در اثناى سفر، قواطع سفر، تحقق پيدا نكند
مقدمه:
سه چيز است كه آنها را قواطع * سفر مىگويند و هر كدام از آنها در اثناى سفر
تحقق پيدا كند، سفر قطع مىشود، يعنى، شخص ديگر حكم مسافر را ندارد. بنابراين،
بايد نماز را تمام بخواند. آن سه چيز عبارتنداز:
1- مرور به وطن ؛
2- قصد اقامه ده روز يا بيشتر در يك محل؛
3- سى روز توقف در يك محل به صورت مردد (بدون قصد).
مباحث اين فصل را تحت پنج عنوان زير پى خواهيم گرفت .
عنوان اول: وطن، اقسام و احكام آن؛
عنوان دوم: اعراض از وطن و احكام آن ؛
عنوان سوم: قصد اقامه و احكام آن ؛
عنوان چهارم: سى روز توقف مردد و احكام آن ؛
عنوان پنجم: احكام كلى قواطع سفر.
عنوان اول وطن، اقسام و احكام آن
پرسشهاى مقدماتى
- مجموعاً چند قسم وطن وجود دارد؟
- يك شخص، چند وطن مىتوان داشته باشد؟
- آيا ممكن است كسى بدون وطن باشد؟
- آيا زن و فرزند، در وطن مستقلند يا تابع؟
- وطن شرعى، چه فرقى با وطن اتخاذى دارد؟
- آيا قصد توطن در تهران، با ساير شهرها فرق دارد؟
مقدمه:
روال اين نوشتار بر اين بود كه متن اصلى، فتاواى امام راحل (قدس سره) باشد و
نظريات ساير مراجع معظم تقليد در پاورقى ذكر شود اما در بحث اقسام وطن، چون
دسته بندى به اين شكل در هيچ كدام از رسالههاى عمليه نيامده به ناچار، عبارات
جامعى، به عنوان متن تنظيم شده و فتواى همه مراجع - از جمله امام راحل (ره) -
در پاورقى آمده است .
از مجموع آراى مراجع تقليد، استفاده مىشود كه شش قسم وطن وجود دارد كه به
تفكيك در ذيل هر يك از اين اقسام، تعريف، قائلين به آن و احكامش بيان خواهد شد
.
1- وطن اصلى *
وطن اصلى، محلى ** است كه شخص در آن متولد شد و نشو و نما كرده و وطن پدر و
مادرى اوست. ***
مثال: كسى كه پدر و مادرش تهرانى هستند و او هم در تهران متولد و بزرگ شده،
تهران وطن اصلى اوست .
مسأله 1 - كسى كه در غير وطن پدر و مادر متولد شده و در همان طفوليت به وطن پدر
و مادر منتقل و در آن جا بزرگ گشته، وطن پدر و مادر، وطن اصلى او مىباشد.
مثال:خانوادهاى آبادانى، در اثر جنگ يا مأموريت شغلى يا...، به تهران مهاجرت
كرده و در تهران صاحب فزرندى شدند. بچه يك ساله بود كه به آبادان بازگشتند و
بچه در آبادان بزرگ شد، هر چند بچه در تهران متولد شده ولى وطن اصلى او آبادان
است نه تهران. (تهران براى او مثل ساير شهرهاست و حكم وطن را ندارد.)
مسأله 2 - كسى كه در وطن پدر و مادر متولد شده و در همان اوايل ولادت به شهر
ديگرى منتقل و در آن جا بزرگ گشته، آن شهر وطن اصلى او مىباشد (نه محل تولدش).
مثال: خانوادهاى آبادانى صاحب فرزندى شدند، هنوز چند روز از تولدش نگذشته بود
كه به اهواز مهاجرت كردند و بچه در آن جا بزرگ شد. در اين صورت وطن اصلى بچه
اهواز است نه آبادان.
مسأله 3 - كسى كه در غير وطن پدر و مادر متولد شده و بزرگ شود، همان جان وطن
اصلى او مىباشد.
مثال:خانوادهاى اهل اهواز، به مشهد مهاجرت مىكنند، بچههايى كه در مشهد متولد
شده و همان جا بزرگ شوند، مشهد وطن اصلى آنها خواهد بود (هر چند پدر و مادر در
مشهد قصد وطن نكرده باشند).
مسأله 4 - كسى كه در وطن پدر و مادر متولد و بزرگ شده و قبل از سن بلوغ (مثلا
هفت هشت سالگى) همراه پد رو مادر به شهر ديگرى مهاجرت كند، همان محل تولد، وطن
اصلى او مىباشد.
مثال :شخصى كه پدر و مادرش اهوازى اند، اگر در اهواز متولد شده در سن هفت سالگى
به همراه خانوادهاش به مشهد مقدس مهاجرت كند، وطن اصلى او اهواز مىباشد .
سؤال 27 - شهر مشهد مقدس براى او چه حكمى دارد؟
سؤال 28 - اگر پدر و مادر هنگام مهاجرت به مشهد، از اهواز اعراض كنند، اهواز
براى او چه حكمى دارد؟
مسأله 5 - لازم نيست كه حتماً همه، وطن اصلى داشته باشند؛ بلكه ممكن است كسى به
طور كلى، وطن اصلى نداشته باشد.
مثال: زن و شوهرى آبادانى به اهواز مهاجرت كرده و بچهشان در آن جا متولد شد.
بعد از دو سال به تهران و پس از سه چهار سال از تهران به كرج منتقل شدند و بعد
از چند سال اقامت در كرج، به مشهد مقدس مهاجرت كردند. هيچ كدام از اين شهرها
وطن بچه نمىباشد و او فاقد وطن اصلى است. بعد از بلوغ اگر خواست مىتواند محلى
را براى خود وطن انتخاب كند. *
مسأله 6 - در وطن اصلى، قصد دوام، (زندگى دائمى) و داشتن خانه و ملك (شخصى يا
استيجارى) لازم نيست. حتى اگر قصد اعراض **كند؛ تا زمانى كه ساكن آن جا است،
برايش وطن حساب شده و احكام وطن جارى مىشود .
2- وطن اتخاذى (وطن مستجد)
وطن اتخاذى، محلى است كه شخص در آن جا قصد توطن كرده باشد؛ يعنى، براى اقامت و
زندگى دائمى خود، اختيار كرده باشد. 54(ع.ف 68)
مثال: شخصى اهل اهواز، به تهران مهاجرت كرده و تصميم دارد مادام العمر در تهران
زندگى كند، تهران براى او وطن اتخاذى مىشود .
مسأله 1 - در وطن اتخاذى، لازم نيست هميشه در آن جا زندگى كند، بلكه همين قدر
كه تصميم داشته باشد مدتى از سال را در آنجا زندگى كند، كفايت مىكند. 55 (ع.ف
68)
مثال: شخصى اهل تهران، منزلى (شخصى يا استيجارى يا...) در شهر چالوس تهيه كرده
و تصميم دارد همه ساله، سه ماه تابستان را، مادامالعمر در آنجا زندگى كند.
چالوس براى او وطن اتخاذى مىشود.
بنابراين، هر وقت آنجا برود، بايد نماز را تمام بخواند و قصد اقامه ده روز (يا
بيشتر) لازم نيست .
مسأله 2- در وطن اتخاذى نبايد اقامت خود را محدود به مقدار معين كرد؛ مثلا
كارمندى اهوازى به دليل شغلش، به تهران مهاجرت كرده، قصد مىكند تا زمان
بازنشستگى، تهران وطنش باشد يا تا بيست سال وطنش باشد؛ با اين قصدهاى مدتدار،
وطن اتخاذى درست نمىشود. بنابراين، تهران وطنش نيست و بايد در آن جا به احكام
مسافر عمل كند. 56 (ع.ف 68)
مسأله 3- ازابتداى مهاجرت به وطن اتخاذى، نمىتوان نماز را تمام خواند؛ بلكه
بايد وطنيت محقق شود؛ يعنى، مدتى از اقامت شخص در آن محل بگذرد كه عرفاً اهل آن
جا حساب شود. پس از آن، احكام وطن (تمام خواندن نماز وصحت روزه و...) شاملش
مىشود و قبل از آن بايد در آن جا به احكام مسافر عمل كند. 57 (ع.ف 68)
مسأله 4- مدتى كه در مسأله قبل، براى تحقق وطنيت اشاره شد، به حسب مورد فرق
مىكند: گاهى چند روز است و گاهى چند ماه .
مثال: كارمند يا استادى كه وطنش آبادان است، در اهواز قصد وطن مىكند و منزلى
(شخصى يا استيجارى يا دولتى يا...) تهيه كرده و زندگىاش را به آن جا منتقل و
شروع به زندگى عادى مىكند. بعد از يكى دو هفته، عرفاً اهوازى حساب مىشود (به
طورى كه اگر از اهواز به آبادان يا شهر ديگر برود، مىگويند به سفر رفته است).
از اين رو بعد از يكى دو هفته به احكام وطن (تمام بودن نماز و...) عمل مىكند.
اما اگر كسى ازآبادان به اهواز رفته و قصد وطن كند، ولى هنوز مسكن و شغل مشخصى
ندارد و زندگىاش نيز از آبادان به اهواز منتقل نگشته و فعلاً سه چهار ماه به
دنبال تهيه مسكن و شغل مىباشد، مسلم است در اين مدت مردم (عرف) او را اهوازى
به حساب نمىآورند. ممكن است بعد از شش ماه كه تدريجاً زندگى مستقر و عادى در
اهواز پيدا كرد، عرفاً اهوازى محسوب شود. از اين رو بعد از شش ماه، بايد به
احكام وطن، عمل كن. (ع.ف 68)به نظر امام (ره) به طور هم زمان بيش از دو محل را
نمىشود وطن قرار دهد
مسأله 5- تاانسان در محلى سكونت نداشته باشد، نمىتواند در آن جا قصد وطن كند .
بنابراين، كسى كه مثلا ساكن آبادان است، نمىتواند در اهواز قصد وطن كند، هر
چند در اهواز خانه و ملك هم داشته باشد. 58 (ع. ف 68)
مسأله 6- انسان مىتواند دو محل، بلكه حتى سه محل را هم زمان، براى خود، وطن
قرار دهد؛ به اين ترتيب كه در طول * سال در اين سه محل زندگىكند 59 **(ع.ف 68
.م2)
مثال: شخصى تهرانى، سه چهار ماه تابستان را در تبريز و سه چهار ماه زمستان را
در اهواز و سه چهار ماه از سال را هم (به صورت متفرق) در رشت زندگى مىكند. اين
شخص مىتواند هر سه شهر را براى خود وطن قرار دهد. بنابراين، در هر سه شهر
احكام وطن (تمام بودن نماز و...) جارى مىشود. *
مسأله 7- انسان نمىتواند در تمام كشور، قصد وطن كند، بلكه بايد در يك شهر يا
يك آبادى معين قصد وطن نمايد.
مسأله 8- در شهرهاى خارقالعاده بزرگ - مثل تهران - هم مانند شهرهاى متعارف،
تمام شهر را بايد وطن اخذ كند نه يكى از محلات آن را. 60
3- وطن حكمى *(شبه الوطن )
وطن حكمى، محلى **است كه شخص آن جا را براى مدت قابل ملاحظهاى 61 به عنوان محل
زندگى خود قرار داده و مثل كسى كه آن جا وطنش است در آن جا زندگى مىكند (كه
اگر مسافرتى براى او پيش آيد، دوباره به همان جا باز خواهد گشت). اين امر به
طورى است كه وقتى در آن جا اقامت دارد عرفاً او را مسافر نمىدانند.***
مثال: شخصى آبادانى، به اهواز مهاجرت كرده و يقين دارد چند سالى در آن جا زندگى
خواهد كرد. در اين صورت، اهواز براى او حكم وطن را دارد. بنابراين مثل وطن،
بايد نماز را تمام بخواند و روزه بگيرد. 62 (بدون نياز به قصد اقامه ده روز يا
بيشتر).
مسأله 1 - در وطن حكمى، شخص بايد وضعش طورى باشد كه عرفاً او را مسافر ندانند؛
يعنى، زندگى او حالت غير مستقر نداشته باشد. بنابراين، اين قسم از وطن شامل
دانشجويان ساكن خوابگاهها نمىشود 63 ؛ چون آنان در شهر محل تحصيل، زندگى
مستقر ندارند و عرفاً آنها را مسافر مىدانند. البته اگر دانشجويى، در آن شهر
مسكنى (شخصى، يا استيجارى، يا دولتى يا...) تهيه كرده و زن و فرزند و زندگىاش
را به آن جا منتقل كند و مانند يكى از افراد آن شهر زندگى مستقرى داشته باشد64،
- به طورى كه عرفاً او را در آنجا مسافر ندانند - آن شهر براى او حكم وطن را
خواهد داشت .
مسأله 2- در وطن حكمى نيز مانند وطن اتخاذى، بايد مدتى از سكونتش بگذرد و پس از
آن نمازش را تمام بخواند و قبل از آن بايد به احكام مسافر عمل كند. 65 (مدت
مزبور به حسب مورد فرق مىكند، با همان تفصيلى كه در وطن اتخاذى گذشت). *
4- وطن قهرى
وطن قهرى، محلى است كه شخص بدون قصد وطن، آن قدر سكونت مىكند كه عرفاً از
اهالى آن جا به حساب مىآيد. 66
مثال: شخصى اهل تهران، از چهل سال پيش به قم مهاجرت كرده و بدون قصد وطن در آن
جا زندگى مىكند. پيداست كه بعد از اين مدت طولانى، مردم او را اهل قم
مىدانند. بنابراين، از اين به بعد قم براى او وطن است و بايد به احكام وطن عمل
كند.
5- وطن شرعى 67
وطن شرعى، محلى است كه شخص در آن جا، ملك قابل سكونت داشته باشد و حداقل شش ماه
متوالى به قصد وطن، در آن ملك ساكن بوده باشد. 68 (خوئى: ر.م 1342).
مثال: شخصى اهوازى به تهران مهاجرت كرده و قصد دارد براى هميشه در تهران زندگى
كند. از اين رو خانهاى مىخرد. بعد از شش ماه (يا بيشتر) سكونت متوالى در آن
منزل، از تصميم خود منصرف شده و به اهواز باز مىگردد. در اين صورت تهران براى
او وطن شرعى است و تا زمانى كه آن خانه از ملكيت او خارج نشده يا از بين نرفته،
هر وقت تهران برود، بايد نماز را تمام بخواند. 69 (حتى اگراز تهران اعراض كرده
باشد).
سؤال 29 - به نظر ساير مراجع، تهران براى چنين شخصى چه حكمى دارد؟
مسأله 1 - اگر ملك محل سكونت، مال خودش نباشد، وطن شرعى تحقق پيدا نمىكند؛
مثلاً زنى اهل تهران كه با قصد وطن دائمى، به مدت شش ماه متوالى (يا بيشتر) در
منزل شوهرش در شهر قم زندگى كرده، قم براى او وطن شرعى نمىشود. هم چنين اگر
فرزند در منزل پدرش يا پدر در منزل فرزندش، شش ماه (يا بيشتر) زندگى كند (هر
چند به قصد وطن دائمى)، آن جا وطن شرعى نمىشود.
مسأله 2 - در تحقق وطن شرعى، داشتن ملك مسكونى مشترك نيز كفايت مىكند؛ مثلاً
زن و شوهرى اهوازى به قصد توطن دائمى به تهران مهاجرت كرده و مشتركاً منزلى
خريدهاند، پس از شش ماه سكونت متوالى در آن منزل، تهران براى هر دو آنان وطن
شرعى مىشود. (خوئى: س 327).
مسأله 3 - در وطن شرعى، شش ماه سكونت، بايد متوالى و پشت سر هم باشد. بنابراين،
اگر شخصى تهرانى به قصد توطن دائمى به قم مهاجرت كرده ومنزلى بخرد ولى هر از
چند گاهى به، تهران رفته و دو سه روز بماند؛ چون سكونت متوالى در قم نداشته، قم
براى او وطن شرعى نمىشود؛ اما سفر يكروزه اشكال ندارد. هم چنين خروج از قم به
كمتر از مسافت شرعى (هشت فرسخ) هم اشكال ندارد. (خوئى: س 286).
6- وطن تبعى *
وطن تبعى، محلى است كه به تبع ديگرى، براى كسى وطن شده باشد. در وطن هم تابع او
خواهد بود. (ع.ف 68 م 3).
مسأله 1 - فرزندى كه در معيشت و اراده استقلال نداشته و تابع پدر و مادر است،
در وطن نيز تابع آنان است.** پس هر جا را كه آنها وطن انتخاب كنند، وطن فرزند
نيز مىباشد، و اگر پدر و مادر، جدا از هم زندگى مىكنند، فرزند در معيشت و
اراده تابع هر كدام باشد، در وطن نيز تابع او خواهد بود. 70
مثال 1 :خانوادهاى اهل آبادان، به اهواز مهاجرت كرده و قصد توطن مىكنند،
اهواز براى فرزندان اين خانواده نيز - به تبع پدر و مادر - وطن مىشود. 71
مثال 2: زنى اهوازى با شوهر آبادانى خود در تهران زندگى مىكنند. بعد از طلاق،
هر كدام به وطن خودباز مىگردند. پسر خانواده ،در آبادان با پدر زندگى مىكند و
دختر خانواده، در اهواز با مادر. در اين صورت آبادان وطن پسر مىشود و اهواز
وطن دختر. 72 بنابراين،، هر وقت پسر براى ديدن مادرش به اهواز برود، بايد به
احكام مسافر عمل كند. هم چنين هر وقت دختر براى ديدن پدر به آبادان برود، بايد
به احكام مسافر عمل نمايد.
مسأله 2 - اگر پدر و مادر از وطن خود مهاجرت كرده و ديگر ساكن آن جا نباشند، آن
جا براى فرزند، وطن (تبعى) نمىشود (هر چند براى پدر و مادر هنوز وطن باشد و
اعراض نكرده باشند).
مثال: وطن پدر و مادر شخصى، تهران است، ولى او در قم متولد و بزرگ شده است ؛
بنابراين، تهران براى او وطن نمىشود. 73
مسأله 3 - هرگاه فرزند در معيشت (گذران زندگى) و اراده مستقل باشد و تابع پدر و
مادر نباشد، در اين صورت ميزان در انتخاب وطن، قصد خود اوست و تابع پدر و مادر
نيست. بنابراين، هر جا قصد توطن كند، آن جا وطنش مىشود. 74
مسأله 4 - اگر زن هنگام عقد ازدواج، حق انتخاب محل زندگى را براى خود حفظ كند،
يا در معيشت و اراده استقلال داشته و عرفاً تابع شوهر نباشد، در اين صورت،
ميزان در توطن، قصد خود اوست و تابع شوهر نيست. بنابراين، مىتوان وطن شوهرش را
- كه درآن جا با هم زندگى مىكنند - براى خود وطن قرار ندهد. 75 (پس در آن جا
به احكام مسافر عمل مىكند).
مثال 1: مردى اهوازى با زنى آبادانى ازدواج كرده و ضمن عقد ازدواج به توافق
رسيدهاند كه زن هر كجا خواست زندگى كند و او براى زندگى آبادان را انتخاب كرد.
زن هر زمانى كه به اهواز نزد شوهرش مىرود ،در آنجا بايد به احكام مسافر عمل
كند. اگر بعد از چند سال به دلخواه خود به اهواز مهاجرت كرد، تا زمانى كه در آن
جا قصد توطن نكرده، بايد به احكام مسافر عمل كند 76 و اهواز براى او - به تبع
شوهر - وطن نمىشود.
مثال 2: در مثال بالا اگر موقع ازدواج، راجع به محل زندگى توافقى نكرده باشند،
ولى زن در آبادان از خود خانه و زندگى و درآمدى دارد و استقلال رأى داشته و
عرفاً تابع شوهر نباشد؛ باز حكمش همان است كه در مثال قبلى گذشته ؛ يعنى، اگر
روزى به اهواز مهاجرت كند، تا زمانى كه قصد توطن نكرده، بايد به احكام مسافر
عمل نمايد .77
مسأله 5 - اگر زن هنگام عقد ازدواج، حق انتخاب محل زندگى را براى خود حفظ نكند
و در معيشت و اراده، استقلال نداشته و عرفاً تابع شوهر باشد، در اين صورت در
وطن نيز تابع او خواهد بود. بنابراين، هر زمانى كه براى زندگى به وطن شوهر
مهاجرت كند، آن جا - به تيع شوهر - وطن او هم خواهد بود و نيز هر جايى را كه
شوهر براى توطن انتخاب كند، براى او نيز وطن خواهد بود. * 78
مثال 1: زنى آبادانى بعد از ازدواج با مردى اهوازى، براى زندگى با شوهرش، به
خانه او در اهواز مهاجرت مىكند، اهواز - به تبع شوهر - براى او وطن مىشود.
مثال 2: درمثال بالا شوهر به تهران مهاجرت كرده قصد توطن كند و زن را هم براى
زندگى با خود، به آن جا ببرد، تهران براى او نيز - به تبع شوهر - وطن مىشود.
مسأله 6 - زنى كه تابع شوهر است - به تفصيلى كه در مسأله 5 گذشت - فقط آن وطن
شوهر براى او وطن مىشود كه در آن جا با شوهرش زندگى مىكند وگرنه، آن وطن شوهر
كه زن در آن جا زندگى نمىكند، براى او - به تبع شوهر - وطن نمىشود. 79
مثال 1: زنى آبادانى با شوهر اهوازى خود در تهران - كه وطن اتخاذى شوهر است -
زندگى مىكند. تهران براى او به تبع شوهرش وطن مىشود؛ اما اهواز كه وطن اصلى
شوهر است، براى زن وطن نمىشود. 80 بنابراين، هر وقت آن جا مسافرت كند، مرد
نمازش تمام است، ولى زن بايد به احكام مسافر عمل كند .
مثال 2: در مثال بار اگرشوهر در كرج نيز قصد وطن كرده و مدتى از سال را - به
تفصيلى كه در وطن اتخاذى گذشت - در آن جا با زن دومش زندگى مىكند، كرج براى زن
اول به تبع شوهر، وطن نمىشود.
مثال 3: در مثال اول، اگر زن چند سال اول ازدواج را در وطن خودش بوده و براى
زندگى به تهران مهاجرت نكرده باشد، تهران براى او به تبع شوهر وطن نمىشود.
بنابراين، هر وقت به تهران، نزد شوهرش سفر كند، بايد در آن جا به احكام مسافر
عمل كند.
مسأله 7 - شخص بالغ و مستقل در اراده و معيشت، در انتخاب وطن، تابع پدر و مادر
نيست و مىتواند محلى را كه آن دو وطن انتخاب كردهاند، براى خودش وطن قرار
ندهد؛ اما اگر قبل از بلوغ و استقلال، محلى - به تبع پدر و مادر - براى او وطن
بوده، تا زمانى كه از آن جا اعراض نكرده، هم چنان براى او وطن خواهد بود.81
تذكر: در واقع وطن دو قسم بيشتر نيست: يا شرعى است يا عرفى. وطن شرعى را غير از
آيت الله خوئى (ره) و آيت الله بهجت (بنابر احتياط واجب)، ديگر مراجع قبول
ندارند. بنابراين، به نظر ساير مراجع، وطن يك قسم بيشتر نيست و آن وطن عرفى
است. پس وطن اصلى، اتخاذى، قهرى و تبعى، اقسام وطن عرفى است و وطن حكمى - چنان
كه گفتيم - اصلاً وطن نيست و تنها حكم وطن را دارد؛ چون عرفاً شخص را در آن جا،
مسافر محسوب نمىكنند.
خلاصه
اصلى
اتخاذى (مستجدّ)
عرفى تبعى
وطن قهرى
شرعى
حكمى (شبه الوطن)
1- وطن اصلى، محل زندگى پدر و مادر است كه شخص در آن جا متولد و بزرگ شده است.
2- وطن اتخاذى، محلى است كه شخص براى زندگى دائمى - هر چند براى مدتى از سال -
انتخاب كرده است .
3- انسان مىتواند دو محل بلكه سه محل را به طور هم زمان، براى خود وطن قرار
دهد.
4- وطن حكمى، محلى است كه شخص آن جا را براى مدت قابل ملاحظهاى، محل زندگى
قرار داده است، به طورى كه عرفاً در آن جا مسافر محسوب نمىشود.
5- وطن قهرى، محلى است كه شخص، بدون قصد وطن، مدت بسيار زيادى را در آن جا
زندگى كرده است، به طورى كه عرفاً اهل آنجا محسوب مىشود.
6- وطن شرعى، محلى است كه شخص در آن جا ملك قابل سكونت داشته و حداقل شش ماه
متوالى به قصد وطن د رآن جا زندگى كرده است .
7- وطن تبعى، محلى است كه به تبع ديگرى، براى كسى، وطن مىشود؛ مثل تبعيت زن و
فرزند (در موارد خاص) از شوهر و پدر در وطن.
عنوان دوم *اعراض از وطن و احكام آن
پرسشهاى مقدماتى
- اعراض از وطن يعنى چه و چگونه است ؟
- آيا بدون انتخاب وطن ديگر، مىتوان از وطن قبلى اعراض كرد؟
- آيا زن در اعراض از وطن تابع شوهر است؟
- آيا فرزند در اعراض از وطن تابع پدر و مادر است ؟
مسأله 1 - اعراض از وطن؛ يعنى مهاجرت از وطن با اين قصد كه ديگر براى سكونت و
زندگى *به آن جا باز نگردد **، پس تا زمانى كه كسى در وطن خود ساكن است، اعراض
تحقق پيدا نمىكند و نيز اگر كسى بدون قصد اعراض، از وطن خود مهاجرت كند، آن جا
همچنان وطن اوست ***، هر چند سالها به آن جا نرود. 82(س 422 و 423)
مسأله 2 - پس از اعراض از وطن، آن جا مثل ساير شهرها و روستاها مىشود كه هر
وقت به آنجا سفر كند بايد به احكام مسافر عمل نمايد؛ خواه در آن جا ملكى داشته
باشد يا نه و خواه اقوام وبستگانش در آن جا زندگى كنند يا نه. 83 (ر.م 1333)
مثال: شخصى از اهواز اعراض كرده و ساكن تهران شده است، ولى هنوز منزل مسكونى
خود را نفروخته و هر وقت براى ديدن اقوام و دوستان به اهواز مسافرت مىكند، در
همان منزل خود سكونت مىكند. اين شخص در اهواز بايد به احكام مسافر عمل نمايد.
84
مسأله 3 - كسى كه قصد اعراض از وطن را دارد، چنان چه تصميم داشته باشد هر از
چند گاه براى ديدار دوستان و بستگان به آن جا باز گردد و مدتى بماند، با اعراض
منافاتى ندارد و اعراض تحقق پيدا مىكند* و هر وقت به آن جا برود، بايد به
احكام مسافر عمل كند. 85 (س 422 و 423)
مسأله 4 - لازم نيست كسى كه از وطن خود اعراض مىكند، جايى را براى خود وطن
انتخاب نمايد. بنابراين، اشكالى ندارد كه كسى، مدتى بدون وطن باشد. 86 (ع.ف 68
م 4)
مثال: شخصى از اهواز اعراض و به تهران مهاجرت كرده، ولى در تهران نيز قصد توطن
نكرده است. بنابراين، فعلاً بدون وطن است، پس، هم در تهران و هم در اهواز بايد
به احكام مسافر عمل كند. 87
مسأله 5 - زن در اعراض از وطن، مستقل است و تابع شوهر نيست. 88 (س 428 و 429)
مثال 1: اگر زنى اهوازى بعد از ازدواج با مردى تهرانى، براى زندگى با او به
تهران مهاجرت كند؛ چنان چه از اهواز اعراض نكرده باشد، اهواز هم چنان وطن او
مىباشد.
مثال 2: زن و شوهرى اهل اهواز پس از چند سال زندگى مشترك، به تهران مهاجرت
كرده، شوهر از اهواز اعراض و در تهران قصد وطن مىكند؛ اگر زن خودش، قصد اعراض
از اهواز نكند، آن جا هم چنان وطن او خواهد بود. بنابراين، هر وقت به اهواز
مسافرت كنند، زن در آن جا، نمازش تمام است اما شوهر بايد نماز را شكسته بخواند
(مگر اينكه قصد اقامه ده روز يا بيشتر داشته باشد).
مسأله 6 - فرزندى كه در معيشت (گذران زندگى) و اراده، استقلال نداشته و تابع
پدر و مادر باشد، در اعراض از وطن نيز تابع آن دو مىباشد و هر وقت عرفاً مستقل
شده در اعراض نيز مستقل بوده و قصد خودش ملاك خواهد بود. 89(س 428)
مسأله 7 - تا زمانى كه انسان از وطن خود اعراض نكرده - هر چند از آن جا مهاجرت
كرده باشد - همين كه به حد ترخص * رسيد، بايد نماز را تمام بخواند **؛ اگر چه
قصد توقف نداشته و فقط از آن جا (وطنش) عبور مىكند. 90 (ر.م 1327).
مثال: كسى كه وطنش شهر مقدس قم است و از بيست سال پيش به تهران مهاجرت كرده -
در حالى كه از قم اعراض نكرده است - اگر در سفرى به اهواز، قطار براى نماز ظهر
و عصر در قم توقف كرد، بايد نماز را چهار ركعت بخواند. ***
عنوان سوم قصد اقامه و احكام آن
پرسشهاى مقدماتى
- قصد اقامه چيست ؟
- آيا مىتوان در دو محل قصد اقامه كرد؟
- آيا قصد اقامه در تهران، با ساير شهرها فرق دارد؟
- قصد اقامه مشروط چيست و چه حكمى دارد ؟
- با تصميم به خروج از شهر، آيا مىتوان قصد اقامه كرد؟
- اقامه، چگونه تحقق پيدا مىكند؟
- پس از تحقق اقامه، بيرون رفتن از محل اقامه، چه حكمى دارد؟
- آيا با نماز قضايى، اقامه تحقق پيدا مىكند؟
- انصراف از اقامه، آيا قاطع اقامه است يا كاشف از عدم تحقق اقامه؟
مسأله 1 - هرگاه مسافر بخواهد حداقل ده روز متوالى در محلى بماند يا بداند كه
اجباراً اين مدت را در آن جا توقف خواهد كرد، * بايد نماز را تمام بخواند 91
(ر.م 1335)
مسأله 2 - آنچه براى قصد اقامه لازم است، ماندن ده روز تمام در يك جاست و بودن
شب قبل از آن و شب بعد از آن لزومى ندارد. بنابراين، اگر بخواهد از اذان صبح
روز اول ** تا غروب روز دهم (ده روز و نه شب) در محلى بماند، يا از ظهر روز اول
تا ظهر روز يازدهم (ده روز و ده شب) بماند، بايد نماز را تمام بخواند. 92 (ر.
م1336)
سؤال 30 - كسى كه ساعت ده صبح روز اول ماه مبارك رمضان وارد اهواز شده است، تا
چه زمانى بايد قصد توقف در آن جا را داشته باشد تا بتواند نماز را تمام بخواند
و روزه را بگيرد؟
مسأله 3 - مسافر فقط در يك محل (شهر، يا روستا و يا...) مىتواند قصد اقامه كند
و در دو محل هر چند نزديك به هم (بلكه حتى متصل به هم *) نمىتواند قصد اقامه
كند. 93 (ر.م 1337)
مثال: مسافرى كه قصد دارد ده روز در قم و جمكران بماند ،اقامهاش محقق نمىشود.
بنابراين، هم در قم و هم در جمكران بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 4 - در بلاد كبيره (شهرهاى خارق العاده بزرگ) مثل تهران، نمىشود در كل
شهر قصد اقامه كرد؛ بلكه فقط در يكى از محلات شهر مىتوان قصد اقامه ** كرد. 94
(س 334 و 317)
مسأله 5 - مسافرى كه تصميم دارد، ده روز يا بيشتر د رجايى بماند، اما احتمال
مىدهد در اثناى اقامت مانعى پيدا شود و پيش از ده روز آن جا را ترك كند، در
صورتى كه مردم به اين گونه احتمالات اعتنا نكنند (احتمال غير عقلايى باشد)، قصد
اقامه محقق مىشود. بنابراين، بايد نماز را تمام بخواند؛ اما اگر احتمال مانع،
قوى باشد (احتمال عقلايى باشد)، قصد اقامه محقق نمىشود، بنابراين، بايد نماز
را شكسته بخواند. 95 (ر.م 1340)
مثال: شخصى از آبادان به اهواز آمده و تصميم دارد ده روز بماند، ولى احتمال
مىدهد فرزندش ناراحتى شديدى پيدا كند و ناچار شود به آبادان باز گردد. چنان چه
فرزند او، شخص سالم و سر حالى باشد، اين احتمال قابل اعتنا نيست ؛ بنابراين
بايد نماز را تمام بخواند، اما اگر فرزندش سابقه كسالت دارد، اين احتمال قابل
اعتناست. بنابراين، بايد نماز را در اهواز شكسته بخواند.
مسأله 6 - اگر مسافر تصميم قطعى به توقف ده روز نداشته باشد يا توقف ده روز را
مشروط به تحقق يك چيز غير يقينى كند، قصد اقامه محقق نمىشود؛ بنابراين، بايد
نماز را شكسته بخواند. 96(ر.م 1339)
مثال: شخصى از آبادان به مشهد مقدس رفته و تصميم دارد اگر دوستش بيايد يا منزل
مناسبى پيدا كند و يا... ده روز در آن جا بماند و گرنه دو سه روز بيشتر نماند،
اين قصد اقامه درست نيست و بايد نماز را شكسته بخواند.
مسأله 7 - مسافرى كه مىخواهد ده روز يا بيشتر در محلى بماند، اگر از اول *،
قصد داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف آن جا (در محدوده حد ترخص) برود،
اشكالى ندارد و قصد اقامه او درست و نمازش تمام است. هم چنين اگر بخواهد خارج
از محدوده حد ترخص برود، چنان چه مجموع رفت و برگشت او حدود يكى دو ساعت و در
كل ده روز فقط يك بار باشد، باز اقامه محقق و نمازش تمام است (حتى در محل خارج
از حد ترخص كه رفته)؛ اما اگر بيشتر از آن باشد، اقامه تحقق نيافته و نمازش
شكسته خواهد بود. 97(ر.م 1338)
مثال: شخصى از آبادان به اهواز آمده و قصد دارد ده روز در آن جا بماند، ولى
مىداند كه هر روز بايد يكى دو ساعت به شهركى واقع در پانزده كيلومترى اهواز
برود؛ اقامه او در اهواز، تحقق نيافته و در تمام ده روز نمازش شكسته 98 است،
اما اگر از اول قصد داشته باشد در اين مدت ده روز فقط يك بار به آن شهرك برود و
مجموع رفت و برگشت بيش از يكى دو ساعت نباشد، در اين صورت، اقامتش در اهواز
تحقق يافته و نمازش تمام است .
سؤال 31 - اگر از اول قصد داشته باشد در اثناى ده روز، فقط يك بار به مدت چند
دقيقه به چهار فرسخى اهواز برود، نمازش چه حكمى دارد؟
مسأله 8 - اگر مسافر در محلى قصد اقامه كند و قبل از خواندن يك نماز چهار ركعتى
(ظهر يا عصر و يا عشا)، از اقامه منصرف يا مردد شود، اقامه تحقق نيافته و تا
وقتى كه در آن جاست بايد نماز را شكسته بخواند؛ اما بعد از قصد اقامه اگر يك
نماز چهار ركعتى خوانده شد، اقامه تحقق يافته و پس از آن، انصراف از اقامه يا
ترديد در آن هيچ اثرى ندارد. بنابراين، تا وقتى در آنجاست و سفر جديدى را شروع
نكرده، بايد نماز را تمام بخواند. (هر چند پس از تحقق اقامه فقط يك روز بماند)
99 (ر.م 1342)
مثال: فردى از اهواز به مشهد مقدس رفته و چون تصميم دارد ده روز يا بيشتر درآن
جا بماند، نماز ظهر را تمام خواند، پس از اتمام نماز از ده روز ماندن منصرف يا
مردد شد، اين انصراف يا ترديد (پس از خواندن يك نماز چهار ركعتى) بى اثر است.
بنابراين، از اين به بعد، اگر يك روز هم در مشهد بماند، بايد نماز را تمام
بخواند.
مسأله 9 - اگر مسافر به گمان اينكه دوستانش قصد دارند ده روز در محلى بمانند؛
قصد اقامه ده روز كند و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بفهمد كه آنها قصد
اقامه نكردهاند، هر چند خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتى كه در آن جاست،
بايد نماز را تمام بخواند. 100 (ر.م 1352)
مسأله 10 - مسافرى كه قصد كرده ده روز يا بيشتر در محلى بماند، اگر از ماندن
منصرف يا مردّد شود و شك كند كه آيا پيش از آنكه از قصد ماندن منصرف يا مردد
شود، يك نماز چهار ركعتى خوانده يا نه، بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند
.101(ر.م 1344)
مسأله 11 - اگر مسافر به نيت نماز شكسته، مشغول نماز شود و در بين نماز تصميم
بگيرد كه ده روز يا بيشتر در آن محل بماند، بايد نماز را چهار ركعتى تمام كند و
تا وقتى كه در آن جاست، بايد نماز را تمام بخواند. 102 (ر.م 1345)
مسأله 12 - مسافرى كه قصد كرده ده روز را در جايى بماند و شروع به خواندن نماز
چهار ركعتى كرد، اگر در بين نماز از قصد خود برگردد - چنان چه مشغول ركعت سوم
نشده - نمازش صحيح است؛ منتها بايد دو ركعتى تمام نمايد، و اگر مشغول ركعت سوم
شده - هر چند در ركوع سوم باشد - نمازش باطل است و بايد دوباره آن را شكسته به
جا آورد و در هر صورت، اقامه او تحقق نيافته و تا وقتى كه د رآنجاست بايد
نمازهاى خود را شكسته بخواند. 103 (ر.م 1346)
مسأله 13 - نماز چهار ركعتى كه اقامه با آن تحقق مىيابد - چنان كه در مسأله 8
گذشت - سه شرط دارد:
شرط اول: خارجى باشد. بنابراين، با گذشتن وقت نماز چهار ركعتى و نيز با نماز
چهار ركعتى ذمى (نمازى كه وقتش داخل شده و وجوب فعلى پيدا كرده ولى مكلف آن را
به جا نياورده)، اقامه تحقق پيدا نمىكند. 104(ع .م 18)
مثال: مسافرى در شهر اهواز قصد اقامه مىكند. بنابراين، بايد نماز ظهر و عصر را
تمام بخواند، ولى عمداً يا سهواً، نماز نخواند شب از اقامه در اهواز منصرف شد و
تصميم گرفت كه فقط يك هفته آن جا بماند،اقامه او محقق نشده و در اين يك هفته
بايد نماز را شكسته بخواند. اما نماز ظهر و عصر فوت شده را بايد چهار ركعتى قضا
كند. 105
سؤال 32 - زنى حائض ماه مبارك رمضان در اهواز قصد اقامه ده روز نمود و روز هشتم
اقامت در آن جا، از حيض پاك شد، با توجه به اينكه در اين هشت روز نماز نخوانده،
دو روز باقى مانده، نماز و روزهاش چه حكمى دارد؟
سؤال 33 - ماه مبارك رمضان مسافرى در اهواز قصد اقامه ده روز نمود و قبل از
خواندن نماز چهار ركعتى بر اثر عارضهاى بيهوش يا مجنون شد و روز پنجم اقامت در
آن جا، به هوش آمد يا جنونش بر طرف گرديد در پنج روز باقى مانده، نماز و
روزهاش چه حكمى دارد؟
سؤال 34 - زن و شوهرى ماه مبارك رمضان به مشهد مقدس مشرف شده و قصد اقامه ده
روز يا بيشتر كردند. موقع ظهر مرد نماز ظهر و عصر را تمام خواند، ولى زن به
دليل حائض بودن (يا عمداً، يا سهواً، يا بيهوشى و يا عروض جنون *) نماز نخواند.
آن دو، شب از قصد خود منصرف شده **و تصميم گرفتند كه فقط يك هفته در مشهد
بمانند، حكم نماز و روزه زن و مرد در اين يك هفته چيست؟
شرط دوم: ادايى باشد. بنابراين، با نماز چهار ركعتى قضايى، اقامه تحقق
نمىيابد.
مثال: مسافرى در مشهد مقدس، پس از قصد اقامه ده روز يا بيشتر، قضاى چند نماز
چهار ركعتى را - كه قبل از سفر او فوت شده بود - به جا آورد و سپس قبل از
خواندن نماز چهار ركعتى ادايى از قصد اقامه منصرف شده و تصميم گرفت بعد از يك
هفته به وطن خود باز گردد. در اين يك هفته، نمازش در مشهد، شكسته خواهد
بود.106(ع. م 18)
تبصره: چنانچه نماز چهار ركعتى قضايى، مربوط به همان ايام قصد اقامه باشد،
اقامه تحقق مىيابد. 107 (ع.م18)
مثال: در همان مثال سابق، اگر بعد از قصد اقامه در مشهد، وقت نماز مغرب و عشا
داخل شود و او - عمداً يا سهواً - نماز عشا را نخواند، ولى روز بعد پس از نماز
صبح قضاى آن را چهار ركعتى به جا آورد و سپس از اقامه منصرف شود، چون انصراف
بعد از نماز چهار ركعتى است، اقامه محقق شده و تا وقتى در مشهد بماند هر چند يك
روز - بايد نماز را تمام بخواند. 108
شرط سوم :صحيح باشد، بنابراين، با نماز چهار ركعتى باطل، اقامه تحقق نمىيابد.
109(ع.م 32)
مثال: مسافرى در مشهد مقدس پس از قصد اقامه ده روز (يا بيشتر)، نماز ظهر و عصر
را چهار ركعتى به جا آورد. شب از اقامه منصرف شده و تصميم گرفت فقط يك هفته آن
جا بماند، در همان حال متوجه شد، نماز ظهر و عصرش - به دليل پاك نبودن بدن يا
لباسش و يا باطل بودن وضويش و يا... باطل بوده است، در اين صورت، يك هفتهاى كه
در مشهد توقف دارد، بايد نماز را شكسته بخواند؛ ولى قضاى نماز ظهر و عصر را -
كه باطل بوده است - بايد چهار ركعتى به جا آورد. 110
مسأله 14 - همان طور كه در مسأله 8 گذشت، «اگر مسافر قبل از خواندن نماز چهار
ركعتى از اقامه منصرف يا مردد شود، اقامه محقق نشده و بايد نماز را شكسته
بخواند.» اما اين حكم (عدم تحقق اقامه و لزوم شكسته خواندن نماز)، به قبل از
انصراف يا ترديد، سرايت نمىكند*.
بدين معنا كه اگر قبل از انصراف يا ترديد، در محل قصد اقامه، نمازهاى چهار
ركعتى از او فوت شده، بايد قضاى آنها را چهار ركعتى به جا آورد و نيز روزههايى
كه قبل از انصراف يا ترديد، در محل قصد اقامه گرفته، صحيح است و اگر در روز
انصراف يا ترديد روزه بوده در صورتى كه بعد از اذان ظهر از اقامه منصرف شده،
روزه آن روز نيز صحيح ***است. 111 (ع. م 19 و 21 - ر.م 1343)
مثال: مسافرى اول ماه مبارك رمضان وارد اهواز شده و قصد اقامه مىكند. از اين
رو نماز را تمام مىخواند و روزه را مىگيرد؛ روز سوم قبل از اذان ظهر از اقامه
منصرف شده و تصميم مىگيرد بعد از چهار روز به وطن خود باز گردد، در همان حال
متوجه مىشود نماز هايى كه در اين چند روز خوانده (به دليل نجاست لباس، يا بدن
و يا...) باطل * بوده است. بنابراين، اقامه تحقق نيافته و پس از آن بايد نماز
را شكسته بخواند، ضمن اين كه روزه هم نمىتواند بگيرد و روزه آن روز نيز باطل
است؛ اما روزههاى قبلى او صحيح بوده و قضاى نمازهاى باطل را بايد چهار ركعتى
به جا آورد. 112
مسأله 15 - چنان چه مسافر با قصد اقامه، ده روز در محلى توقف كند، هر چند -
عمداً يا سهواً - هيچ نماز چهار ركعتى نخوانده باشد، اقامه تحقق پيدا كرده و
انصراف يا ترديد از اقامه ديگر اثرى ندارد. بنابراين، بعد از ده روز، بايد نماز
را تمام ** بخواند. 113 (حتى اگر چند ساعت بيشتر نخواهد آن جا بماند). (ع .م
22)
مسأله 16 - مسافرى كه قصد كرده ده روز يا بيشتر در محلى بماند، بعد از تحقق
اقامه - با خواندن نماز چهار ركعتى يا گذشتن ده روز - اگر بخواهد به محلى خارج
از آن جا برود و دوباره باز گردد، تا وقتى خارج نشده نمازش تمام است، اما بعد
از خروج چند حالت وجود دارد. (ع. م 24):
حالت اول: فاصله محل اقامه تا مقصد (جايى كه مىخواهد برود) هشت فرسخ يا بيشتر
است. در اين حالت از وقت خروج از محل اقامه *، بايد نماز را شكسته بخواند. هم
چنين وقتى دوباره به محل اقامه بازگشت، نمازش شكسته است مگر اينكه، دوباره قصد
اقامه كند؛چنان كه در مقصد هم اگر قصد اقامه ده روز يا بيشتر كند،نمازش تمام
است. 114(ر.م 1350)
حالت دوم: فاصله محل اقامه تا مقصد كمتر از هشت فرسخ و بيشتر از چهار فرسخ است
و قصد دارد ده روز يا بيشتر د رآن جا بماند. در اين حالت در مسير رفت و در
مقصد، نمازش تمام است و اگر بخواهد دوباره به محل اقامه سابق برگشته و ده روز
بماند، در مسير بازگشت و در آن جا نيز نمازش تمام است. 115 (ر.م 1350)
سؤال 35 - اگر بخواهد در مقصد كمتر از ده روز بماند و به محل اقامه برگشته و ده
روز توقف كند، نماز او چه حكمى دارد؟
سؤال 36 - اگر بخواهد در مقصد كمتر از ده روز بماند و به محل اقامه برگشته و يك
هفته توقف كند، نماز او چه حكمى دارد؟
حالت سوم :فاصله محل اقامه تا مقصد كمتر از چهار فرسخ است و قصد دارد پس از
توقف چند روزه (كمتر از ده روز)در آن جا، به محل اقامت بازگشته و مجدداً قصد
اقامه كند؛ در اين حالت در مسير رفت و برگشت و در مقصد و محل اقامه نمازش تمام
است. 116(ر.م 1349)
مثال: مسافرى در مشهد مقدس قصد اقامه ده روز يا بيشتر نمود. روز سوم تصميم گرفت
به روستايى واقع در سه فرسخى رفته و پس از يك هفته توقف در آن جا، به مشهد
بازگشته و دو هفته ديگر نيز بماند؛ نماز اين شخص در مسير رفت و برگشت و در
روستا و مشهد تمام است .
سؤال 37 - اگر روستا در چهار فرسخى مشهد باشد، در رفت و برگشت و در روستا و
مشهد، نماز او چه حكمى دارد؟
حالت چهارم: فاصله محل اقامه تا مقصد، كمتر از چهار فرسخ است و تصميم دارد بعد
از دو سه روز به محل اقامه بازگردد، ولى نه براى قصد اقامه مجدد - چنان كه در
حالت سوم گذشت - بلكه به عنوان محل اقامه سابق (چون هنوز از اقامه د رآن جا
اعراض * نكرده است). در اين حالت، در تمام مراحل، بايد نماز را تمام
بخواند.117(ر. م 1349)
مثال: مسافرى اول ماه مبارك رمضان وارد مشهد مقدس شده و تصميم دارد تا يازدهم
ماه در آن جا بماند. از اين رو نماز را تمام مىخواند و روزه را به جا مىآورد.
روز چهارم تصميم مىگيرد به روستايى واقع در سه فرسخى مشهد رفته و پس از سه روز
توقف در آن جا به مشهد باز گردد و بقيه مدت (تا يازدهم ماه) را در مشهد باشد.
اين شخص در تمام مراحل (در روستا، مشهد و بين راه)، بايد نماز را تمام خوانده و
روزه را بگيرد.
سؤال 38 - اگر موقع رفتن به روستا، از اقامه در مشهد اعراض كرده و مصمم باشد كه
از روستا يكسره به وطن خود بازگردد، ولى مىداند كه مشهد سر راهش است و يك روز
(براى تهيّه بليط، يا استراحت، يا زيارت و يا...) آن جا مىماند *، نمازش چه
حكمى دارد؟
حالت پنجم: فاصله محل اقامه تا مقصد، كمتر از چهار فرسخ است، ولى شخص مردد است
كه به محل اقامه بازگردد يا نه، يا به كلى از برگشتن به محل اقامه غافل
مىباشد، در اين حالت، در مقصد و محل اقامه پس از بازگشت و در مسير رفت و برگشت
بايد نماز را تمام بخواند. 118(ر.م 1351)
حالت ششم: فاصله محل اقامه تا مقصد، كمتر از چهار فرسخ است، و شخص تصميم دارد
بعد از دو سه روز به محل اقامه باز گردد، ولى مردد است كه بعد از بازگشت، ده
روز در آن جا بماند يا نه، يا آن كه از ده روز ماندن در آن جا و مسافرت از آن
جا، غافل است، در اين حالت نيز مثل حالت پنجم، در تمام مراحل، بايد نماز را
تمام بخواند. 119(ر.م 1351)
مسأله 17 - اگر مسافر در جايى از بيابان، كوه، جنگل و... كه محدوده خاصى ندارد
- قصد اقامه كرد ،لازم نيست خود را در آن نقطه قصد اقامه محبوس كند، بلكه تا
حدودى از اطراف آن جا كه عرفاً از وحدت محل خارج نشود (مثلاً يكى دو كيلومترى)
جزء محل اقامه محسوب مىشود لذا در تمام آن محدوده، نمازش تمام است. 120(ع.م 9)
مسأله 18 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بيشتر از ده روز در
آن جا بماند، تا وقتى سفر جديدى شروع نكرده، بايد نماز را تمام بخواند و لازم
نيست قصد ماندن ده روز ديگر بكند. 121(ع.م 22)
مثال: مسافرى، تصميم دارد ده روز در اهواز بماند، از اين رو نماز را تمام
مىخواند. حال اگر بعد از ده روز، تصميم گرفت دو روز ديگر نيز بماند، در اين دو
روز هم بايد نماز را تمام بخواند.
مسأله 19 - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، بايد روزه واجب (مثل روزه
ماه مبارك رمضان) را بگيرد و مىتواند روزه مستحبى را هم به جا آورد و نماز
جمعه و نافله ظهر، عصر * و عشا را هم بخواند. 122 (ر.م 1348)
خلاصه
1- اگر مسافر، بخواهد حداقل ده روز در يك محل توقف كند، مىگويند در آن جا قصد
اقامه كرده است .
2- مسافرى كه در يك محل قصد اقامه كرده، بايد نماز را تمام بخواند و روزه واجب
را به جا آورد.
3- قصد اقامه بايد در يك محل باشد و در دو محل هر چند به هم چسبيده، نمىتوان
قصد اقامه كرد.
4- در بلاد كبيره، فقط در يك محله از محلات شهر بايد قصد اقامه كرد .
5- اگر مسافر در محلى بخواهد قصد اقامه كند، در صورتى كه احتمال عقلايى مىدهد
قبل از ده روز آن جا را ترك مىنمايد، اقامه تحقق پيدا نكرده و نمازش شكسته
خواهد بود .
6- قصد اقامه مشروط به تحقق يك چيز غير يقينى، درست نيست و در اين صورت نماز
شكسته خواهد بود.
7- اگر مسافر در محلى قصد اقامه كند مىتواند به اطراف آن شهر تامحدوده كمتر از
حد ترخص رفت و آمد نمايد .
8- اگر مسافر هنگام قصد اقامه، تصميم داشته باشد در اثناى ده روز هر چند يك بار
آن هم به مدت چند دقيقه - به چهار فرسخى (يا بيشتر) برود، اقامه تحقق پيدا
نمىكند وبايد نماز را شكسته بخواند.
9- اگر مسافر، هنگام قصد اقامه، تصميم داشته باشد در مدت اقامه، يك بار به مدت
يكى دو ساعت، به حد ترخص يا فراتر از آن برود، در اين صورت اقامه تحقق پيدا
كرده و نمازش تمام است، ولى بيشتر از اين مدت، مانع تحقق اقامه است .
10- اقامه با دو چيز تحقق پيدا مىكند:
الف - قصد اقامه و خواندن يك نماز چهار ركعتى .
ب - قصداقامه وده روز توقف متوالى در يك محل .
11 - پس از تحقق اقامه، انصراف از اقامه يا ترديد در آن، اثرى ندارد و نماز
تمام است. هم چنين، پس از تحقق اقامه، خارج شدن از حد ترخص - هر چند بطور مكرر
و مدت طولانى - اشكالى ندارد و نماز تمام است .
12- قبل از تحقق اقامه، انصراف از اقامه يا ترديد در آن، قصد اقامه را منتفى
مىكند. بنابراين، بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند.
13- پس از انصراف از اقامه، اگر شك كند كه قبل از انصراف، نماز چهار ركعتى
خواند، يا نه، بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند.
14- انصراف از اقامه، قاطع اقامه است، نه كاشف از عدم تحقق اقامه .
عنوان چهارم سى روز توقف بدون قصد
مسأله 1 - هرگاه مسافر، بعد از پيمودن مسافت شرعى (هشت فرسخ)، در محلى توقف
كند،و نداند مدت توقفش چند روز است (يا در رفتن و ماندن * مردد باشد) تا وقتى
اين حالت را دارد، بايد نماز را شكسته بخواند؛ اما بعد از گذشتن سى روز - هر
چند مدت كمى در آن جا بماند - بايد نماز را تمام بخواند. 123(ر.م1353)
سؤال 39 - اگر پيش از رسيدن به هشت فرسخ، اين حالت پيش بيايد، چه حكمى دارد؟
مثال: مسافرى، ساعت يازده صبح روز هشتم دى ماه، براى انجام كارى وارد اهواز شد
در حالى كه نمىداند چند روز آن جا خواهد ماند، اتفاقاً تا روز نهم بهمن،كارش
به طول انجاميد. در اين صورت تا قبل از ظهر روز هشتم بهمن، نمازش شكسته است و
از آن به بعد (هم چنين ظهر همان روز) بايد نماز را تمام بخواند.
سؤال 40 - اگر شخصى از اهواز به سمت تهران حركت نمايد و به علت كسالت يا هر
مانع ديگرى، در روستايى واقع در سه فرسخى اهواز توقف كند، در حالى كه نمىداند
چند روز در آن روستا خواهد ماند، در عين حال، از رفتن به تهران منصرف نشده و
تصميم دارد با بر طرف شدن مانع، به سفر خود ادامه دهد. اتفاقاً كسالتش بيست روز
طول كشيد اين شخص، در مسير اهواز به روستا و در روستا، نمازش چه حكمى دارد؟
سؤال 41 - اگر در مفروض سؤال قبل، بعد از عارض شدن كسالت، آن شخص نسبت به ادامه
سفر مردد شود و با همان حالت ترديد، يك هفته در آن روستا بماند، در مسير اهواز
به روستا و در روستا، نمازش چه حكمى دارد ؟
مسأله 2 - مسافرى كه مىخواهد نه روز يا كمتر در محلى بماند، اگر بعد از گذشتن
اين مدت، بخواهد دوباره نه روز - يا كمتر - بماند و اين وضع (تصميمهاى متوالى)
ادامه پيدا كند؛ تا سى روز نمازش شكسته است و از روز سى و يكم - هر چند مقدار
كمى در آن جا بماند - بايد نماز را تمام بخواند 124(ر.م 1354)
مسأله 3 - مسافرى كه در يك محل سى روز مردد بوده، در صورتى بعد از آن بايد نماز
را تمام بخواند كه سى روز را در يك محل مانده * باشد. پس اگر مقدارى از آن را
در جايى و مقدارى را در جايى ديگر مانده باشد، بعد از سى روز نيز بايد نماز را
شكسته بخواند. 125 (ر.م 1355)
مثال: مسافرى، بيست روز بدون قصد (به تفصيلى كه در مسأله 1 و 2 گذشت) در اهواز
توقف كرد و بعد به روستايى واقع در يك فرسخى اهواز رفت و پانزده روز نيز بدون
قصد در آن جا ماند. با اينكه مجموعاً سى و پنج روز بدون قصد توقف كرده است -
ولى چون در دو محل بوده، بايد نماز را هم چنان شكسته بخواند.
مسأله 4 - مسافر، بعد از سى روز توقف (بدون قصد) در يك محل، تا زمانى كه از
توقف در آن محل اعراض * نكرده، حكم مقيم در آن جا را دارد؛ يعنى، علاوه بر اين
كه در آن محل نمازش تمام است، اگر به اطراف آنجا (كمتر از مسافت شرعى) برود
،باز بايد نماز را تمام بخواند. **(ع.م 41)
توجه: مسافرى كه به دليل سى روز توقف بدون قصد در يك محل، نماز را تمام
مىخواند، اگر از آن محل سفرى را شروع كند، در اينكه آيا بايد از حد ترخص، نماز
را شكسته بخواند يا از آغاز سفر، مراجع معظم تقليد اختلاف نظر دارند. جهت اطلاع
به فصل هشتم (مسأله 12 و 15) مراجعه فرماييد.
عنوان پنجم احكام كلى قواطع سفر
مسأله 1 - مرور به وطن، - هر چند هيچ توقفى در آن جا نداشته باشد - قاطع سفر
است؛ بدين معنا كه اگر كسى عازم سفر باشد و بداند كه قبل از رسيدن به هشت فرسخ،
از وطن خود، عبور خواهد كرد، در اين صورت در بين راه بايد نماز را تمام بخواند.
* و چنان چه مابقى مسافرت (بعد از وطن)، هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بعد از حد
ترخص وطن، نمازش شكسته خواهد بود و اگر كمتر از هشت فرسخ باشد، نمازش هم چنان
تمام مىباشد 126 **(م 1292)
مسأله 2 - مرور به حد ترخص *** وطن و مادون آن، قاطع سفر نيست، ولى قاطع حكم
سفر است؛ يعنى، اگر در آن جا (حد ترخص و مادون حد ترخص) بخواهد نماز بخواند،
بايد تمام بخواند ولى سفرش قطع نشده، لذا قبل و بعد از آن (حد ترخص و مادونش)،
نمازش شكسته است. 127(س 239)
مثال:شخصى اهوازى به قصد دو هفته اقامت، عازم شهركى واقع در ده فرسخى اهواز
مىشود، در حالى كه مىداند از كنار وطنش (حد ترخص يا مادون حد ترخص وطن) عبور
خواهد نمود؛ در اين صورت از اهواز تا حد ترخص وطن يا مادون آن و از آن جا تا
شهرك، نمازش شكسته است ولى اگر بخواهد در حد ترخص و مادونش، نماز بخواند بايد
تمام بخواند. 128 *
مسأله 3 - بعد از تحقق يكى از قواطع سفر اگر مسافر بخواهد به سفر خودادامه دهد،
سفر جديدى محسوب مىشود. بنابراين، پس از قواطع سفر اگر شروط هشتگانه موجود
باشد، بايد نماز را شكسته بخواند وگرنه نمازش تمام است. 129 (ع.م 24)
مثال: شخصى تهرانى با قصد يك ماه توقف، به طرف قم حركت مىكند؛ بين راه در
روستايى واقع در 35 كليومترى قم، ده **روز قصد اقامه مىكند. اين شخص در مسير
روستا به قم، بايد نماز را تمام بخواند؛ چون با قصد اقامه * در روستا، سفرش قطع
شده و از آن جا تا قم، سفر جديدى محسوب مىشود در حالى كه كمتر از مسافت شرعى
(45 كيلومتر) است.
سؤال 42 - اگر بخواهد پس از يك هفته توقف در قم، به تهران باز گردد، در اين
صورت در راه روستا به قم و در قم و مسير بازگشت به تهران، نمازش چه حكمى دارد؟
مسأله 4 - اگر مسافر از آغاز سفر، تصميم داشته باشد **قبل از رسيدن به هشت
فرسخ، ده روز يا بيشتر در محلى اقامت كند، يا از وطن خود عبور نمايد، نمازش از
اول سفر تمام است. 130(ر.م 1293)
مثال 1: شخصى تهرانى به قصد ده روز (يا بيشتر) اقامت، عازم شهركى واقع در هشت
فرسخى تهران مىشود. در حالى كه از همان آغاز سفر، تصميم دارد (يا مردد است) ده
روز بين راه در روستاى «الف» واقع در سه فرسخى، توقف كند ***، نماز اين شخص از
تهران تا شهرك، در همه مراحل، تمام است .
سؤال 43 - هنگام بازگشت از شهرك به تهران، در بين راه، نماز او چه حكمى دارد؟
مثال 2 :شخص مذكور در مثال قبل، به قصد يك هفته اقامت، عازم شهرك مىشود در
حالى كه از همان آغاز سفر، تصميم دارد (يا مردد است) ده روز در روستاى «الف»
توقف كند. 131 در اين صورت از تهران تا روستا و در آن جا، نمازش تمام است و از
روستا تا شهرك و در آن جا و مسير بازگشت به تهران، نمازش شكسته است ** (البته
به شرطى كه در مسير بازگشت به تهران، قصد اقامه د رمحلى نداشته باشد و علم يا
احتمال عبور از وطن نيز وجود نداشته باشد).
سؤال 44 - شخصى ساكن شهركى واقع در چهار فرسخى جنوب اهواز، به قصد سفر مشهد، به
اهواز آمد تا بعد از خدا حافظى با اقوام، با قطار عازم مشهد شود، در حالى كه
مىداند قطار از روستايى كه وطن اوست و در دو فرسخى شمال اهواز واقع شده، عبور
مىكند. نماز اين شخص، در اين چند روزى كه در اهواز بود، چه حكمى دارد؟
سؤال 45 - اگر روستاى مزبور در چهار فرسخى شمال اهواز واقع شده باشد، نماز او
در اهواز چه حكمى دارد؟
مسأله 5 - كسى كه مىخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ، از وطن خود عبور كند، يا
ده روز در محلى بماند ***، اگر از ماندن ده روز يا گذشتن از وطن منصرف شود، باز
هم بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر بعد از انصراف، مسافتى را كه مىخواهد
بپيمايد، هشت فرسخ ****(يا بيشتر) باشد، در اين صورت از لحظه انصراف بايد نماز
را شكسته بخواند. 132(ر.م 1294)
مثال : شخصى تهرانى به قصد ده روز (يا بيشتر) اقامت، عازم شهركى واقع در هشت
فرسخى تهران مىشود، در حالى كه از همان آغاز سفر، تصميم دارد (يا مردد است) ده
روز بين راه در روستاى «الف» واقع در چهار فرسخى تهران، توقف كند *. وقتى در دو
فرسخى تهران به روستاى «ب» رسيد، از اقامت ده روز در روستاى «الف» منصرف شده و
تصميم گرفت فقط يك هفته در آن جا توقف كند. نماز اين شخص از تهران، تا شهرك در
همه مراحل، تمام است. **
سؤال 46 - اگر شهرك در دوازده فرسخى تهران واقع شده باشد، نماز اين شخص از
تهران تا شهرك چه حكمى دارد ؟
مثال 2: شخص مذكور در مثال سابق، به قصد يك هفته (كمتر از ده روز) توقف، عازم
شهرك مىشود، در حالى كه از آغاز سفر، تصميم دارد (يا مردد است) ده روز در
روستاى «الف» توقف كند ***. او وقتى به روستاى «ب» رسيد از اقامت ده روز در
روستاى «الف» منصرف شده و تصميم گرفت كه فقط يك هفته توقف كند. در اين صورت، از
تهران تا روستاى «ب» و در آن جا، نمازش تمام است، ولى از روستاى «ب» تا شهرك و
در مسير بازگشت به تهران نمازش شكسته است * (البته به شرطى كه در بازگشت به
تهران هيچ يك از قواطع سفر تحقق پيدا نكند).
پىنوشتها: