قوه غضب از بين برود انسان هيچ گونه ضررى را از خود دفع نمى‏كند و در نتيجه هلاك مى‏شود آنچه از بشر خواسته شده اين است كه اين قوا را در حد اعتدال نگه دارد و آنها را در محدوده عقل و شرع اعمال كند، به دليل اينكه حتى پيامبران خدا كه پيشگامان جهاد با نفس هستند از غضب و شهوت خالى نبوده‏اند.

در قرآن مجيد خداوند تعالى درباره گروهى كه مى‏خواهد آنها را ستايش كند مى‏فرمايد: و الكاظمين الغيظ يعنى يكى از صفات آنان اين است كه غيظ و غضب خود را كنترل مى‏كنند، در حالى كه اگر ريشه‏كن كردن غرائز مطلوب بود بايد مى‏فرمود: و الفاقدين الغيظ = يعنى آنهايى كه اصلاً غضب ندارند (23) و تعديل اين غرائز امرى است ممكن، چنان كه مى‏بينيم گروهى موفق شده‏اند تا به قله رفيع تهذيب نفس نائل آيند.

طريق وصول

راه به دست آوردن اخلاق حسنه و گام زدن در وادى تهذيب اين است كه انسان خود را وادار به انجام كارهائى كند كه ثمره و نتيجه حسن اخلاق است مثلا شخص بخيل خود را وادار به بذل و بخشش كند، و متكبر رخت تواضع پوشد و آن قدر اين كار را ادامه دهد تا به صورت خلق و خوى درآيد و خلق اولى خود را از دست بدهد و از انجام اين كارها لذت برد، چنان كه پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمود: جعلت قره عينى فى الصلاه‏ (24).

اين اعمال به مرور زمان و طولانى شدن عمر رو به ازدياد نهاده تا اينكه در نفس انسان ثابت شوند و اين همان چيزى است كه پيامبران الهى به خاطرش از خدا عمر طولانى مى‏خواستند (25).

گاهى هم اتفاق مى‏افتد كه حسن خلق با عنايت الهى به صورت يك كمال فطرى در نهاد انسان وجود پيدا مى‏كند و آن به اين صورت است كه كودكى با عقل كامل و خلق نيكو متولد و قوه غضب و شهوتش را در كنترل داشته باشد.

در حديثى از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: خلق نيكو هديه‏اى است كه خداوند تعالى به مخلوقاتش عطا مى‏كند.

به عبارت ديگر مى‏توان گفت: خلق و خوى نيكو در بعضى به صورت طبيعت و سرشت و در بعضى ديگر به صورت قصد و نيت تعبيه شده.

راوى مى‏پرسد كدام يك از اين دو برتر است؟ حضرت مى‏فرمايد: كسى كه خلق نيكو به صورت طبيعت در او باشد، آفرينشش اين گونه است براى حركت در مسير ديگر يا روشى غير از آن قدرت ندارد ولى كسى كه خلق نيكو به صورت قصد و نيت در او باشد، براى انجام عبادات و اطاعت خدا بايد صبر بسيار داشته باشد، بنابراين، اين قسم افضل و برتر است.

ركن اول: اسرار عبادت

باب اول: طهارت

فصل اول : نيت

از رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم): ارزش اعمال فقط با نيت آنهاست‏ (26).

از امام صادق (عليه السلام): نيت مؤمن برتر از عمل اوست‏ (27).

معلوم است كه نيت پايه عبادت است و فرق عبادت با عادت در نيت است به طور كلى نيت به چهار معنى به كار مى‏رود.

1 - معنايى كه در ذهن اكثر مردم است كه مى‏پندارند نيت كلماتى است كه هنگام شروع در كارى به زبان آورده مى‏شود مثل اينكه كسى كه مى‏خواهد وضو بگيرد بگويد: وضو مى‏گيرم براى رفع حدث قربه الى الله.

مردم به اين كلمات نيت مى‏گويند حتى اگر معانى اين الفاظ از قلب گوينده خطور نكرده باشد و خودش هم نفهمد چه مى‏گويد.

نيت به اين معنى به اجماع علماء لغو و بيهوده است.

2 - نيت يعنى گذراندن مطلب در ذهن به اين معنى كه همان طور كه الفاظ را به زبان مى‏آورد، معنى آنها را از ذهن عبور داده در مورد آنها تعقل كند. اين معنى با معنى اول بسيار مشابه و نزديك است زيرا ثمره نيت همان اخلاص و رهايى از ريا است اما اگر انگيزه كسى در انجام عملى ريا باشد تصور اين معانى و گذراندن آنها از قلب و خاطر سودى به صاحبش نمى‏بخشد.

3 - نيت يعنى قصدى كه تقارن با انجام عمل داشته باشد به اين معنى كه هنگام شروع در عمل قصد انجام آن را داشته باشد تا كارش از روى سهو و غفلت صورت نگيرد ضعف اين معنى به مراتب از معانى گذشته روشن‏تر است.

زيرا هيچ شخص عاقلى نيست كه در حالت عادى‏ (28) كارى انجام دهد و در هنگام شروع قصد انجام آن را نداشته باشد و لذا يكى از محققين فرموده: اگر خداوند ما را مكلف به انجام كارهاى بدون نيت مى‏كرد تكليفى فوق طاقت بود.

4 - نيت يعنى انگيزه و باعث انجام كار، و اين همان چيزى است كه ما مأمور به آن هستيم، اگر انگيزه انسان در انجام كارها همان چيزى باشد كه از او خواسته شده نيتش درست و عملش مقبول است اگر چه اين معانى و الفاظ هم از خاطرش خطور نكند، و اگر انگيزه‏اش باطل و غير الهى باشد (مثل ريا و امثال آن) عملش باطل است اگر چه قرب خدا هم در ذهنش خطور كند و معانى اين الفاظ را از قلب بگذراند.

نيت به اين معنى از اختيار انسان خارج است. زيرا همان طور كه گفتيم نيت برانگيخته شدن و توجه نفس به طرف كارى است كه با آن سازگار است و نفس انسان پى برده كه هدف دنيوى يا اخرويش به انجام آن عمل تأمين مى‏شود.

تا زمانى كه انسان معتقد نباشد كه رسيدنش به هدف بستگى به انجام عملى دارد متوجه انجام آن نمى‏شود و اين اعتقاد در همه حالات براى انسان فراهم نيست بلكه براى به دست آوردنش بايد رياضت كشيد و كوشش نمود.

ولى بايد توجه داشت كه فقط با وجود اعتقاد تنها، انسان تصميم به انجام عملى نمى‏گيرد، بلكه انجام هر عمل دو شرط دارد كه اعتقاد يكى از آن دو است و شرط دوم براى توجه قلبى به يك عمل بعد از اعتقاد اين است كه مسأله مهم‏تر و قوى‏ترى نظر او را جلب نكرده باشد، و اين دو شرط هميشه و در همه حالات فراهم نيستند (29).

بنابراين براى فراهم شدن نيت همان طور كه يك سلسله انگيزه‏ها هست موانعى نيز وجود دارد اين انگيزه‏ها و موانع سببهاى بسيارى دارند كه با وجود آن سببها به وجود مى‏آيند. خود اين سببها نسبت به اشخاص و احوال و اعمال مختلف، متفاوتند. مثلاً هنگامى كه شهوت جنسى بر انسان غلبه مى‏كند و در توليد نسل و ايجاد فرزند هدف درستى ندارد، نمى‏تواند به نيت دارا شدن فرزند ازدواج كند بلكه جز نيت ارضاء شهوت هيچ نيتى نمى‏تواند داشته باشد. چون نيت جواب مثبت به دعوت انگيزه است. و او براى اين كار انگيزه‏اى جز شهوت ندارد، پس چگونه مى‏تواند نيت خود را متوجه ايجاد فرزند كند.

البته براى ايجاد اين نيت هم راههايى وجود دارد، مثل اين كه ايمانش را به دين مقدس اسلام قوى كند و به عظمت ثواب سعى در تكثير امت خاتم‏الانبياء ايمان و اعتقاد پيدا كند و عوامل فرار از فرزند مثل تصور زحمت و رنج و مشقت تأمين را از خود دور كند. اگر كسى موفق به اين امور شد ممكن است كه رغبت به تحصيل فرزند از قلبش منبعث شود و تحركى در او براى عقد و ازدواج ايجاد كند، آنگاه نيت تحصيل فرزند داشته باشد، ولى اگر اين گونه نباشد هر آنچه به عنوان ايجاد فرزند از قلبش بگذرد وسوسه و هذيانى بيش نيست، و لذا گروهى عبادت را بدون حضور نيت منع كرده‏اند و عذرشان در اين مسأله اين است كه روح اعمال نيت آنها است و عمل بدون نيت صادقانه، ريا و تكلف است كه نه تنها سبب نزديكى به خدا نمى‏شود بلكه غضب خدا را برمى‏انگيزد (30).

در روايت است كه يكى از دوستان امام صادق (عليه السلام) نزد حضرت آمده سلام كرد و در خدمت ايشان نشست وقتى كه حضرت برخاست او هم برخاست هنگامى كه حضرت به درب منزلش رسيد دوستش را رها كرده و بدون اينكه به او تعارف كند داخل منزل شد پسرش اسماعيل كه همراهش بود عرض كرد: اى پدر چرا به او تعارف نكردى؟ حضرت فرمود: آمادگى پذيرايى از او را نداشتم. اسماعيل عرض كرد او هم با يك تعارف به خانه نمى‏آمد.

فرمود: پسرم! دوست ندارم خدا مرا عراض بنويسد (31).

فصل دوم : اخلاص

اخلاص: يعنى خالص كردن نيت از شائبه‏ها، اين همان چيزى است كه در همه شؤون زندگى از ما خواسته شده و وجود آن باعث رسيدن به رستگارى ابدى و نبودنش موجب خسران خواهد بود.

لذا در مواضع بسيارى از قرآن با اشاره به مسأله اخلاص بندگان را به آن تشويق نموده است.

1 - و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين‏ (32).

2 - الا لله الدين الخالص‏ (33).

3 - الا الذين تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دينهم لله‏ (34).

در كتاب كافى از حضرت امام رضا (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمود:

خوشا به حال كسى كه عبادت و دعايش را براى خدا خالص كند و قلبش به آنچه چشمانش مى‏بيند مشغول نباشد و با آنچه گوشهايش مى‏شنود ذكر خدا را فراموش نكند و به خاطر آنچه به ديگران داده شده حسد به دل راه ندهد.

حضرت صادق (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه ليبلوكم ايكم احسن عمل (35). فرمود آنكه بيشتر عمل مى‏كند مورد نظر نيست فقط با نيت صادقانه و ترس از خداست كه مى‏توان به هدف رسيد.

سپس فرمود باقى بودن بر عمل براى خالص كردن آن، از خود عمل مهم‏تر است و عمل خالص عملى است كه به خاطر آن از كسى جز خداى عزوجل انتظار مدح و ثنا نداشته باشى و نيت از عمل برتر است، آگاه باشيد عمل همان نيت است‏ (36).

سپس آيه شريفه: قل كل يعمل على شاكلته‏ (37) را تلاوت فرمود.

از امام باقر (عليه السلام): هيچ بنده‏اى نيست كه چهل روز ايمانش به خدا را خالص كند (يا فرمود هيچ بنده‏اى نيست كه چهل روز به خوبى خدا را ياد كند (38)) مگر اينكه خدا او را نسبت به دنيا بى‏رغبت مى‏كند و او را بينايى مى‏دهد كه درد و درمان را بشناسد و حكمت را در قلبش استوار مى‏كند و زبانش را به آن حكمت گويا مى‏كند.

مراتب اخلاص

اخلاص داراى مراتب و درجات متفاوتى است.

1 - مرتبه شاكرين: شاكرين كسانى هستند كه خدا را مى‏پرستند و عبادت مى‏كنند تا شكر نعمت‏هاى نامتناهيش را ادا كرده باشند. همان نعمتهايى كه خداى متعال درباره آنها مى‏فرمايد: و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوه (39).

و اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در نهج‏البلاغه مى‏فرمايد: گروهى با شوق ثواب و پاداش خدا را مى‏پرستند، اين گونه عبادت، عبادت تجار است و گروهى خدا را از خوف عقاب مى‏پرستند، اين عبادت، عبادت بندگان است و گروهى خدا را براى اداء شكر مى‏پرستند اين عبادت، عبادت آزادگان است.

2 - مرتبه مقربين: مقربين گروهى هستند كه براى نزديكى به خدا، خدا را مى‏پرستند.

قرب خدا

منظور از نزديكى به خدا ممكن است نزديكى به حسب مرتبه و كمال باشد به اين معنى كه چون واجب‏الوجود از جميع جهات كامل و ممكن‏الوجود از جميع جهات ناقص است. هنگامى كه بنده‏اى در رفع نقائص خود سعى كند از نظر معنوى به خدا نزديك مى‏شود هم چنانكه در حديث آمده است: تخلقوا باخلاق الله‏ (40) و ممكن است منظور نزديكى از نظر محبت و ارتباط باشد، مثل اينكه اگر شخصى در شرق عالم باشد و ديگرى در غرب عالم، ولى نسبت به هم محبت و ارتباط داشته و هيچ گاه از ياد هم غافل نبوده و در نشر كمالات و مدائح اخلاقى هم كوشا باشند گفته مى‏شود: بين آنها كمال نزديكى برقرار است و اگر دو نفر نزديك هم باشند ولى عكس رابطه مذكور را داشته باشند گفته مى‏شود: بين آنها كمال بعد وجود دارد. منظور از اين قرب و بعد، قرب و بعد معنوى است.

3 - مرتبه حياپيشگان: آنها گروهى هستند كه انگيزه آنان در طاعات و عبادات حياء از خداست چون مى‏دانند كه خداى تعالى بر اندرون وجود آنان آگاه است و به آنچه از اذهان آنها خطور مى‏كند عالم است و به ريزه‏كارى‏هاى وجود آنان احاطه دارد به همين خاطر از اينكه در مقابل خدا سركشى و عصيان كنند حياء دارند و به انجام عبادات و اطاعت از خدا مبادرت مى‏كنند هم چنانكه در حديث آمده: اعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك‏ (41).

و جناب لقمان به پسرش چنين سفارش مى‏كند: اى پسرم هنگامى كه اراده گناه كردى به جايى برو كه خدا تو را نبيند.

4 - مرتبه متلذذين: آنها كسانى هستند كه بيش از لذت اهل دنيا از نعمت‏هاى دنيايى از عبادت پروردگارشان احساس لذت مى‏كنند.

در كتاب كافى از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد: اى بندگان صديق من! در دنيا از عبادت من بهره‏مند شويد كه به زودى در آخرت از آن بهره خواهيد برد.

از امام صادق (عليه السلام): بهترين مردم كسى است كه نسبت به عبادت عشق بورزد و با آن معانقه كند و قلباً دوستش داشته باشد، با بدنش آن را انجام دهد و خود را براى آن از هر فكرى خالى كند چنين شخصى باكى ندارد كه در چه وضعى زندگى كند در سختى باشد يا در ناراحتى.

از پيامبر خدا (صلى‏الله عليه و آله و سلم): نور چشم من در نماز قرار داده شده.

5 - مرتبه محبين: محبين كسانى هستند كه از عبادت و اطاعت خدا به بالاترين درجات دوستى او رسيده‏اند، چنانكه خداى تعالى مى‏فرمايد: يحبهم و يحبونه‏ (42).

اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد: اى معبود من! گيرم كه بر عذابت صبر كنم ولى چگونه بر فراق تو صبر توانم كرد (43).

امام حسين (عليه السلام) در دعاى عرفه مى‏فرمايد: تو همان كسى هستى كه غير خود را از قلوب دوستانت رانده‏اى تا آنجا كه جز تو كسى را دوست ندارند و به كسى جز تو پناهنده نمى‏شوند.

همچنين مى‏فرمايد: اى كسى كه شيرينى دوستيت را به دوستانت چشانده‏اى تا اينكه برخاسته و در مقابل تو تملق مى‏گويند!

و امام سجاد (عليه السلام) در مناجات انجيليه مى‏فرمايد: قسم به عزتت چنان دوستت دارم كه شيرينى دوستيت در قلبم جا گرفته و جانم به اين مژدگانى خو گرفته است.

و در مناجات ديگرى مى‏فرمايد: معبود من مرا از كسانى قرار ده كه نهال عشق تو در باغ سينه‏هايشان ريشه دوانده و محبت تو قلوبشان را تسخير كرده.

و در حديث قدسى وارد است: اى موسى! كسى كه گمان مى‏كند مرا دوست مى‏دارد و شب هنگام تا صبح مى‏خوابد در اين دوستى صادق نيست، آيا هر دوستى خلوت دوستش را خواستار نيست؟

6 - مرتبه عارفين: و آنها كسانى هستند كه انگيزه عبادتشان اين است كه پروردگار كمال مطلق است و شايسته پرستش.

چنانكه على (عليه السلام) مى‏فرمايد: معبود من! تو را از ترس آتشت و به طمع بهشتت عبادت نمى‏كنم، بلكه تو را شايسته عبادت تشخيص دادم.

7 - مرتبه كسانى كه براى دست يافتن به پاداش يا نجات از عقاب عبادت مى‏كنند (44).

درباره اين نوع عبادت آراء علماء، مختلف است بعضى از علماء شيعه از قبيل سيد بن طاووس و فاضل مقداد و ابن ابى جمهور احسائى و شهيد اول (قدس سره) (45) در كتاب دروس و قواعد قائل به بطلان آن شده‏اند.

دليل ايشان اين است كه اهدافى از اين قبيل با اخلاص به معنى عبادت براى جلب رضايت و توجه پروردگار كاملاً مخالف است كسى كه چنين قصدى دارد براى جلب منفعت و دفع ضرر عبادت مى‏كند نه براى رضايت خدا، ولى قول به صحت به صواب نزديكتر است.

براى صحت اين مرتبه عبادت چند دليل وجود دارد:

دليل اول

آيات و روايات بسيارى هست كه مضمون آنها عبادت براى پاداش و نجات از عذاب را تأييد مى‏كند.

آيات

1 - لمثل هذا فليعمل العاملون‏ (46).

2 - و ادعوه خوفاً و طمع (47).

3 - يدعوننا رغباً و رهب (48).

4 - يا ايها الذين آمنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون‏ (49) يعنى به اميد فلاح ركوع و سجود كنيد، و فلاح همان رسيدن به پاداش است.

5 - رجال لا تلهيهم تجاره و لابيع عن ذكر الله و اقام الصلوه و ايتاء الزكوه يخافون يوماً تتقلب فيه القلوب و الابصار ليجزيهم احسن ما عملو (50).

در اين آيات به صراحت و وضوح خداى تعالى در مقابل اعمال خير و عباداتى كه از ترس عذاب يا به اميد پاداش انجام شود وعده پاداش مى‏دهد.

مخصوصاً در آيه دوم و سوم كه خوف و طمع و بيم و اميد را در كنار هم قرار داده.

روايات

در روايات بسيارى آمده كه هر كس بشنود كه در مقابل عملى از طرف خدا پاداشى مقرر شده و آن كار را به اميد رسيدن به آن پاداش انجام دهد، خداى تبارك و تعالى آن پاداش را به او مى‏دهد، اگر چه آن پاداش مقرر هم نشده باشد.

از امام صادق (عليه السلام): بندگان بر سه دسته‏اند.

اول: گروهى كه خدا را از ترس عبادت مى‏كنند، اين عبادت بردگان است.

دوم: گروهى كه در طلب پاداش خدا را عبادت مى‏كنند، اين عبادت كارگران است.

سوم: گروهى كه خدا را از روى محبت مى‏پرستند، اين عبادت آزادگان و برترين نوع عبادت است.

معلوم است كه لازمه افضليت اين گونه پرستش فضيلت دو نوع ديگر است‏ (51).

و مثل اين روايات در مورد اعمالى كه براى رفع حوائج از قبيل دارا شدن فرزند يا مال يا شفا از مرض يا طلب خير و امثال آن انجام مى‏شوند بسيار است. بنابراين، اولاً اگر اين گونه نيات مبطل و مفسد عبادات باشند، اين تشويق و ترغيب‏ها و وعده و وعيدها بيهوده بلكه مغاير با مقصود شارع مى‏باشند.

ثانياً: شارع مقدس به اين گونه عبادت دستور داده و هر كس اين گونه عبادت كند طالب رضايت خدا است.

دليل دوم

اصلاً چگونه براى بنده ضعيفى كه نفع و ضرر و موت و حيات و نشورش در اختيار ديگرى است، ممكن است كه از جلب نفع از طرف مولا به سوى خود و دفع ضرر از خود بى‏نياز باشد.

دليل سوم

مكلف كردن عموم مردم به اين مراتب بلند و درجات عالى شبيه تكليف به محال است، زيرا اكثر مردم توان اين را ندارند كه با اين نيات عالى عبادت كنند، چه، اين مراتب مخصوص معصومين (عليهم السلام) و كسانى است كه مرتبه‏اى نزديك به آنها داشته باشند از قبيل جناب سلمان، ابوذر و مقداد، و تنها كسانى مى‏توانند رسيدن به اين مراتب را ادعا كنند كه اين اطمينان را از نفس خود داشته باشند كه حتى اگر يقين داشته باشند كه خداى تعالى به خاطر عبادات و طاعات آنها را به جهنم مى‏برد و در مقابل معاصى و گناهان به بهشت، باز هم اطاعت كنند و راه معصيت نروند.

اما عموم مردم كجا و اين درجه عالى.

البته اگر نيت به معنى اول يا دوم را كه ذكر شده بپذيريم ممكن است بگوئيم همه مردم بايد با نيات عالى عبادت كنند (52) ولى قبل از اين گفتيم كه اين دو معنى براى نيت اشتباه است. زيرا هنگامى كه باعث و انگيزه‏اى براى قرب الهى نباشد نمى‏توان با گذراندن از خاطر يا تلفظ به زبان آن را ايجاد كرد. براى اينكه به خوبى به اين مطلب مطمئن شوى خودت را بنگر آن گاه كه براى اظهار برترى و فضيلت يا كسب شهرت و آوازه، حب تدريس بر تو غلبه مى‏كند يا براى جلب توجه ديگران شوق عبادت در تو برانگيخته مى‏شود و به هنگام شروع به درس يا عبادت به خودت تلقين مى‏كنى كه اين درس يا عبادت براى نزديكى به خدا است در اين هنگام تو به طور كلى از اخلاص دورى و اين تلقين از وسوسه‏هايى است كه شيطان در سينه‏ها مى‏كند و هيچ سودى به حالت نخواهد داشت و تو را از استحقاق آتش نجات نخواهد داد.

تو در اين حال مانند آدم سيرى هستى كه در حال سيرى براى اينكه اشتهاء پيدا كند از ذهن خود مى‏گذراند كه من فلان غذا را اشتهاء دارم. خلاصه اينكه راه رسيدن به اخلاص شكستن لذائذ نفسانى و قطع طمع از دنيا و آمادگى براى آخرت است تا جائى كه اين آمادگى قلب را احاطه كند و انسان همى جز مسأله قيامت نداشته باشد چه بسا اعمالى كه انسان براى انجام آنها رنج فراوان مى‏كشد و خيال مى‏كند كه آن را با خلوص كامل براى رضاى خدا انجام داده است، در حالى كه فريب خورده و در واقع اين طور نبوده به دليل اين كه چگونگى ورود آفت به اعمال را نمى‏داند.

براى اينكه درست به اين مطلب توجه پيدا كنيد داستان زير را بخوانيد.

از عزيزى نقل شده كه فرمود: قضاى سى سال نماز را به جا آوردم در حالى كه تمام آنها را در وقت خودشان و در مسجد و در صف اول نماز جماعت خوانده بودم. علت قضاى نمازها اين بود كه يك روز عذرى براى من پيش آمد و كمى ديرتر از معمول به مسجد رسيدم وقتى وارد شدم كه صف اول جماعت تكميل شده بود و من مجبور شدم در صف دوم نماز بخوانم، ولى در همان هنگام از اينكه مردم مرا در صف دوم مى‏ديدند احساس خجلت و شرمندگى كردم از اينجا فهميدم كه توجه مردم به من در صف اول نماز جماعت مرا خوشحال مى‏كرده و به طورى كه خودم نمى‏دانستم باعث آرامش قلبم مى‏شده.

از امثال اين داستان به دست مى‏آيد كه خلوص در عمل به قدرى آفت دارد كه گاهى آفت‏ها ناشناخته مى‏مانند و تا مدت زيادى دست ديگرى در اعمال انسان نقش پيدا مى‏كند در حالى كه انسان اصلاً متوجه نمى‏شود.

مسأله عدم خلوص به قدرى دقيق و پيچيده است كه تعداد بسيار اندكى از اعمال از آن در امان هستند و بسيار معدودند كسانى كه به آن توجه داشته باشند، كسانى كه در دنيا از خلوص عمل غافلند و اعمال خود را به دقت وارسى نمى‏كنند، در هنگامه قيامت تمام اعمال خود را كه فكر مى‏كردند عمل نيك بوده مى‏بينند در حالى كه چهره كريهى دارند و در واقع گناهانى بوده‏اند كه از آنها صادر مى‏شده، و خود ندانسته‏اند و آنچه كه خيالش را هم نمى‏كردند، از جانب خدا براى آنها بروز مى‏كند، و آنگاه است كه به گناهان خود پى مى‏برند.

قرآن مجيد در اين باره مى‏فرمايد: الذين ضل سعيهم فى الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنع (53).

افمن زين له سوء عمله فرآه حسن (54).