راهکارهای عملی درمان وسواس

آيت الله العظمی حسين مظاهری

- ۱ -


سخن ناشر

همواره در جوامع بشری انسان‌هایی زندگی می‌کرده‌اند که گرچه دارای ظاهری سالم بوده‌اند، ولی نوعی تفاوت آشکار در اعمال و رفتار آنان نسبت به کردار رایج و متعارف افراد عادی جامعه وجود داشته است. این‌گونه افراد که در همة جوامع بشری و در میان پیروان همة ادیان و مذاهب، حضور داشته و دارند، بیش از حدّ متعارف در امور معمولی ـ اعم از مادّی و معنوی ـ سخت‌گیری می‌کنند، به همه چیز شکّ دارند، به کسی اطمینان نمی‌کنند و در بسیاری از امور زندگی کارهای خود را با تردید انجام می‌دهند. به این افراد که متأسفانه در جامعه اسلامی و حتّی در میان شیعیان نیز یافت می‌شوند، افراد «وسواسی» گفته می‌شود.

وسوسه و وسواس نوعی بیماری و به عبارتی شاید بدتر از سرطان است. بر همین اساس بحث دربارة آن، برای کسانی که دچار این بیماری شده‌اند و در حقیقت شیطان بر آنها مسلّط شده، بسیار ضروری است. زیرا وسواس باعث می‌شود دین و دنیای افراد مبتلا به آن و اطرافيان آنان، در مخاطرة عجیبی واقع شود و حتّی زندگی روزمره برای آنها سخت گردد. بنابراین وسواسی باید به خدا پناه ببرد و به فکر درمان خود باشد.

از آنجا که دین مبین اسلام، هیچ‌ یک از معضلات و مشکلات بشری را بی‌پاسخ نگذارده و حتّی برای اصلاح موارد بسیار جزئی هم راهکار ارائه کرده است، درمان وسواس را نیز رها نکرده و برای آن راهکارهای عملی و مفیدی دارد. بهترین این راهکارها در روایات ارزشمندی که از جانب حضرات معصومین ( به دست ما رسیده است و نیز در سیرة زندگانی آن بزرگواران و بزرگان دین وجود دارد.

بنابر این از نظر اسلام، بیماری وسواس ـ چه فکری و چه عملی ـ قابل درمان است، به شرط آنکه شخص وسواسی با مراجعه به فتاوای مراجع معظّم تقلید و علمای وارسته، صد‌ در‌ صد به دستوراتی که در این خصوص ارائه می‌گردد، عمل کند و از اصرار بی‌جا پرهيز نمايد. زيرا در برخي موارد لجاجت و عدم حرف شنوي بيماران موجب طولاني شدن مدت درمان و در نتيجه عدم بهبودي آنان مي‌شود که در اين صورت مراجعه به روانپزشک متخصّص متدّين توصيه مي‌گردد.

کتاب حاضر حاصل پنج جلسه سخنرانی فقيه اخلاقي و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مظاهری«مدّظلّه‌العالی» با موضوع «وسواس»‌ می‌باشد که در سال‌هاي گذشته بيان گرديده است و اکنون متن آن در مؤسّسة فرهنگی مطالعاتی الزّهراء(س) تنظیم شده و پس از افزودن احکام وسواس ـ که عيناً از بخش اخلاق رسالة توضيح المسائل معظّم‌له استخراج گرديده‌ـ و نيز بخشی از سؤالات شرعي و استفتائات مربوط به وسواس و پاسخ‌هاي معظّم‌له، به شکل حاضر ارائه می‌گردد.

امید آنکه مورد رضای حضرت احدیّت«جلّ‌وعلا» واقع شود و موجب کمک به درمان بیماران وسواسی گردد.

فصل اوّل: راهکارهاي عملي درمان وسواس

شيطان و راه‌های گمراهی بندگان

طبق آيات قرآن کريم، شیطان پس از آن که از درگاه خداوند متعال رانده شد، چند مرتبه با خداوند اعلام جنگ کرد. از جمله، به خداوند گفت:

قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم‏ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرين (1)

گفت: «پس به سبب آن كه مرا به بيراهه افكندى، من هم براى فريفتن آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست، آن گاه از پيش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏تازم، و بيش‌ترشان را شكرگزار نخواهى يافت.»

امام باقر (ع) در ذیل این آیه‌ی شریفه می‌فرمایند:

أَمَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ فَهُوَ مِنْ قِبَلِ الْآخِرَةِ لَأُخْبِرَنَّهُمْ أَنَّهُ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ لَا نُشُورَ وَ أَمَّا خَلْفَهُمْ يَقُولُ مِنْ قِبَلِ دُنْيَاهُمْ آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ وَ آمُرُهُمْ أَنْ لَا يَصِلُوا فِي أَمْوَالِهِمْ رَحِماً وَ لَا يُعْطُوا مِنْهُ حَقّاً وَ آمُرُهُمْ أَنْ يُقَلِّلُوا عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ أُخَوِّفُهُمْ عَلَيهم الضَّيْعَةِ وَ أَمَّا عَنْ أَيْمَانِهِمْ يَقُولُ مِنْ قِبَلِ دِينِهِمْ فَإِنْ كَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ زَيَّنْتُهَا لَهُمْ وَ إِنْ كَانُوا عَلَى هُدًى جهدت عَلَيهِم حتّی أُخْرِجهُمْ مِنْهُ وَ أَمَّا عَنْ شَمَائِلِهِمْ يَقُولُ مِنْ قِبَلِ اللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَات‏ (2)

اين که مي‌گويد: از پيش رو مي‌آيم، يعني از راه آخرت که به آنها مي‌گويد: نه بهشتى است، نه دوزخى و نه رستاخيزى.

امّا از پشت سر اين است که، يعني از راه دنيايشان آنان را به گردآوري مال وا مي‌دارد و فرمان مي‌دهد مالى را در راه صله‌ي رحم صرف نكنند، و از آن حق کسي را ندهند و بر فرزندان خود هزينه ندهند و از نابود شدن مال آنها را مي‌ترساند.

امّا از سمت راست، يعني از راه دين آنها که اگر در گمراهى باشند، آن را براشان زينت مي‌بخشد و خوش‌نما مي‌سازد، و اگر بر راه حقند، مي‌كوشد تا آنان را از آن بيرون برد. امّا از سمت چپ، يعني از راه لذّت‌ها و شهوات آنان را مي‌فريبد.

این آیه‌ی شریفه، زنگ خطری برای همه‌ است. پروردگار عالم تذکر داده است که ای انسان، این شیطان برای تو دشمن بزرگی است؛ شيطان به کار خود عالم است، روان‌شناس است، می‌داند از چه راهی بیاید و تو را گمراه کند. مواظب این دشمن باش. بنابراين توجه به اين نکته ضروري است که شیطان از هر راهی بتواند، تلاش مي‌کند تا ما را بدبخت کند. او به افراد متديّن نمی‌گوید: دزدي کن، شيطان اصلاً از این راه وارد نمی‌شود؛ زيرا از این راه تیغش نمی‌بُرد، بلکه می‌گوید: با غیبت کردن، با شایعه پخش کردن و با تهمت زدن آبروي مردم را بريز. شيطان هر کسی را از راهی مناسب خودش گمراه مي‌کند.

و از راه‌های مهم شیطان برای گمراه کردن مقدّسين همین قضیه‌ی وسواس است که اگر کسی به آن مبتلا شود، بسيار مشکل است روي سعادت ببيند، مگر این که خود را از شرّ آن نجات دهد، وگرنه بايد بداند که جهنّم را براي خود مهيّا کرده است. وسواس و وسواسی‌گری بلايي مُهلک است که انسان با آن نمي‌تواند بهشتی شود؛ انسان وسواسي باید دست از وسواس خود بر‌دارد، وگرنه چنانکه سرطان آدم را می‌کشد، وسواس هم انسان را به نابودي مي‌کشاند. سرطان به جسم انسان اثر می‌گذارد، اما وسواس انسان را از نظر روحی نابود مي‌کند که بسيار بدتر از سرطان است؛ زيرا بيمار سرطانی مي‌تواند به بهشت برود، امّا انسان وسواسی غالباً بدون ایمان از دنيا مي‌رود.

تعریف وسوسه و وسواسی

«وسوسه»، يكي از اضداد «يقين» است كه در لغت به معناي «همهمه» است؛ از اين رو، به صداي آهسته نيز «وسوسه» مي‌گويند. در اصطلاح، به خطوراتي گفته می‌شود كه به وسيله‌ي نفس و شياطين جن و انس به قلب انسان وارد مي‌شود.

«وسواسی» نیز به کسی گفته می‌شود که این خطورات به طور مستمرّ برای او پدید مي‌آيد و او نیز به آن ترتیب اثر می‌دهد.

توضیح آن که، یکی از اقسام جهل، جهل متردّد یا همان شكّ مصطلح است که اگر این شکّ به صورت يك حالت در نيايد، امري طبيعي است و براي بسياري از مردم پيش مي‌آيد، و علاوه بر اين، شکّ را پلي به سوي علم خوانده‌اند. امّا گاهي اين جهل براي انسان به يك حالت تبديل مي‌شود که به صاحب آن، در اصطلاح فقه، «كثيرالشكّ» يا «شكّاك» و در اصطلاح عرف «وسواسي» گویند.

اقسام وسوسه

وسوسه به دو قسم وسوسه‌ی عملی و وسوسه‌ي فکری تقسيم مي‌شود:

وسوسه‌ی فکری همان خطور تصوّرات، پندارها و خیالات واهی و بی اساس به ذهن انسان است؛ مثلاً مرد به زنش يا زن به شوهرش بدبین می‌شود و متأسفانه به همين جا هم منتهي نمي‌شود؛ منجر به انتقام گیری و مصيبت‌هاي بالاتر از آن مي‌گردد.

گاهی تخیّلش به آن جا می‌رسد که امام زمان ارواحنافداه يا ملائکه را می‌بیند و واقعاً هم گمان مي‌کند که مي‌بيند؛ مثل انسان ترسو، وقتی به قبرستان مي‌رود، می‌بیند مرده‌اي از قبر بیرون آمده و حقيقتاً هم مرده را می‌بیند که به دنبال او است؛ آن تخیّل بر روی چشمانش اثر می‌گذارد، در حالی که نه مرده‌اي از قبر بیرون آمده است و نه کسي او را تعقیب مي‌کند، امّا قوه‌ی تخیّل بر چشم و گوش و ساير اعضا و جوارح او اثر می‌گذارد.

گاهی وسوسه‌ی فکری به آن جا مي‌رسد که به مقدّسات، به خداوند، به پیامبر - ، به ائمه‌ی طاهرین (ع) ، به روحانیت و مراجع تقلید بدبین می‌شود. در مورد خدا و قرآن دچار شبهه مي‌شود و بالاخره اعصاب او ضعیف مي‌شود و به سرحدّ جنون مي‌رسد و اگر به فریاد خود نرسد، واقعاً دیوانه می‌شود. زنش را به خاطر هیچ و پوچ طلاق می‌دهد؛ زيرا خیال می‌کند زنش بد است. زن از شوهرش به خاطر هیچ و پوچ طلاق می‌گیرد، فقط به اين خاطر که خیال می‌کند با کسی رابطه دارد. گاهی وسواس به این شکل است.

وسوسه‌ي عملی هم این است که انسان در اعمالش دچار وسواس مي‌شود؛ مثلاً در طهارت و نجاست وسواس پيدا مي‌کند. زود يقين پیدا می‌کند که فلان چيز نجس شد، امّا دیگر به اين سادگي به پاک شدن آن يقين پیدا نمی‌کند. در مورد نجاست زود باور است، امّا در مورد طهارت دير به باور مي‌رسد. بديهي است که اين هم نوعي جهل است. اگر زود باور يا دیر باور است ، بايد در مورد هر دو اين طور باشد.

گاه در مورد نمازش غیر متعارف می‌شود؛ حمد و سوره‌ی خودش را باطل می‌داند، علاوه بر آن حمد و سوره‌ی امام جماعت را هم باطل می‌داند. کم کم کارش به آن جا مي‌رسد که نماز جماعت را به طور کلّي ترک مي‌کند.

برخي در مورد میکروب دچار وسواس مي‌شوند. وقتي نان را از نانوایی می‌گیرند. به خيالاتي واهي دچار مي‌شود که چه دست‌هایی کار کرده تا یک قرص نان به اين شکل در آمده است؟ آن کسی که خمیر کرده، آن کسی که چانه گرفته، آن کسی که آن را پهن کرده، آن کسی که آن را از تنور در آورده است و نتيجه مي‌گيرند که، هفت هشت دست روی آن کار کرده است. بنابراين خوردن چنين ناني را روا نمي‌دانند و دليلشان اين است که آن افراد را نمي‌شناسند و نمي‌دانند دستانشان تميز بوده است يا نه. این هم نوع ديگري از وسواس است.

این وسواس‌ها اختصاص به قشر خاصي ندارد؛ در میان افراد امروزي‌ وجود دارد، در ميان افراد قديمي نيز وجود دارد، در میان افراد باسواد ديده مي‌شود، در میان بی‌سوادها نيز قابل مشاهده است.

امّا عجيب است که اين افراد در مورد حقّ‌الله و حقّ‌النّاس اصلاً وسواس ندارند. خیلی کم پیدا می‌شود که کسي يک مرتبه خمس بدهد، امّا بعد شک کند و بگويد که آيا پرداخت خمس من صحيح بود يا نه؟ و دوباره خمس بدهد.

بنابراین وسوسه دو قسم است: وسوسه‌ی فکری و وسوسه‌ی عملی؛ و این دو لازم و ملزوم يکديگرند. نکته‌ي ديگر اينکه وسوسه، جهل مرکّب است قرآن جهل مرکّب را بدترین دردها برای انسان مي‌داند. معني جهل مرکّب اين است که انسان به چيزي که واقعيّت ندارد، يقين پيدا کند؛ مانند همين وسواسی که تمام پاک‌هاي عالم را نجس مي‌داند. هر چه به او بگویند: این پاک است، نمي‌پذيرد. حرف هیچ کس را جز حرف خودش يا کسی که مثل خودش باشد نمي‌پذيرد. وسواسی‌ها معمولاً همدیگر را قبول دارند «کُند هم جنس با هم جنس پرواز». البته بعضی از آنها همدیگر را هم قبول ندارند. قرآن در این باره می‌فرماید:

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً (3)

بگو: «آيا شما را از زيان‌كارترين مردم آگاه گردانم؟» آنان‏ كسانى هستند كه كوشش‏شان در زندگى دنيا به هدر رفته است و مى‏پندارند كه خود كار خوب انجام مى‏دهند.

براي یک غسل نیم ساعت خودش را معطّل مي‌کند و گمان مي‌کند که غسل صحيح را او انجام داده و غسل ديگران باطل است. شخصي وسواس داشت و مي‌گفت: اوّل اذان صبح به يک حمّام عمومی رفتم، اما تا طلوع آفتاب نتوانستم غسل انجام دهم و وقت نماز گذشت. خجالت کشیدم و از آن حمّام بيرون آمدم و به حمّام دیگری رفتم و تا قبل از ظهر غسلم را تمام کردم. یک غسلم حدود هفت ساعت طول کشيد، اما باز هم به دلم نچسبيد! این، از مصاديق فرموده‌ي قرآن، يعني زيان‌کارترين افراد است.

در آیه‌ی دیگر می‌فرماید:

وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْر (4)

و انسان همان گونه كه خير را فرا مى‏خواند، پيشامد بد را مى‏خواند.

گاهی انسان کارش به آن جا می‌رسد که کار شرّ انجام می‌دهد، ولی خیال مي‌کند کار خیر انجام داده است. در حالي که جهنّم را براي خود آماده مي‌کند، گمان دارد که به سمت بهشت مي‌رود. فرد وسواسی چنين حالتي را دارد. کاری می‌کند که خدا را به غضب در می‌آورد، امّا به خیال خود دارد عبادت می‌کند. اين افراد بايد با بي اعتنايي از اين شيوه دست بردارند. همان طور که وقتی به يک حيوان درنده بی اعتنایی کنيد، راه خودش را مي‌گيرد و مي‌رود، شیطان هم با بی اعتنایی دور مي‌شود و ديگر کاري به کار شما ندارد. امّا اگر با او راه آمديد، دست از سرتان بر نمي‌دارد و شما را تا حدّ دیوانگی به پيش مي برد.

یک فرد وسواسي نه تنها خودش را از سعادت محروم مي‌کند، خانواده خود را هم به بدبختي می‌کشاند. بسيار مشاهده مي‌شود که با وسواس در طهارت و نجاست هم خودشان را بدبخت کرده‌اند و هم خانواده را به عذاب انداخته‌اند تا حدّي که آن‌ها براي او طلب مرگ می‌کنند.

وسواسي؛ خنّاس خودش

بايد به اين مطلب مهم توجّه کنیم که وسواسی، «خنّاسِ» خودش است و مشکل اصلي همين جاست. در میان شیاطین، شیطانی به نام «خنّاس» وجود دارد که کارش فريب دادن انسان به طور غیر مستقیم است؛ یعنی مستقيماً توصيه به گناه نمي‌کند. به عبارت ساده‌تر، زهر را درون کپسول می‌ریزد و آن را به عنوان دارو به خورد انسان می‌دهد. مثلاً به نام تجدّد، به خانم می‌گوید: بي‌حجابي نوعي تمدّن است و حجاب، ارتجاع و تحجّر مي‌باشد. و تو باید متمدّن باشی. اين روش در مورد افراد وسواسی نيز صدق مي‌کند؛ يعني به نام دین، او را از دين بيرون مي‌برد.

امام صادق (ع) در روایتی می‌فرمایند:

مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِي جَوْفِهِ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ فَيُؤَيِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ: وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه (5 )

هيچ مؤمني نيست مگر آن كه قلبش داراي دو گوش است: يك گوش كه وسواس خنّاس در آن می‌دمد و گوش ديگر كه فرشته در آن مي‌دمد. پس خداوند، مؤمن را با آن فرشته ياري مي‌كند و اين معنای فرموده‌ي خداوند است: «و آنان را با روحي از جانب خويش ياريشان كرد.»

این خنّاس انسان را از بیرون، وسوسه می‌کند؛ مانند رفیق بد که آن هم خنّاس انسي است و انصافاً از هر شیطانی بدتر است. این مواد مخدّری که امروزه همه را بدبخت کرده است، معمولاً در اثر رفیق بد است.

خنّاس خارجی، گاهی انسی و گاهی جنّی است. امّا یک خنّاس بدتر از این خنّاس انسی و جنّی وجود دارد و آن خود انسان است که برای خودش شیطان مي‌شود. یک مثالی در ميان عوام مشهور است که می‌گویند: شیطان توی پوستش رفته است. اين مثال مناسبي در مورد انسان وسواسي است که گويا شیطان در پوست او رفته و در وجود او جاي گرفته است. خنّاس دروني به جای این که از بيرون به او بگويد: پاک نشد، خودش همان را به خود تلقين مي‌کند. و اين خیلی زشت است که کسی در باره‌ي دین خودش، خنّاس خود شود.

قرآن کريم در مورد این خنّاس خطاب خیلی تندي دارد. دو سوره‌ي آخر قرآن به «معوذتین» معروف است. سوره‌ی اوّل سوره‌ی فلق است که پروردگار عالم یک مرتبه به ما دستور پناه بردن به خدا داده است، اما در موارد پناه جستن از خداوند چهار مطلب خیلی مهم بيان مي‌فرمايد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد

به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان. بگو: «پناه مى‏برم به پروردگار سپيده‌ي صبح، از شرّ تمام آن چه آفريده است؛ و از شرّ هر موجود شرور هنگامى كه شبانه وارد مى‏شود؛ و از شرّ آنها كه با افسون در گره‏ها مى‏دمند و هر تصميمى را سست مى‏كنند؛ و از شرّ هر حسودى هنگامى كه حسد مى‏ورزد.

در اين سوره‌ یک مرتبه به خداوند پناه مي‌بريم، اما از چهار چیز خیلی مهم. امّا در سوره‌ی ناس؛ سه مرتبه به خدا از یک چیز پناه مي‌بریم. خداوند می‌فرمايد: سه مرتبه پناه ببر از شرّ یک چیز و آن هم چيزي جز خنّاس نيست:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس‏

به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان. بگو: «پناه مى‏برم به پروردگار مردم، به مالك و حاكم مردم، به خدا و معبود مردم، از شرّ وسوسه‏گر پنهان‌كار، كه در درون سينه‌ي انسان‌ها وسوسه مى‏كند، خواه از جنّ باشد يا از انسان.

گاهی آن خنّاس انسی يا جنّي، خود انسان است که وسوسه‌گر خود می‌شود و وسواسی این طور است؛ شیطان در پوستش رفته است و از راه عبادت او را بدبخت می‌کند. يک ساعت طول مي‌کشد تا یک غسل انجام دهد، در آخر هم آن غسل را قابل قبول نمي‌داند و مي‌گويد: نشد. اين گونه رفتار او حرام است. یک غسل حداکثر باید پنج دقیقه طول بکشد. وضويي که باید در عرض نیم دقیقه يا یک دقیقه انجام شود، نیم ساعت به طول مي‌انجامد. اين شيوه‌اي غلط است. هیچ اسلامی، هیچ مرجع تقلیدی نگفته است که ما بايد این طور وضو بگیریم.

مرحوم آية الله مرعشی نجفی (ره) برای این که طريقه‌ي صحيح وضو گرفتن را به دیگران ياد بدهد، گاهی در جلسه وضو می‌گرفت؛ یک قمقمه‌ي آب همراه ايشان بود. آن را بر می‌داشت و يک مشت آب به صورت می‌زد، یک مشت به دست راست و یک مشت هم به دست چپ و مسح سر و پاها را انجام مي‌داد و راه می‌افتاد براي نماز. مرجع تقلیدي که هشتاد سال در زمينه‌ي اسلام کار کرده، اين طور وضو مي‌گيرد.

مابقی بزرگان و مراجع نيز اين گونه عمل مي‌کردند. گاهي دو سه روز باران می‌آمد. در اينصورت، وسواسی‌ها ديگر یقین پیدا می‌کردند که همه‌ی عالم نجس شده است. استاد بزرگوار ما حضرت آية الله العظمي بروجردی (ره) با وجود گِل‌های داخل کوي و برزن که به عباي ايشان مي‌چسبيد، مقيّد بودند با همان وضعيت نماز بخوانند.

يکي از اساتيد بنده بسيار مرد بزرگي بود، امّا وسواسی بود. گاهي در جلساتي که با ايشان داشتم مي‌فرمود: شما فقها باید یکی از این دو کار را انجام دهيد: یا بگویید تمام عالم نجس است یا بگویید متنجّس چيزي را نجس نمي‌کند.

اما آية الله بروجردي (ره) مقیّد بودند با همان گِل‌ها نماز بخوانند تا به ديگران بفهمانند در عباداتشان چگونه باشند.

همچنین حضرت امام خميني (ره) مقیّد بودند با همان عبای گلی به مدرسه‌ی فیضیه بیایند و نماز بخوانند. بزرگان دين - مراجع و غير مراجع- چنين سيره‌اي داشتند. روش ما هم باید روش عرف متشرّعه مانند روش اهل علم و روش مراجع تقلید باشد، وگر‌نه، باید بدانیم که شیطان در پوستمان رفته است. وسواسی باید بداند که خودش، خنّاس خودش است و این دو سوره‌ی معوذتین را باید مرتّب بخواند. به آيه‌ي مربوط به وسوسه که رسید، بگوید: خدایا، من خودم خنّاس خودم هستم، تو به من رحم کن. البته تنها دعا فایده ندارد،‌ همّت می‌خواهد. باید بی اعتنایی کند و آن چه را که خدا می‌خواهد و مراجع تقلید بيان کرده‌اند، انجام دهد، نه آن چه شيطان درونش مي‌گويد.

وسواسي؛ مطرود همه

ت و همه از او متنفّرند. خدا او را دوست ندارد، پیامبر اکرم (ص) و ائمه‌ی طاهرین (ع) از او بیزارند. خانواده‌اش از او متنفّرند. مردم هم او را دوست ندارند. حتی خودش هم خودش را دوست ندارد و از خودش منزجر است.

و اگر در مذمّت وسواسی فقط همين جمله را داشتيم در زشتي عمل وسواسی کفايت مي‌کرد که دست از وسواس بردارد. وسواسی اگر جز گناه اسراف هیچ گناهی نداشته باشد، چه اسراف در آب، چه اسراف در کارهایش، چه اسراف در عمرش، در گفتن اين جمله که خدا او را دوست ندارد کفايت مي‌کند. قرآن کريم می‌فرماید:

إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين (6)

همانا خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.

البته بايد وسواسي را بالاتر از مُسرف يعني مُبذّر بدانيم. فرق بین اسراف و تبذیر آن است که انسان گاهي در مصرف نعمت‌های خداوند زیاده‌روی مي‌کند. به این می‌گویند اسراف؛ مثل آن که زیاد بخورد، زیاد بپوشد، زندگی تجمّلی داشته باشد. امّا تبذیر آن است که نعمت‌های خداوند را هدر بدهد؛ مثل این که غذاي خود را بریزد، لباس خود را پاره کند. هر دو حرام است، امّا قبح عمل مُبذّر بيش‌تر است. قرآن کريم در مورد مسرفين می‌فرماید:

وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّار (7)

و اسراف‌کاران همدمان آتشند.

امّا در مورد تبذیر می‌فرماید:

إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطين ‏(8)

تبذير کنندگان برادران شيطان‌هايند.

نمی‌فرماید: از شیطان متابعت می‌کند، بلکه بالاتر از آن می‌فرماید: برادر شیطان است و بدبختی این جاست که وسواسی مسرف نيست، مُبذّر است. کسی که نیم ساعت براي یک غسل وقت مي‌گذارد، این نیم ساعت مشغول عبادت نيست، مشغول تبذیر است. آب را هدر مي‌دهد. این عمل حرام است. اگر در حمّام عمومي باشد، ضامن است. بالاتر از آن، عمرش را هدر داده است. عُمر از نظر اسلام خیلی مقدّس است. قرآن در باره‌ی کسانی که عمرشان را در دنيا هدر داده‌اند، می‌فرماید:

وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذيرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصير (9)

و آنان در دوزخ فرياد بر مى‏آورند: «پروردگارا، ما را بيرون بياور، تا غير از آن چه مى‏كرديم، كار شايسته كنيم.» [در پاسخ به آنان گفته مي‌شود:] مگر شما را آن قدر عمر دراز نداديم كه هر كس كه بايد در آن عبرت گيرد، عبرت مى‏گرفت؛ و آيا براى شما هشدار دهنده نيامد؟ پس بچشيد كه براى ستمگران ياورى نيست.

اگر برای وسواسی جز همین آیه، آیه‌اي نداشتیم، بس بود که دست از اين کارش بر دارد. آن کسانی که عمرشان را به هدر دادند و از آن استفاده نکردند و به بطالت و به توجّه به وسوسه‌هاي نفسشان گذراندند، این‌ها در جهنّم هر چه فرياد بکشند، کسی نیست که به فریادشان برسد و خداوند اين افراد را با عنوان «ظالم» مورد خطاب قرار مي‌دهد.

تکرار مدام نماز، طولاني کردن وضو و غسل و وسواس به خرج دادن در طهارت و نجاست، هدر دادن عمر است و همان طور که تبذیر در نعمات الهی گناهش بسيار بزرگ است، تبذیر در عمر هم گناهش بسيار عظيم است.

عمر انسان از ارزش فوق‌العاده والائي برخوردار است. در گذشته مي‌گفتند: عُمر طلاست، امّا قطعاً اشتباه است؛ زيرا ارزش عمر از دنیا و آن چه در دنیاست، بالاتر است. شناخت ارزش عمر است که مخترعين بزرگ را به جامعه تحويل داده است. اهمیّت دادن به عمر است که علّامه‌ی مجلسی‌ها را پرورش داده است.

بنابراين به جوانان عزيز اکيداً توصيه مي‌کنم که از جوانی خود استفاده کنید. در روز قیامت قبل از حساب و کتاب، یک بازپرسی هست و اگر کسی در این مرحله مردود شود، به جهنّمش می‌برند و ديگر نوبت به حساب و کتاب نمی‌رسد. پیامبر اکرم(ص) موضوع اين بازپرسي را اين گونه بيان مي‌فرمايد:

لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ وَ شَبَابِهِ فِيمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ كَسَبَهُ وَ فِيمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ (10)‏

در روز قيامت، بنده قدم از قدم بر نمي‌دارد تا آن که از او در مورد چهار چيز سؤال شود: از عمرش که در چه راهي آن را به پايان برده، از جواني‌اش که آن را صرف چه کرده، از مالش که آن را از کجا آورده و در کجا مصرف کرده و از دوستي ما اهل بيت.

از جوان سؤال می‌کنند: با این جوانی که مي‌توانستي براي آباد کردن دنیا مصرف کني، چه کردي؟ از پیرمرد می‌پرسند: هفتاد سال عمرت چه شد؟ خوردن، رفتن به بازار، رفتن به اداره، برگشتن، تماشاي تلویزیون، خوابیدن و دوباره تکرار همين اعمال در روز بعد؟ در حالي که انسان مي‌تواند به آن جا برسد که ملائکه بر او نازل شوند.

إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَة (11)

به يقين كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوند يگانه است» سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند.

خانم مسلمان بايد به آن جا برسد که مانند بانو مجتهده امين، تسبيح گُل و گياه را بشنود. مرد مسلمان بايد خود را به آن جا برساند که مانند مرحوم آخوند کاشی، در و ديوار و درخت همراه با او «لا اله الا الله» بگويد. این‌ها را شوخي نگيريد؛ ریشه‌ی قرآنی دارد. قرآن کريم خطاب به کوه‌ها و پرندگان مي‌فرماید:

يا جِبالُ أَوِّبي‏ مَعَهُ وَ الطَّيْر (12)

اى كوه‏ها و اى پرندگان! با داوود هم‏آواز شويد و همراه او تسبيح خدا گوييد.

وسواسی؛ قاتل خود و دیگران

وسواسي باید به اين نکته نيز توجه داشته باشد، که وسواس یعنی خودکشي و آدم کشی. به راستي اگر کسي وسوسه‌ی فکری پیدا کند، تا سر حدّ جنون پيش مي‌رود. اگر کسی وسوسه‌ی عملی در عباداتش، در طهارتش يا در نجاستش پيدا کند، دیگر طعم زندگی را نمي‌چشد، مرگ تدریجی براي او حاصل مي‌شود و دنیا و آخرتش را از بین می‌برد. علاوه بر اين، زندگي اطرافيانش را هم با مرگ يکسان مي‌کند. و به تعبير قرآن، اگر کسی ديگري را بکشد، مثل آن است که جهاني را کشته باشد:

مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعا (13)

هر كس كسى را جز به قصاص قتل، يا به كيفر فسادى در زمين بكشد، چنان است كه گويى همه‌ي مردم را كشته باشد.

شايد شما نيز شاهد بوده‌ايد؛ بعضی اوقات وسواسی نه دنیا دارد، نه آخرت، نه خود زندگی دارد، نه برای کسی ديگر خوشی باقی می‌گذارد. در ظاهر زنده است، امّا در واقع مرده‌ی متحرّک است. مسبّب آن هم جز خودش کسي نيست. همانطور که خودکشی مثل آدم کشی عاقبتش جهنّم است، وسواسی هم اگر دست از رويه‌اش بر ندارد، عاقبتش همين است. وسواسی نبايد از کنار این آیات به سادگي عبور کند.

ببينيد شیطان از راه عبادت انسان را به کجا می‌کشاند. خدا نکند انسان آلت دست شیطان شود. گاهی او را به بی عفّتی و بی غیرتی مي‌کشاند و گاهی به وسواس. گاهی از راه گناه و گاهی از راه عبادت انسان را فريب مي‌دهد. هر دو کار شیطان است و عاقبت هر دو هم جز جهنّم نيست.

وسواس؛ نوعی سفاهت

در روايتي از عبد الله بن سنان آمده است که مي‌گويد: نزد امام صادق (ع) در مورد مردي که در وضو و نمازش دچار وسواس بود، صحبت کردم و گفتم: با اين حال، مرد عاقلي است.

امام (ره) فرمودند: اين چه عقلي است که با وجود آن، از شيطان پيروي مي‌کند؟

پرسيدم: چگونه فرمان شيطان مي‌برد؟

امام (ره) فرمودند: از او بپرس وسوسه‏اى كه به او دست مي‌دهد، از چيست؟ قطعاً به تو خواهد گفت: از عمل شيطان است (14).

اصلاً نزد خدا و پیامبر (ص) وسواسی عاقل نیست، بلکه سفیه است. و حقيقتاً هم چنين است. به راستی، شیطان روی عقل او اثر می‌گذارد. اگر خودش از اعمال خودش فيلم‌برداري کند، مي‌فهمد چه کرده است. مي‌فهمد که اين عمل او، آن چيزي نيست که اسلام از او خواسته است. قرآن کريم می‌فرماید:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم (‏15)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، در برابر خدا و پيامبرش در هيچ كارى‏ پيشى مجوييد و از خدا پروا بداريد كه خدا شنواى داناست.

ای مسلمان، دیگر کاسه‌ی داغ‌تر از آش نشو. در اعمالت ببين خدا و پيامبر(ص) چه گفته‌اند. در عزاداری ببین مرجع تقلید چه می‌گوید، طبق آن عمل کن. در طهارت و نجاست ببین رساله چه می‌گوید، همان طور عمل کن. در نماز، در روزه، در خمس و در زکات ببین مرجع تقلید چه می‌گوید، بر اساس آن عمل کن. وسواسی‌گري یعنی ـ نعوذ بالله ـ‌ من بهتر از پیامبر (ص) می‌دانم. وسواسی یعنی من بهتر از مراجع تقلید، احکام فقهي را مي‌شناسم. معلوم است که غلط است. همین امر باعث شده است که امروزه در برخي از مراسم هاي مربوط به ايام ولادت يا شهادت حضرات معصومين (ع) با آن همه ارز ش و معنويتي که دارد- اعمال خلاف شأن و غير متعارفي انجام شود که مورد تائيد نبوده و مرضيّ آن ذوات مقدّس نيز نمي‌باشد.

قرآن می‌فرمايد: همه‌ی این‌ها غلط است. به وسواسی می‌گوید: ببین خدا و پيامبر(ص) چه مي فرمايند. و راه فهميدن حکم اسلام نيز مراجعه به مراجع تقليد است. مراجع تقلید هم در رساله ها نوشته اند: اگر کسی سه مرتبه شک کرد، در مرتبه‌ی چهارم دیگر به آن اعتنا نکند؛ بنا را بر همان قرار دهد که به نفع اوست. همچنين آنان فتوا داده اند که شکّ و ظنّ و قطع و یقین وسواسي اعتبار ندارد و بايد به طور متعارف عمل کند، يعني مانند بقيه مردم باشد. غیر از این دیگر سفاهت است. قرآن می‌فرماید: مقام حضرت ابراهیم (ع) خیلی بالاست؛ چون صد در صد در مقابل خداوند تسلیم بود:

وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَه وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحين ‏إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمين (‏16)

و چه كسى جز سفيه،از آيين ابراهيم روى بر مى‏تابد؟ و ما او را در اين دنيا برگزيديم؛ و البته در آخرت نيز از شايستگان خواهد بود. هنگامى كه پروردگارش به او فرمود: «تسليم شو»، گفت: «به پروردگار جهانيان تسليم شدم.»

این دو آیه‌ی شریفه به ما می‌فرماید: باید در مقابل خداوند متعال تسلیم باشیم وگرنه سفیه هستیم. با اعمال من درآوري که نمي‌توان راه پيش برد. ‏

عبد اللَّه بن سنان از امام صادق (ع)روايت مي‌كند كه فرمودند: به زودى شبهه‏اى به شما مى‏رسد و در آن بدون نشانه‌اي آشکار و امام هدايت مي‌مانيد و كسى از آن شبهه نجات نمى‏يابد مگر آن كه دعاى غريق را بخواند.

گفتم: دعاى غريق چگونه است؟

فرمودند: مى‏گويى:

«يا اللَّه يا رحمان يا رحيم يا مقلّب القلوب ثبّت قلبي على دينك».

من هم گفتم: «يا اللَّه يا رحمان يا رحيم يا مقلّب القلوب و الأبصار ثبّت قلبي على دينك»

امام (ره) فرمودند: خداى تعالى مقلّب القلوب و الأبصار است و ليكن همچنان كه من گفتم بگو: «يا مقلّب القلوب ثبّت قلبي على دينك (17)».

امام (ره) حتي اجازه نداده‌اند يک کلمه از خودمان به فرمايش آنان اضافه کنيم، هر چند آن کلمه معناي جمله را هم خراب نمي‌کند. در اعمال هم بايد اين گونه از آن بزرگواران تبعيّت کنيم. مراجع تقليد با استناد به روايات حضرات معصومين (ع) می‌گويند: اگر چيزي نجس شد، پس از رفع عين نجاست، اگر يک مرتبه آن را زیر آب بگیريد، پاک می‌شود. حال، اگر کسي چندين مرتبه اين کار را تکرار کند و باز هم بگويد: نشد، اين انحراف از مسيري است که معصومين (ع) به ما آموخته‌اند. و حیف است کسی به خاطر عبادت به جهنّم برود. حداقل کسي که به دليل عیش و نوش و کارهای زشت و اختلاط زن و مرد و امثال این‌ها به جهنّم می‌رود، لذّتی در اين دنیا برده است، امّا وسواسي نه از دنيايش لذّتي مي‌بيند و نه از آخرتش. در دنيا هم خود و هم ديگران را به زحمت مي‌اندازد، در آخرت هم که مستحقّ عذاب الهي است. بنابراين وسواسی‌ها بايد هميشه این آیه‌ی شریفه مدّ نظرشان باشد که مي‌فرمايد:

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، در برابر خدا و پيامبرش در هيچ كارى‏ پيشى مجوييد و از خدا پروا بداريد كه خدا شنواى داناست.18